شریف لکزایی *
سخن درباره آرا و آثار فیلسوفان مسلمان نشانهای از حیات فلسفه اسلامی است. درواقع ما با بحث درباره مفاد آرا و آثار فیلسوفان مسلمان در طول زمان، به نوعی به زنده نگهداشتن این فلسفه کمک میکنیم؛ این حیات البته ممکن است صرفا تنفس باشد و نه حضور تاثیرگذار در عرصه عمومی جامعه. از اینرو چنین حیاتی، موردنظر نبوده و نیست و بلکه ما در مباحثی که طرح میکنیم در پی تاثیرگذاری فلسفه اسلامی در حوزه عمومی هستیم.
اگر این مفروض پذیرفته شود که هر تمدن و نظام سیاسی، مولود اندیشه و فلسفه سیاسی است، پرسش این است که: فلسفه سیاسی مسلمانان و فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ایران چیست؟ به این منظور نیازمندی به یک فلسفه سیاسی برخاسته از فرهنگ اسلامی آشکار است. ما نیازمند آن هستیم که برای حل مسائل نظری سیاست، به امتداد اجتماعی و سیاسی فلسفه اسلامی بپردازیم و با پیریزی بنیادی برای سیاست، بتوانیم کاستیها را جبران و راه را برای تحول و پیشرفت جوامع اسلامی فراهم کنیم. بازشناسی، بازخوانی و بازنگری انتقادی وضعیت موجود و ارائه فلسفه سیاسی متناسب زمانه میتواند ما را به سمت وضعیت مطلوب یاری کند. این مهم جز با بررسی مکاتب فلسفی اسلامی همانند مشاء، اشراق و متعالیه ممکن نیست. در این بررسی باید نقاط قوت و ضعف بهمنظور توانمندسازی فلسفه سیاسی مورد توجه و بهرهبرداری قرار گیرد. برای اسلامیشدن علوم نمیتوان از بنیاد اندیشه غربی برای حل مسائل جوامع اسلامی استفاده کرد. این مساله نیازمند آن است که این پشتوانه برآمده از دل فرهنگ و آموزههای پذیرفته جامعهای باشد که بتواند مسائل و مشکلات آن را حل کند؛ از اینرو ما (بهویژه) نیازمند توجه به داشتههای فکری و فلسفی خود هستیم تا بتوانیم به پیریزی و ارائه چنین بنیادی دست یابیم. با فرض نیازمندی به ارائه چنین دانشی، بحث امتداد سیاسی و اجتماعی فلسفه اسلامی طرح شده است تا بتواند به طرح مسائل و نیازهای انسان معاصر در حوزه فلسفه سیاسی بپردازد و راه را برای توانمندسازی فلسفه سیاسی اسلامی فراهم کند.
در حوزه فلسفه اسلامی، فلاسفه انگشتشماری موسس مکتب فلسفی هستند، مانند فارابی، ابنسینا، سهروردی، خواجهنصیرالدین طوسی، میرداماد و ملاصدرا. فیلسوفان دیگر بهنوعی تابع، پیرو، شارح و مدرس مکاتب فلسفه اسلامی مشاء، اشراق و متعالیه هستند. ملاصدرایشیرازی به نوعی برآیند همه فیلسوفان گذشته است. وی با درک فلسفه مشاء و فلسفه اشراق به تاسیس فلسفه متعالیه اقدام کرد که پس از حیات وی رونق گستردهای یافت. دانش فلسفه اسلامی طی تاریخ، فراز و فرودهای بسیاری را طی کرده تا به نقطه کنونی رسیده است. اکنون، راه احیای این دانش، تحول در نگاه به پدیدههای روزمره زندگی کنونی با همه پیچیدگیهای آن است. امروزه روز برای حضور چشمگیرتر این دانش در جامعه نیازمند تحول و امتداد سیاسی و اجتماعی آن هستیم. از هنگام تاسیس این دانش تاکنون فارابی بهعنوان موسس فلسفه سیاسی اسلامی شناخته شده است اما اینگونه معروف شده که بعد از فارابی، فلسفه اسلامی کمتر به ابعاد سیاسی توجه کرده و مباحث سیاسی در آن رو به افول رفته است. این مساله به هر دلیلی که اتفاق افتاده باشد اما نمیتوان تلاشهای متفکران مسلمان معاصر را برای امتدادبخشی سیاسی و اجتماعی به فلسفه اسلامی، نادیده انگاشت. در ایران استاد مرتضی مطهری و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی دو تن از احیاگران عرصه اجتماعی فلسفه اسلامی به شمار میروند. پس از انقلاب اسلامی این مساله دغدغه تعداد بیشتری از پژوهشگران است و آثاری نیز منتشر شده که کتاب «فلسفه سیاسی صدرالمتألهین» از آن جمله است. این کتاب درآمدی است بر توجه به امتداد اجتماعی و سیاسی فلسفه اسلامی با تاکید بر آثار و آرای موسس حکمت متعالیه، ملاصدرای شیرازی. همچنین این کتاب در پی ایضاح و احیای بخشی از میراث فلسفه سیاسی مسلمانان با تمرکز بر حکمت متعالیه است.
