احمد محمدتبريزي
كتاب «وقتي مهتاب گم شد» حاصل خاطرات ماندگار شهيد علي خوشلفظ از دوران دفاع مقدس است. با شهادت ايشان، دوباره اهميت پرداختن به خاطرات رزمندگان و فرماندهان بيشتر از هر از زمان ديگري احساس شد. اگر اين خاطرات ثبت و ضبط نشوند با رفتن اين عزيزان دسترسي به اين گنجينه باارزش محال ميشود. اينكه خاطرات علي خوشلفظ قبل از شهادت براي هميشه ماندگار شد، جاي شكر و خرسندي وجود دارد ولي سؤال اينجاست كه جامعه ادبي فقط به نگارش اين خاطرات اكتفا خواهد كرد يا با برنامهريزيهاي درست، اين خاطرهنگاريها شروع خلق آثار هنري ديگر است؟ براي بررسي وضعيت خاطرهنگاري در ادبيات دفاع مقدس با احمد شاكري، نويسنده و منتقد ادبي به گفتوگو پرداختيم كه در ادامه ميخوانيد.
ارزش خاطرهنگاري در حوزه ادبيات دفاع مقدس با رفتن چهرههايي مثل علي خوشلفظ بيشتر مشخص ميشود. ثبت اين خاطرات براي نسلهاي آينده چه ارزشهاي معنوي خواهد داشت و چقدر براي ادبيات كشورمان ارزشمند است؟چنين شخصيتهاي بزرگواري به واسطه مجاهدت و ايثارشان به هدفشان رسيدهاند و نكته اينجاست ما چقدر به وسيله اسباب و ابزارها ميتوانيم به هدف برسيم. در تقابل فرهنگي كه از پيروزي انقلاب اسلامي به وجود آمده و در طول اين سالها بيشتر هم شد، خيلي مهم است بدانيم داشتههايمان چيست. مقام معظم رهبري اين تقابل و تهاجم را به جنگ واقعي تشبيه ميكنند. در هر جنگ اولين و ضروريترين نكته شناخت امكانات و ظرفيتهاي خودمان و دشمن است. وقتي از غرب صحبت ميكنيم از دهها كشور صحبت ميكنيم كه تاريخچه پرفراز و نشيبي از تفكر فلسفي دارند. هزاران و دهها هزار عنوان كتاب روايي اعم از خاطره و داستان و رمان نوشتهاند و آفريننده روايتهاي نوين مختلفي بودهاند. جريانهاي نقد و پژوهشهاي ادبي فعال و ماندگاري داشتهاند. ما در حوزه ادبيات غرب با چنين گسترهاي مواجهيم. البته ما با تمام اينها مخالف نيستيم ولي به صورت فيالجمله با اين جريان در تقابل هستيم. سؤال اينجاست نقطه برجسته و ويژه ما براي مقابله با چنين جريان قدرتمندي چيست؟ پاسخ همين تجربياتي است كه در انقلاب و دفاع مقدس وجود داشته است. بزرگان ما دفاع مقدس را به يك گنج پايانناپذير تبديل كردهاند كه گوياي داشتههايمان است. آورده و داشته ما اين تجربه است. غناي صحنهها، شخصيتها و وقايع دفاع مقدس بيشتر از رخدادهاي اتفاق افتاده در غرب است. دفاع مقدس به لحاظ هدف و آدمهايش تفاوتهاي ماهوي با ديگر جنگها دارد و اين دقيقاً نقطه قوت و برجسته ماست. اين نقطه برجسته زماني ميتواند ظهور و بروز داشته باشد كه روايت شود. اين خاطرات بايد براي نسلي كه جنگ را نديده مرور و روايت شود.
براي روايت بهتر و جذابتر اين خاطرات بايد چه كارهايي كرد و چه مواردي را در نظر گرفت؟براي اين كار افراد بايد چند وظيفه را به عهده بگيرند، نخست اينكه افراد صاحب خاطره حتماً خاطراتشان را روايت كنند. اگر كتابي و روايتي از شهيد خوشلفظ با آن بعد معنوي و ايثارگري نبود، ايشان هيچوقت شناخته نميشد و خوشلفظي نبود كه ما امروز دربارهاش صحبت كنيم. يك فكر، انديشه و باور بايد روايت و نقل شود تا از مجراي كتاب ماندگار شود. تصوري كه از شهيد خوشلفظ داريم ساخته و پرداخته كتاب «وقتي مهتاب گم شد» است. براي رسيدن به اين مهم بايد راهبردهاي كوتاه و بلندمدت در حوزه فعاليتهاي فرهنگي به ويژه ادبي اتخاذ شود. در طول يك دهه اخير مستندنگاري به لحاظ تيراژ، تعداد عناوين و اقبال مخاطبان عام و خاص وارد فضاي جديدي شده و اين براي ادبيات دفاع مقدس توفيقي است. اما همين ميتواند تبديل به نقطه ضعف و صدمه شود. حوزه فرهنگ دائماً در حال تغيير و تحول و دگرگوني است و ما بدون برنامهريزيهاي بلند و كوتاهمدت نميتوانيم اين داشته را حفظ كنيم. نبايد فكر كنيم اگر چند اثر خاطرهنگاري پرفروش شد اين عرصه براي هميشه ماندگار خواهد بود و از بابت آن لطمه نميخوريم.
