انقلاب اسلامي ايران بزرگترين حركتي است كه بهرغم ميل استكبار و استعمارگران به رهبري امام خميني شكل گرفت و در بهمن سال 1357 با پايان بخشيدن به حكومت 2500 ساله شاهنشاهي به پيروزي رسيد و از آن پس نيز همواره چون آذرخشي بر پيكر استعمار فرود آمد.
اين انقلاب شكوهمند به آساني به دست نيامد بلكه از جرقه اوليه آن در سال 1341 تا به ثمر نشستن در سال 57 ملت ايران عزيزان بسياري را تقديم اسلام كرد و در اين ميان فرزانگان و بزرگان نيز در مسير به بار نشستن خون شهدا، آسايش و آرامش را بر خود حرام كردند و مردانه در مقابل نظام ستمشاهي قامت بستند. از فقيد سعيد، مرجع عاليقدر جهان تشيع، مرحوم آيتاللهالعظمي سيدمحمدهادي حسينيميلاني(قده) بايد در جمله اين رادمردان خط مقدم مبارزه نام برد كه در شكلگيري نهضت بزرگ نقش بسيار مؤثر و اساسي داشت.
وي كه در آن سالها از مراجع بزرگ تشيع بود، با پيامها، نامهها و اعلاميههايي كه خطاب به دولت وقت و ملت ايران صادر ميكرد، در هدايت حركتهاي مردمي عليه رژيم شاه نقش عمدهاي داشت.
موضعگيري قاطع در برابر لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي
تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بدون در نظر گرفتن اعتقادات و باورهاي ديني مردم انجام شد. نظامنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه مصوب دوره اول مجلس شوراي ملي بود، در موارد 7 و 9آن نسبت به انتخابشوندگان و انتخابكنندگان شرايطي را اين گونه پيشبيني كرده بود: اول اينكه بايد متدين به دين اسلام باشند، دوم اينكه هنگام سوگند بايد به قرآن مجيد سوگند بخورند و سوم اينكه زنان حق انتخاب كردن و انتخاب شدن ندارند. (1) در اين لايحه كه در زمان دولت اسدالله علم به تصويب رسيد، قيد اسلام از شرايط انتخابشوندگان و انتخابكنندگان اين انجمنها حذف شد و بهجاي سوگند به قرآن نيز كتاب آسماني آمده بود. اين اعمال به ظاهر قانوني حكومت از نظر علما جز به انزوا كشاندن اسلام از صحنههاي اجتماعي و سياسي تعبير ديگري نداشت. بهزودي علما دريافتند حكومت پهلوي بدين وسيله ميخواهد اين بار نيز با حربه قانون راه را براي ساير فرقهها نظير يهودي، بهائي و. . . باز نگه دارد و اين عناصر سرسپرده به بيگانه را بر مسند حاكميت اين كشور بنشاند، لذا آيتالله العظمي ميلاني با تأسي به برخورد شديداللحن امام خميني با دولت علم نامهاي به اين مضمون به نخستوزير شاه نوشت:
«وظيفه خود ميدانم با استمداد از حضرت بقيهالله ـ ارواحنا فداه ـ براي سومين بار صريحاً اعلام كنم تصويبنامه دولت شما در مورد انجمنهاي ايالتي و ولايتي با عدمرعايت شرط اسلام در انتخابشوندگان و تبديل قسم قرآن مجيد به قسم به كتاب آسماني ملت مسلمان ايران و خاصه علماي اعلام را بينهايت خشمگين ساخته است. عنوان كردن حق دخالت بانوان در انتخابات كه از جهات عديده مستلزم مفاسد است، از طرف هيئت حاكمه كه تاكنون تمايلي به محترم شمردن حقوق مسلم ملت ايران و رعايت موازين اسلامي نشان نداده است، چيزي جز منحرف كردن افكار از مسائل مهم و اساسي تعبير نميشود. شايسته نيست هيئت حاكمه ايران بهجاي قدمهاي مفيد و مؤثر در طريق ترقي و تعالي كشور اسلامي هر روز براي مقاصدي مسئلهاي عنوان و به خيال خود احساسات ديني مردم را مسئول قلمداد كند. در خاتمه تذكر ميدهم به حكم موازين شرعي و احترام به افكار و معتقدات ملت مسلمان ايران لازم است هر چه زودتر تصويبنامه مزبور را لغو و براي اطلاع عموم اعلام كنيد». (2)
گام دوم آيتالله در همگامي با نهضت اسلامي مردم
اعلاميه ديگر آيتالله ميلاني در نوروز سال 42 بود. اين اعلاميه هنگامي انتشار يافت كه حكومت با سوءاستفاده از جشن و سرور مردم در عيد نوروز درصدد به فراموشي سپردن حركتهاي ملي و اسلامي بود. آيتالله ميلاني در اين اعلاميه با بيتوجهي به قدرتنمايي محمدرضا هيئت حاكمه را خائن به حقوق ملت و مردم را براي موضعگيري در مقابل اعمال ضددين دولت فراخواند:
«ملت مسلمان ايران! همه ساله در طليعه سال نو طبق عادت جاريه مردم اين مملكت عيدي داشتند و مراسمي برگزار ميشد ولي با كمال تأسف آنچه در گذشته بر ملت ما گذشت دلي شاد و خاطري آسوده باقي نگذاشت! در اين مدت هيئت حاكمه و زمامداران از هيچ تجاوزي به حقوق فرد و اجتماع دريغ نكردند و گستاخي را تا آنجا كشاندند كه قوانين آسماني اسلام را ملعبه قرار دادند و بدون توجه به خشم عمومي ملت مسلمان به حريم احكام شرعيه كه در حكم نواميس الهي هستند تجاوز كردند. هم اكنون جمعي از علما و رجال متدين و استادان و دانشجويان دانشگاههاي مملكت در زندان به سر ميبرند. از هر طرف ابتلا، فقر و گرسنگي ملت ما را تهديد ميكند. بيكاري، فساد و تجاوز عمال حكومت به حقوق انساني افراد نقطهاي را خالي نگذاشته است. تنها چيزي كه مورد توجه نيست حقوق ملت و مصالح آنهاست! معلوم نيست تا كي مهلت پيدا كنند و عاقبت كار به كجا برسد!
روشن است در اين شرايط روحانيتي كه خود را شريك غم و شادي ملت مسلمان ايران ميداند هرگز عيد و مراسم آن را نخواهد داشت. از خداوند متعال جل و علا مسئلت ميكنم در سال جاري فرج براي ملت مسلمان و عموم برادران ايراني روي دهد و آسايش روحي و فكري حاصل شود. والسلام علي من اتبع الهدي». (3)
خروش بر فاجعهآفرينان در مدرسه فيضيه
حادثه روز سوم فروردين سال 43 مدرسه فيضيه از دردناكترين صحنهها در روزهاي آغازين نهضت است. در اين روز مدرسه فيضيه، اين پايگاه بزرگ اسلام و يادگار صدها نامآور اسلامي در آتش جهل عوامل نادان حكومت وقت، محمدرضا سوخت و از در و ديوارش خون باريد. در مقابل طاغوت زمان اين رسوايي آشكار را فتح و پيروزي خود پنداشت و كشته شدن دهها طلبه جوان و خدمتگزار به اسلام را به جشن و سرور نشست! آيتالله ميلاني در اين حادثه هولناك نيز ساكت ننشست و در نامهاي براي علماي حوزه علميه قم از حركت امام خميني پشتيباني كرد و حمله به مدرسه فيضيه را يورش چنگيزانه حكومت ناميد و اعلام كرد چنان حركتي با همدستي يهوديان صهيونيست براي نابودي اسلام انجام گرفته است. نامه آيتالله ميلاني با چنين محتوايي موجآفرين فرياد ديگري بود كه بر برج و باروي حكومت فرود ميآمد و ميشكست: «از حال صدمهديدگان و مجروحان اهل علم قم كه به دستور سازمانهاي انتظامي مدتي قبل از بيمارستان اخراجشان كردهاند، اطلاع تفصيلي ندارم و بسي نگرانم. بالاخره نميدانم با نبود وسايل كافي به طلاب جوان و مجروح چه گذشته است و بازماندگان مقتولان در چه حالند؟ و الي المشتكي و الي وليه المهدي ـ ارواحنا فداه ـ رفع الشكوي. همان طور كه استظهار ميشود آينده تيره و تاريك است و شايد هيئت حاكمه عليه مصالح حكومت ديني و ملي، تعداد اين نوع مجروحان و مصدومان را به حدي برساند كه نه آنكه در بيمارستان جايشان ندهند بلكه همه بيمارستانها پر شوند و جايي باقي نماند! حتماً توجه داريد و بهتر ميدانيد در حال حاضر مصالح ديني و ملي مورد تهديد و تجاوز هيئت حاكمه فاسده و عمال مقامات غيرمسئول قرار ميگيرد، عجيب است اگر مسلماني در چنين شرايطي به خود اجازه سكوت بدهد و درصدد دفاع از كيان اسلام برنيايد! ما از حمله و يورش چنگيزانه به ساحت حوزه علميه قم گذشتيم! از حبس و زجر رجال ديني و ملي گذشتيم! از حمله به دانشگاه و مراكز علمي ملت و سلب هر نوع آزادي فردي و اجتماعي چشم پوشيديم! از دزدي، فساد، تباهي و تجاوز به مردمان صالح و تقويت دزدان و خيانتكاران گذشتيم! از برادركشيهايي كه در نقاط مملكت ترتيب دادهاند، صرفنظر كرديم! اين ننگ را كجا ببريم كه مملكت اسلامي ما را دارند پايگاه اسرائيل و صهيونيست ميكنند و نيز افرادي را كه با آنها همدست هستند در رأس كارها قرار ميدهند!»
