حالا که خروج امریکا از برجام و لفاظیهای وزیر خارجه این کشور، نگرانیهای اقتصادی بسیاری را برای مردم کشورمان به وجود آورده است، این سؤال پیش میآید که چرا ایرانیها در هشت سال جنگ تحمیلی و آن هم در شرایط سخت تحریم، اینقدر نگران معاش خود نبودند و توانستند کشورشان را در برابر تمامی تهدیدها حفظ کنند.
پاسخ این سؤال را شاید باید در نامه پیرزنی خوزستانی بیابیم که در یکی از سالهای جنگ چهار عدد تخممرغ را که گویا باارزشترین داشتهاش بوده همراه یک نامه به جبهه میفرستد. پیرزن به کمک یکی از اعضای هیئت جمعآوری کمکهای مردمی برای جبهههای جنگ، نوشته بود: «برادر رزمنده من یک پیرزن هستم دورافتاده، از قریه لیوس (از توابع دزفول). فرزند آنچنان ندارم که به جبهه جنگ بیاید. جزو هستی من دو تا مرغ میباشد که روزی من از آن طریق به دست میآید. این هدیه ناقابل را از من پیرزن که عقربایی [اقربایی]ندارم بپذیر. شما هم فرزندان من هستید. (مشهدی زهرا عزل گوشه-۷۰ ساله)»
خواندن این نامه میتواند چاره بسیاری از مشکلات کنونی کشورمان باشد. همیاری مردم در برابر تهدید بیگانگان و ازخودگذشتگیشان همان کلید گمشدهای است که در دوران دفاع مقدس با عنوان «ایثار و مقاومت» بروز یافت و توانست ایران را از هر گزندی مصون بدارد.
مثال از ایثارگری و ازخودگذشتگی ایرانیان در جنگ تحمیلی آنقدر زیاد است که باید کتابها برایش در نظر گرفت. به عنوان نمونه عبدالرضا آلبوغبیش یکی از رزمندگان حاضر در مقاومت خرمشهر میگفت: وقتی به اسارت دشمن درمیآید، غیر از گلولهای که موقع اسارت به زانوی راستش خورده بود، عراقیها ۱۲ گلوله دیگر به او شلیک میکنند. اما تقدیر بر این بود زنده بماند. آلبوغبیش میگوید: پنج روز بعد که در بیمارستان به هوش آمدم فکر کردم من که اینجا دارم استراحت میکنم، چرا به خط مقدم نروم و آنجا استراحت نکنم. حداقل میتوانم از این طرف کارون دیدهبانی بکنم و تحرکات دشمن را در خرمشهر اشغال شده به اطلاع رزمندگان برسانم.
همرزمان آلبوغبیش به خواسته خودش او را با ۱۲ جای زخمی که بر بدن داشت از بیمارستان میربایند و به کوت شیخ میبرند. آنجا آلبوغبیش درازکش دیدهبانی خط مقدم را برعهده میگیرد. وقتی یک مجروح اینطور دلش برای جنگ میسوزد، مشخص است جبههای که امثال او در آن حضور دارند هرگز سقوط نمیکند. شاید تعداد نیروها کم باشد، اما شکست در قاموس کسانی که اینطور مردانه میجنگند، معنی ندارد.
یا رزمنده دیگری تعریف میکرد که وقتی عراقیها به شکل غافلگیرکننده از مرزها عبور میکنند، سربازهایی که حکم ترخیص از خدمت را دریافت کرده بودند، داوطلبانه درخواست میکنند دوباره لباس سربازی به تن کنند و در برابر دشمن بایستند. یا ماجرای خلبان شهید جدی اردبیلی را شنیدهایم که اوایل انقلاب بنا به بدسلیقگی تعدادی از همقطارانش حکم تسویه او از نیروی هوایی صادر میشود، اما وقتی فرودگاههای کشور بمباران میشود، جدی در حالی که لباس نظامی هم به تن نداشت، درخواست بازگشت به خدمت میکند و کمتر از دو ماه بعد نیز در حالی که رکورد بیشترین عملیات هوایی در شرایط جنگی را شکسته بود، به شهادت میرسد.
جنگ به ما آموخت که برای جبران کمبودها باید از من و منیت بگذریم. باید کمبودها را با کار مضاعف پر کنیم. مثل صیاد شیرازی که نقل میشود در خلال یک عملیات سه روز چشم روی هم نمیگذارد. یا امیر شهید منفرد نیاکی در اثنای عملیات خبر بیماری دخترش را میشنود، اما جبهه را رها نمیکند و وقتی فرصت میکند به خانه برگردد که دخترش فوت کرده بود! همه این عزیزان درک میکردند که جز با ایثار و مقاومت نمیتوان در برابر دشمنی ایستاد که به جهت مادی از هر لحاظ به ما برتری دارد. اینجاست که آدمهای بزرگ با نیت خدایی که دارند کارهای بزرگ انجام میدهند.
بزرگی همین آدمها و کارهایشان است که دشمن را خوار میکند. او را سرجایش مینشاند و وادار میکند که به برتری و بزرگیات اعتراف کند. هرچند اکنون نابرابریها و بیعدالتیهایی مثل حقوقهای نجومی و رانتخواری و آقازادگی و... مردم را دلسرد میکند، اما یادمان باشد ایرانیان همان ملتی هستند که هر وقت از سوی بیگانه مورد طمع و هجوم قرار بگیرند، یکصدا میشوند و جانانه از خود دفاع میکنند.