بايد در نظر بگيريم خروجي اين خاطرهنگاري چه خواهد شد و چه كار بايد انجام دهيم؟دقيقاً. در سياستهاي بلندمدت بايد در نظر بگيريم با خاطره ميخواهيم چه كار كنيم و با چه ميخواهيم چگونه مقابله كنيم. ادبيات حوزه گسترده و متنوعي است و شما اگر هرمي را رسم كنيد مستندنگاريها جزو كف هرم هستند و به ميزاني كه مسائل تكنيكي و زيباشناسانه افزايش پيدا ميكند به رأس هرم حركت ميكند. لذا در تاريخ ادبيات جهان در هيچ كشوري هيچ قالب ادبي نميتواند با رمان مقايسه شود و از آن بالاتر رود. وقتي در جنگ نظامي دشمنتان موشك دوربرد دارد شما نميتوانيد با خمپاره جلويش را بگيريد. با خمپاره جلوي يك طيفي از حملات را ميتوان گرفت. با خاطرات چه دشمني و هجمهاي را ميتوانيم دفع كنيم؟ طيف وسيعي از مخاطبان حس زيباشناسانه هنريشان با خاطره ارضا نميشود. ضمن اينكه خاطره مجالي براي تحقق و رسيدن به عمق يك شخصيت نيست. در خاطره خيلي از ابعاد وجودي شخصيت را نميتوان روايت كرد. قالب محدود است و اين قالب چنين استعدادي ندارد. انتشار خاطره براي ادبيات دفاع مقدس توفيق است ولي اينكه خاطره چه چيزي را ميتواند دفع كند خيلي مهم است. اين نكات در بيانات مقام معظم رهبري هم آمده و در ديدار با اهالي هنر هم توصيه ميفرمايند از دل اين خاطرات، رمان و فيلمنامه درآيد و به طور دائم تشويق ميكنند فقط به كتابهاي خاطرهنگاري توجه نكنيم. بايد به سمت ادبيات و هنر خلاق برويم. اين نيازمند نوعي سياستگذاري و بازنگري نگاه ما در رابطه با مقوله خاطرهنگاري است. خاطره بايد از كالبد غيرمحرك و ايستاي خودش بيرون بيايد و اين حوزه در كشورمان بايد پوست بيندازد. خاطره بايد به سمت داستان حركت كند و يك قالب واسط و مياني باشد و از دوره ادبيات مستندنگار به سمت ادبيات خلاقانه برسد. اين برنامهريزي و تئوري ميخواهد و متأسفانه مجريان و متوليان امر دغدغهاي براي حل آن ندارند. اين ميتواند تبديل به خطر شود و توفيقي كه آثار خاطرهنگاري داشتهاند ميتواند در طولانيمدت به ركود تبديل شود. قالبي كه به اقتضاي زمان، دچار دستخوش تغيير و تحول نشود دچار افول خواهد شد. ما نميتوانيم براي هميشه در قالب خاطره به حيات ادبيمان ادامه دهيم و بايد به اقتضاي روز اين قالب را تغيير دهيم و ناگزير خواهيم بود به سمت ادبيات خلاق برويم در غير اين صورت ماندگار نخواهيم شد.
برخي نويسندگان عقيده دارند ما سراغ تكنيكهاي ادبي نميرويم تا عامه مردم با اثر ارتباط برقرار كنند. آيا چنين گفتهاي صحيح است؟از جهتي اين اتفاق رخ داده است و آثار خاطرهنگار چنين ويژگي مشتركي دارند. خاطرهنگاري جريان خطي اتفاق را روايت ميكند، به شدت روايي است و از زمانهاي متعددي مربوط به زندگي شخصيت به سرعت ميگذرد. به دليل خاطره بودن از بسياري از تكنيكهاي روايي كمبهره يا بيبهرهاند. مثلاً يكي از اين تكنيكها زاويه ديد است و خاطرات چون زاويه ديدش اول شخص است قابليتي براي ورود به تكنيك زاويه ديدهاي متعدد يا تركيبي و متغير ندارد. اين تلقي كه به كارگيري تكنيك موجب دفع مخاطب ميشود غلط است. شايد تلقي دوستان از تكنيك غلط بوده ولي هرآنچه كه از تكنيك در حوزه ادبيات داستاني گفته ميشود هم مخاطب را جذب، هم روايت را غني ميكند و به لحاظ عمق هنري به اثر ژرف انديشي بيشتري ميدهد. البته خاطره محدوديتهايي دارد كه استفاده از بسياري از تاكتيكها قابل اعمال نيست ولي برخي قابل اعمال است.
