يكي از نقاط حساس و راهبردي در مسير تحقق هدف سترگ توليد علم در محيط اسلامي، روشن ساختن رابطه ميان دين اسلام با علم وحل مسائل و پاسخ به شبهات مربوط به آن است. در ادامه مباحث هفته گذشته، در اين شماره به تعريف مورد نظر از واژههاي علم و دين ميپردازيم. همچنين به روابط مفهومي كه ميان انواع معاني علم و دين موجود است اشاره ميكنيم. بحث حاضر، خلاصهاي از كتاب رابطه علم و دين، اثر علامه مصباح يزدي است.
تعاريف و كاربردهاي مختلف واژه «علم»در شماره گذشته مطرح شد كه براي ادامه بحث و روشن شدن مفهوم «علم ديني»بايد واژههاي «علم» و «دين»را تعريف كنيم چراكه اين واژگان غالبا از مشتركات لفظي به حساب ميآيند كه معاني بسيار گوناگوني دارند. اين معاني لغوي و اصطلاحي به قدري با يكديگر اختلاف دارند كه پيدا كردن وجه مشتركي ميان آنها، اگر ممتنع نباشد، دست كم بسيار مشكل است. براي مثال«علم» گاهي مقولهاي رواني تلقي ميشود و در آن ملاك، حالت شخص است نه مطابقت يا عدم مطابقت آن با واقعيت. در اصطلاحي ديگر به جاي تأكيد بر حالت شخص عالم بر رابطه ادراك با واقعيت مربوط تأكيد ميشود، به اين معنا كه اگر شناخت مطابق با واقع و نفس الامر باشد، «علم» ناميده ميشود و در غير اين صورت «جهل» خواهد بود. گاهي در مباحث معرفت شناسي، اصطلاحي براي علم به كار ميرود كه از اصطلاح پيشين خاص تر و محدود شمول آن كمتر است و به علوم حصولي اختصاص دارد و...
در مورد واژه علم تنها ميتوان گفت بين معاني مختلف اين واژهها مناسبتي وجود دارد و آن اينكه فيالجمله در همه كاربردهاي آن مفهوم «آگاهي» وجود دارد و آنچه اصطلاحات مختلف را از يكديگر متمايز ميسازد، خصوصيات، ويژگيها و قيودي است كه براي آگاهي مورد نظر در تعريف علم لحاظ ميشود. اين وضعيت كمابيش براي واژه دين هم صادق است.
تعريف مورد پذيرش از «دين» و «علم»«علم» بر حسب تعريف مورد قبول، مجموعه مسائلي تشكيل شده از موضوع و محمولند كه موضوعات آنها زير مجموعه يك موضوع واحدند و پاسخي براي اثبات يا نفي ميطلبند. هر تلاشي در اين راه تلاشي از سنخ آن علم به شمار ميرود و منبع يا روش در آن نقشي ندارد، بلكه شامل فقاهت (در فقه)، تفلسف(در فلسفه) و تحقيق و پژوهش علمي(در علوم) ميشود.
همچنين از ميان اصطلاحات مختلف «دين» آنچه براي بحث ما مهم است، دين الهي حق است و همانگونه كه در جاي خودش اثبات شده است، پس از بعثت پيامبر گرامي اسلام(ص) تنها يك دين حق وجود دارد كه همان اسلام ناب است. از آنجا كه هدف اصلي دين و ملاك حقيقي نياز به دين، آن است كه راه رسيدن به سعادت را به انسانها نشان دهد، ميتوان گفت: بخش اصلي و محوري دين همانا تعاليمي است كه به نوعي با سعادت ابدي و كمال نهايي انسان گره ميخورد.