هجرت آيتالله به تهران درپي دستگيري امام
هر چند آغاز حركتهاي مردمي به سال 1341 برميگردد اما سرآغاز انقلاب بزرگ اسلامي ايران را بايد 15 خرداد سال 42 دانست. روزي كه ملت ايمان، عشق، ايثار و شهادت خود را به نمايش گذاشتند و سيل خوني كه در آن روز تاريخي به راه افتاد و همچنان پاك، خروشان و نيرومند سرازير شد و كاخ ستم 2500 ساله شاهنشاهي را بركند و سرنوشت مردمي را كه در قرنهاي متمادي به اراده حاكمان خودخواه، مست و لايعقل بود به دست خودشان سپرد. خروش 15 خرداد هنگامي به وقوع پيوست كه حكومت، امام خميني و تعدادي از علماي آگاه اسلام را دستگير و زنداني كرد و اين خبر در دمدمه صبح 15 خرداد به اطلاع مردم رسيد. طولي نكشيد كه خيابانهاي قم و تهران مملو از جمعيت شد و فرياد اللهاكبر از كوچه و بازار طنينانداز شد اما زماني نگذشت كه اين فريادهاي ظلمشكن به فريادهاي سرخ مبدل و در كام ملت ايران خاموش شد. رگبار مسلسلهاي زور و بيعدالتي مردم را چون برگ پاييزي نقش زمين و خونشان خيابانهاي شهر قم، تهران و بسياري از شهرهاي ديگر را رنگين ساخت. حادثه اين چنين و سركوب قيام مردم در 15 خرداد 42 و دستگير شدن امام خميني و عدهاي از علماي اسلام آيتالله ميلاني با حركتي اعتراضآميز از مشهد راهي تهران شد و با صدور اعلاميه اين عمل بسيار زشت حكومت را تقبيح كرد. آن روزها جو خفقاني كه رژيم استبدادي پديد آورده بود نتوانست مانع تلاش آيتالله ميلاني در دفاع از انقلاب بحث ملت ايران شود. وي در حالي كه از طرف حكومت تحت نظر بود، همصدا با مادران و پدران داغدار با قلم پرتوان خود پرده از چهره ظالمانه حكومت محمدرضا برگرفت.
ملت مسلمان ايران!
پس از آنكه از حوادث خونين تهران، شيراز و قم و تجاوز و كشتارهاي سوم عاشوراي حسيني و توقيف حجتالاسلام حضرت آيتالله خميني «دامت بركاته»، آيتالله قمي، آيتالله محلاتي و ديگر حجج اسلام، وعاظ و مبلغين ديني مطلع شدم، فوراً براي پشتيباني و اعلام همقدمي با شما مردم مسلمان ايران به سمت تهران حركت كردم. مسلماً مطلع شدهايد كه هواپيما را از وسط راه برگرداندند. مجدداً روز يكشنبه هشتم صفر به تهران آمدم. آنچه مرا به اين حركت واميدارد اين است كه ميبينم در اين مملكت اسلامي كه تقريباً 20ميليون جمعيت دارد، افرادي زمام امور را در دست گرفتهاند كه به هيچ وجه صلاحيت عقلي و اخلاقي در آنها نيست. به هر گناه فردي و اجتماعي دست ميزنند و آنچه براي آنها ارزش ندارد مصالح افراد اجتماعي است. اموال مسلمين و بيتالمال ملت در راه اغراض خصوصي صرف ميشود و قدرتهايي كه براي دفاع از حقوق مردم و صيانت مرز اين آب و خاك است بدون در نظر گرفتن اصول انسانيت در راه مقاصد شخصي به كار ميرود. حرف حق گفتن جرم شناخته و مقاومت در مقابل ظلم گناه نابخشودني تعبير ميشود. طبعاً در چنين شرايطي ناشايستترين افراد به عاليترين مناصب ميرسند و رجال صالح به جرم صلاحيت زنداني ميشوند. رشوهخواري، ظلم و كشتارهاي بيرحمانه مملكت ما را با داشتن تمام مواهب الهي به خرابه غمانگيزي تبديل كرده است و بيكاري و ناامني آينده وحشتناكتري را فراهم ميكنند. درآمدهايي كه بايد صرف آسايش مردم شود در راه خريد وجدان افراد به كار ميرود. حكومت پليسي و جاسوسي در داخل و خارج مملكت حتي در خانوادهها رسوخ يافته و براي احدي امنيت باقي نگذاشته است. هيچ فرد يا جمعيتي آزادي ندارد و هيچ گوينده و نويسندهاي جرئت اظهار حق نميكند...»
