زندگي سردار شهيد سيد حسن موسوي در بعد شخصي و خانوادگي نيز حاوي نكات ارزشمندي است كه در گفت و گويي كوتاه با فاطمه موسوي همسرش، به زوايايي از آن پرداختهايم. متن زير واگويههاي همسر شهيد سيد حسن موسوي است كه پيش رو داريد.
همسرم سردار شهيد سيد حسن موسوي در دي ماه سال 1366 در منطقه عملياتي «شلمچه» به شهادت رسيد. ما مدت كوتاهي با هم زندگي كرديم. اما در همين مدت كوتاه نيز درسهايي از او آموختم كه فراموش ناشدني است. سيد حسن با آن كه فرمانده سپاه ساوه بود، هيچ وقت خودش را فرمانده نميدانست و ميگفت من با يك سرباز معمولي فرقي ندارم مهم اين است تا چه اندازه بتوانيم به انقلاب و اسلام ياري برسانيم و پيرو امام باشيم. همسرم هميشه اولين نفر بود كه به محل كارش در سپاه ميرفت و آخرين نفر هم بود كه از آنجا خارج ميشد. احساس تعّهد عجيبي نسبت به كارش داشت. اين امر از تقواي فراوان و ايمان والاي او نشئت ميگرفت. در زندگي كوتاه مشتركمان، سيد حسن نه تنها همسري خوب براي من و پدري مهربان براي فرزندمان بود، بلكه يك استاد اخلاق نمونه و يك مربّي قرآن براي من و فرزندش هم به شمار ميرفت.
به نظر من وصيتنامه سيد حسن هم حاوي درسهاي بسياري براي ماست. او در بخشي از وصيتنامهاش مينويسد: «به همسر عزيزم كه هشت ماه در اوايل ازدواج و زندگي خويش زينب وار دوري شوهر را تحمّل نمود و همواره در راه تربيت تنها فرزند خردسالش كوشش نمود افتخار ميكنم. اميدوارم از اين به بعد نيز همچون ديگر خانواده شهدا حرمت خون مرا گرامي بداري با حجاب خود، با عفت خود و با تربيت فرزند خود. كوچكترين ناراحتي به خود راه نده، شما اگر شوهر نداري خدا داري. انشاءالله حميد هم فرزند صالح و سالم بار آيد تا در آينده بار سنگين خون شهدا را به دوش كشد و به سر منزل مقصود رساند. فاطمه جان، اين راهي است كه همه بايد بروند. دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد. به شما قول ميدهم اگر چنانچه مورد الطاف الهي قرار گرفتم وارد بهشت نشوم تا شما را با خود به داخل ببرم، مطمئن باش. هرگز شما را فراموش نميكنم.»
اميدوارم كه بتوانيم پيرو راه او و ديگر شهيدان و امام راحلمان باشيم. جاي جاي زندگي شهدا درسهايي براي آموختن و ياد گرفتن دارد. شهدا منحصر به زمان و مكان خاصي نيستند. به فرموده امام آنها قلب تاريخ هستند و با تأسي به سيره و منش شهداست كه ميتوانيم خودمان را از كوران حوادث دنيوي و وسوسههاي بيپايانش نجات بدهيم.