قلمرو محتوايي دين و علم نسبت بهيكديگرروشن است كه بر اساس تعريفي كه براي هر يك از واژگان علم و دين بپذيريم، قلمرو آنها نيز تغيير ميكند و روابط مختلفي با يكديگر پيدا ميكنند. براي مثال در خصوص اصطلاحاتي از دين و علم كه به تباين ميان آن دو ميانجامد طبيعتا بحث از رابطه ميان آنها به همين جا ختم ميشود و سؤالي بيشتر براي بررسي و پاسخگويي نميماند. در مواردي كه رابطه عموم و خصوص مطلق يا عموم و خصوص من وجه وجود دارد، امكان توافق علم و دين در توصيف حقايق مشترك، ارائه راهحل درباره معضلات مشترك و انشاي احكام و دستورات براي رفتارهاي مربوط وجود دارد، همانگونه كه امكان تعارض آنها در بعضي از اين مسائل دور از ذهن نيست.
«دين» به عنوان نقشه راه كمال و سعادتبر اساس تعاريف ذكر شده، دين به عنوان نقشه راه دست يافتن به كمال نهايي و برنامه زندگي سعادتمندانه، اصالتاً تعهدي براي تبيين حقايق خارجي و عيني ندارد. البته بيان حقايقي كه براي سعادت انسان ضروري بوده و راه ديگري براي درك و شناختن آنها وجود نداشته باشد نيز بخشي از هدف و وظيفه دين را تشكيل ميدهد. بخش اصلي دين به تبيين سيستم ارزشي اسلام تعلق دارد كه رابطه افعال اختياري با سعادت را تعيين ميكند و مبناي دستورات عملي دين قرار ميگيرد. اين امور طيفي وسيع مسائل فردي و اجتماعي را شامل ميشوند و از اين روست كه اسلام بر خلاف برخي اديان تحريف شده، بخش عمدهاي از دستورالعملهاي خود را به امور اجتماعي و روابط انسانها با يكديگر و تعامل آنها با جهان پيرامون اختصاص داده است. اين حقيقت از آنجا نشأت ميگيرد كه از ديدگاه اسلام، همه رفتارهاي اختياري انسان ميتوانند در سعادت يا شقاوت ابدي او تأثيرگذار باشند و از اين رو بيان ارتباط آنها با سرنوشت ابدي انسان در حيطه وظايف و قلمرو دين قرار ميگيرد.
با توجه به تعريفمان از علم نيز، اولا تكگزارههايي كه حاكي از واقعيات نفس الامري يا مبين روابط ارزشي باشند، علم تلقي نميشوند؛ ثانياً رشتههاي علمي كه مشتمل بر گزارههاي ارزشي و دستوري باشند در دايره علوم جاي ميگيرند؛ ثالثا روش علم منحصر در تجربه حسي نخواهد بود، بلكه مجموعه شناختهايي كه حول يك محور باشند مصداقي از علم به حساب ميآيند، خواه با روش عقلي حاصل شوند يا با روشهاي نقلي شهودي يا تجربي.
مقصود برخي از هم عرضي علم و دين چيست؟اما در مبحث رابطه علم و دين، منظور از علم كه در عرض دين قرار ميگيرد و رابطهاش با دين مورد سؤال و كنكاش است، قدري محدودتر از اين معناي وسيع در نظر گرفته ميشود. توضيح آنكه موضوع اصلي مورد بحث در اينجا نسبتسنجي ميان معارفي است كه از دين به دست ميآيد با دانشهايي كه ديگر منابع معرفت بشري حاصل ميشوند. بنابراين، علمي كه تماما از دين استخراج شده باشد، هر چند در تعريف علم ميگنجد، ولي اين علم خود يك طرف نزاع است و در طرف ديگر(كه با عنوان علم به آن اشاره ميشود) ساير معرفتهاي بشري قرار دارند. به ديگر سخن ما در اين مبحث با اصطلاحي جديد از علم سروكار داريم و آن عبارت است از مجموعه قضايايي كه از ديگر منابع معرفت(غير از دين) به دست آمده است.
تنظيمكننده: محمد زند