همچنين عنوان داشتيم كه بررسي بهتر اين اصل مستلزم تفكيك مفاهيم اين اصل است و در همين راستا مفهوم آزادي مورد بررسي قرار گرفت. حال در ادامه به بررسي ساير مفاهيم خواهيم پرداخت.
ب) استقلال
«استقلال در اصطلاح سياسي عصر حاضر، وصف كشوري است كه تحت سلطه دولت ديگر نباشد.» (جعفري لنگرودي، 1378: 347) وضعيت مستقل نيز عبارت است از «وضعيت فقدان اتكا و بستگي، تابعيت و كنترل. استقلال سياسي براي كشور يا ملت به معناي عدم وابستگي كامل و عدم پيروي از فرامين و حكومت دولتهاي ديگري است. عدم وابستگي به هرگونه قدرت خارجي.» (آقايي، 1382: 679) به همين دليل تشكيل و دوام يك دولت بدون استقلال ممكن نيست و استقلال از اين جهت بعد بيروني حاكميت را ميسازد. (قاضي، 1381: 79) يعني به وي امكان ميدهد در عرصه بينالمللي يك شخصيت مستقل و برابر با ساير دولتها را داشته باشد. از نظر فقهي نيز قاعده نفي سبيل مبناي اصلي و عامل تضمين استقلال دارالاسلام محسوب ميشود.
رسيدن به استقلال در واقع يك آرمان عمومي ملتها به حساب ميآيد. بسياري از كشورها بعد از پايان جنگهاي خونين در اروپا با استعمار اروپايي فراگير مواجه شدند و همين عامل براي آنها انگيزه استقلال را به عنوان يك آرمان جهاني قابل فهم بهوجود آورد. مفهومي كه بدون ترديد قابل دفاع به نظر ميرسد و از اصول صيانت از تماميت يك جامعه و از عناصر پايداري نظم عمومي است. استقلال، تمامي ابعاد جامعه اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، نظامي و سياست خارجي را شامل ميشود. دقت بر اينكه تمامي ابعاد استقلال به يكديگر مرتبط و وابسته هستند از تأكيد اصل بر ابعاد استقلال كاملاً نمودار است چراكه ميتوان برخي از ابعاد مذكور را قسيم يا داراي رابطه من وجه دانست (مشروح مذاكرات، 1364: 430) و البته اين تصريح هم جنبه تاريخي دارد، براي مثال تسلط 45 هزار مستشار نظامي بر ارتش (همان) و هم مانع از خلط مفهومي ناشي از عطف تماميت ارضي به استقلال ميشود.
با اينكه استقلال في البداهه موضوعي متفاوت و منقطع از آزادي به نظر ميرسد ولي استقلال واقعي با مشاركت مردم در حوزههاي مختلف و اتكاي قدرت عالي (حاكميت و حكومت) بر همين سرمايه انساني داخلي محقق ميگردد. عدم وجود خاستگاه داخلي براي يك قدرت وي را تبديل به يك قدرت ديكتاتور و احتمالاً وابسته ميكند چنانكه در بسياري از نظامهاي پادشاهي عربي با اين نوع قدرتهاي وابسته و تماميت خواه مواجه هستيم.
با همين استدلال اصل نهم ميان استقلال، آزادي و همچنين تماميت ارضي ارتباط وثيقي به صورت «تفكيك ناپذير» برقرار ميكند. «حفظ واقعي استقلال كشور از طريق حفظ عدالت و آزادي در كشور است. وقتي در يك جامعه و كشوري عدل و آزادي درست پاسداري نشود خود به خود راه براي نفوذ بيگانگان هموار ميشود و بالعكس آنچه ميتواند به آزادي يك ملت معني بدهد استقلال آن ملت است...» (مشروح مذاكرات، 1364: 241)
استقلال مفهوم عامي است كه از مهمترين مصاديق آن در عصر توسل به زور و كشورگشايي، نقض تماميت ارضي كشورها و تجزيهطلبي است. اين موضوع باعث شد تا بعد از استقلال در اصل نهم به «وحدت تماميت ارضي» اشاره شود. چنانكه نمايندگان مجلس بررسي نهايي قانون اساسي به تكرار بر اين موضوع اشاره داشتهاند. در قسمت بعد به بيان اين مفهوم خواهيم پرداخت.