كتاب «وقتي مهتاب گم شد» به لحاظ ارزش ادبي و جنبههاي روايي چه جايگاهي در ادبيات دفاع مقدس كشور دارد. ميتواند به يك كتاب ماندگار تبديل شود يا در حد يك موج كه رهبر انقلاب خواندنش را توصيه كرده ميماند؟يكي از نكاتي كه ما را به سمت تغيير حركت ميدهد فهم اين است كه الان كجا هستيم و توليدات ما چه ارزش و اعتباري دارد. متأسفانه جامعه ادبي ما به دليل ضعف جريانهاي جدي نقد ادبي و ضعف در تئوريپردازي در ادبيات عملاً دستش از اين ملاكهاي جدي براي ارزشگذاري خالي است. سؤال اصليتر اينجاست كه وضعيت خاطرهنگاري در كشورمان چگونه است و چه اعتباري دارد؟ آيا پرفروش شدن يك اثر دليلي بر غناي آن است؟ به نظرم اين ملاكها كامل نيست و نقصان دارد. مقام معظم رهبري با جايگاه معنوي و سياسي كه در كشور دارند وقت ميگذارند و كتابهايي را ميخوانند و بر آن تقريظهايي مينويسند. پيام اين به جامعه ادبي چيست؟ متأسفانه اين پيام به طور دقيق گرفته نميشود. تلقي اهالي ادبيات اين است كه اين كتاب تقريظ شد پس جزو آثار برتر خاطرهنگاري است و بايد تبليغ شود و به فروش برسد. اين دريافت خيلي حداقلي و سطحي است. پيام رهبر انقلاب اين است كه با تقريظ بر اين كتاب ملاكهايي را براي شما به صورت اجمالي معرفي ميكنم و شما با كار تئوريك بر اين ملاكها ميتوانيد به يك نظام جامع و ساختارمند براي ارزشسنجي آثار برسيد. اگر به اين نظام رسيديم ميتوانيم قضاوت كنيم كه خاطرهنگاري ما چيست و كجا قرار دارد. بايد اشاره كنم كه سوره مهر و ديگر انتشاراتيهاي فعال در چاپ آثار خاطرهنگار به لحاظ الگو و تكنيكها دچار تكرار شدهاند. «وقتي مهتاب گم شد» با توجه به عمق شخصيتي علي خوشلفظ جاي كار بيشتري داشت و بيشتر بر حوادث و روايت متمركز شده تا نمايش شخصيت. فرق اين دو مورد از زمين تا آسمان است. اگر روايت از شخصيت در خاطرات آنقدر تأثير بگذارد كه مخاطب را جذب كند نمايش شخصيت در ضريبهاي بالا ميتواند تأثيرات بيشتر بگذارد.
«وقتي مهتاب گم شد» كتاب حجيمي است و اتفاقات با جزئيات روايت شده است. آيا توجه به اين جزئيات و حركت عرضي براي بيان اتفاقات درست است يا ممكن است حوصله مخاطب را سرببرد؟جزئيپردازي به صورت فينفسه در ادبيات داستاني مطلوب است. يكي از خصوصيتهاي داستاننويسي پرداخت به جزئيات است. خاطرات وقتي از اين ابزار استفاده ميكنند تلاش ميكنند به ساحت داستان نزديك شوند. جزئيپردازي خودش بخشي از تئوري ادبيات و ابزارهاي تأمينكننده ادبيات است. هر روايت جزئيپردازي داستاني نيست ولي هر روايت داستاني جزئيپرداز است. بايد اين مورد بررسي قرار بگيرد آيا چنين ساختاري در اين كتاب چقدر توانسته داستاني شود و به اقتضاي ساختار تا چه حد و به چه شكل و جزئياتي اشاره شده است. اينها همه به ساختار برميگردد و هنر خاطرهنگار است كه چطور خاطرات را استخراج كند. اين تلقي تا حدودي غلط در برخي خاطرهنگارها ايجاد شده كه تا جايي كه ميتوانيم جزئيات را از ذهنيت صاحب خاطره بيرون بكشيم و ثبت كنيم اما به اين توجه نكردند كه اين قاعده مطلق نيست و مشروط به اين است كه روايت چه چيزي را ميطلبد. وگرنه هر جزئينگري در خاطرات صاحب خاطره شكل روايي مطلوبي به دست نميدهد.