واكنش تاريخي به تبعيد امام خميني
نامه آيتالله ميلاني به امام خميني پس از جريان تبعيد ايشان در عين حال كه اظهار ارادت و اخلاص به امام خميني(4) بود مرامنامهاي براي روحانيت بود كه اهداف حركت علماي اسلام را بيان ميكرد و نقشه عوامل حكومت را كه درصدد تحريف افكار عمومي بود، نقش بر آب ميساخت. آيتالله ميلاني در اين نامه هدف از نهضت اسلامي و قيام مردمي را اينگونه بيان ميكند:
«...يالعجب كه غائله 15 خرداد 1342 را از خود نفي و خود را بيتقصير قلمداد ميكنند! اين تازگي ندارد «فئه باغيه» عمار را در صفين كشتند و شهادتش را به حضرت علي(ع) نسبت دادند، با آن كه ايشان جزو ملازمين ركاب آن حضرت براي دفاع از حريم قرآن كريم بود...!روحانيت ميگويد: در مملكت اسلامي افرادي كه صلاحيت اخلاقي و عقلي ندارند در مقدرات اين كشور مذهبي دخالت نكنند و از بيتالمال اين مملكت و قرضههاي كذايي عليه مردم مسلمان سوءاستفاده نكنند!روحانيت ميگويد: اين همه علماي اعلام، خطباي عظام، دانشمندان و اساتيد محترم دانشگاه را در زندانها نگاه ندارند و اينقدر به اين ملت ستمديده و محروم شده از زندگي اوليه ظلم و جور نكنند!روحانيت ميگويد: خود را حامي اين آب و خاك و تماميت ارضي آن ميداند، اگر چه دستگاه تبليغاتي خلاف آن را نسبت بدهد و او را متهم سازد.» (5)
پينوشتها:
(1) لازم به ذكر است از نظر دين مبين اسلام زن در كنار مرد عنصر اجتماعي است و اسلام براي زن عظمت قابل توجهي قائل شده و اين كلام امام خميني است كه فرمود:«از دامن زن مرد به معراج ميرود» اما در عين حال علماي اسلام در كنار فعاليتهاي اجتماعي زن مواظب بودند از آن سوءاستفاده نشود.
(2) اسناد انقلاب اسلامي، مركز اسناد، ص 32
(3) همان
(4) گذشته از علاقه خاص آيتالله ميلاني به امام خميني به دليل علم، تقوي و بزرگواري ايشان، وي امام خميني را به عنوان رهبر نهضت اسلام بسيار احترام ميكردند و در اين خصوص به خاطره آيتالله شهيد سعيدي توجه ميكنيم:... هنگامي كه نزد آيتالله ميلاني نام امام خميني برده شد، فرمودند:«سلاماللهعليه...» پس عدهاي به ايشان اعتراض كردند. ايشان فرمودند:«ساكت باشيداي فلاني! اينجا مسئله تقليد در بين نيست كه گفته شود فلاني اعلم است يا من اعلم هستم؟ اينجا بحث رهبري است و چنين نيست كه هر مجتهدي لياقت رهبري را داشته باشد، لياقت رهبري را تنها فقيه سياستمدار عالم به زمان خود كه در راه خدا از ملامتگران هراسي ندارد دارد و اكنون اين مشخصات در كسي جز آيتالله خميني نيست.»
(5) روزنامه رسالت، اسفند 1365، ص 9