به نظر، به چهار صورت میتوان به فلسفه سیاسی اسلامی پرداخت: یکی اینکه براساس اصول، مبانی، الزامات و پیامدهای دستگاه فلسفی اسلامی، فلسفه سیاسی اسلامی استنباط و استخراج شود؛ دوم اینکه مواد فلسفه سیاسی از آثار موسسان و تابعان فلسفه اسلامی استخراج و صورتبندی و ارائه شود. سوم، پرداختن به مباحث تاریخی فیلسوفان مسلمان و در ضمن آن توجه به فلسفه سیاسی متعالیه و تمایزبخشی آن از دیگر فلسفههای سیاسی اسلامی. درواقع در اینجا مباحث فیلسوفان مسلمان به صورت تاریخی مورد توجه قرار گرفته و با همدیگر مقایسه میشوند و تمایزات آنان و سیر تحول فلسفه سیاسی اسلامی آشکار میشود. چهارم، مقایسه و تطبیق مباحث فیلسوفان مسلمان با فیلسوفان غیرمسلمان و گفتوگو با دیگر فرهنگها در موضوعات فلسفه سیاسی است. شیوه سوم و چهارم ممکن است کارآمدتر از دو شیوه پیشین باشد؛ زیرا در تطبیق و مقایسه، قوتها و ضعفهای مباحث اجتماعی و سیاسی فلسفه اسلامی نمایان میشود و به توانمندی فلسفه سیاسی اسلامی کمک میکند. گفتوگو با دیدگاههای قریب و رقیب، زودتر ما را به مقصود میرساند. به نظر، از هر چهار طریق میتوان به ارائه فلسفه سیاسی اسلامی در قیاس با مکاتب فلسفه اسلامی اقدام کرد. کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین که برای نخستینبار در سال 1395 چاپ و منتشر شده در فضای دوم و با هدف ارائه نمای کلی و ابعاد اصلی فلسفه سیاسی صدرالمتألهین و تبیین برخی مولفههای فلسفه سیاسی ملاصدرا مانند اختیار، عدالت، محبت، سعادت، مقام نبی و فیلسوف، رابطه شریعت و سیاست و... نگارش شد. این کتاب، ضمن اثبات شأنیت و ظرفیت فلسفه سیاسی ملاصدرا، تاکید میکند صدرالمتالهین هم واجد فلسفه سیاسی است و هم این فلسفه را میتوان فلسفه سیاسی متعالیه نامگذاری کرد.
یکی از ظرفیتهای دستگاه فلسفه سیاسی متعالیه توجه به مساله اخلاق بهعنوان پایه فلسفه سیاسی و نیز رابطه شریعت و سیاست است. این فلسفه با تاکید بر اینکه شریعت، روح سیاست است از اهمیت بیشتری در پرداختن به مساله سیاست برخوردار است. درواقع با توجه به بیماری سیاست در جهان معاصر، حکمت متعالیه بر این ایده پافشاری میکند که درمان این سیاست در توجه همزمان به اخلاق و شریعت است؛ زیرا در اینجا هم به معنا و هم به ماده توجه میشود و نیازهای معنوی و دنیوی انسان یکجا لحاظ شده و رابطه خاصی میان نفس و بدن ترسیم میشود. از اینرو با توجه به اینکه در حکمت متعالیه اخلاق به صورت پایهای حضور دارد و با توجه به اینکه شریعت، روح سیاست شمرده میشود، پالایش و تعالی سیاست بر مبنای اخلاق و شریعت باید صورت گیرد. با چنین دیدگاهی، سیاست، دینی، معنوی و اخلاقی میشود.
در هر حال اگرچه فلسفه متعالیه، پای ثابت دروس فلسفه در حوزههای علمیه شد، اما بخش بازپسین حکمت متعالیه برای مثال در برخی آثار مانند الشواهدالربوبیه فی المناهج السلوکیه و المبدأ و المعاد و با لحاظ سفرهای چهارگانه در سفر چهارم با نگاه اجتماعی و سیاسی، کمتر مطرح شد و این انقلاب اسلامی است که چنین خواست اصیلی را طرح کرده است. میتوان گفت مشهد پنجم کتاب الشواهدالربوبیه نتیجه همه مباحث مشهدهای قبل است و چهار مشهد قبل به مثابه مقدمه برای بحث اصلیاند. همچنین میتوان یادآوری کرد حداقل دو سفر نخست از اسفار اربعه جنبه مقدماتی برای سفر سوم و چهارم را دارند که در فقدان دو سفر نخست، سفر سوم و چهارم عقیم خواهد ماند.
*عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی