یکی از ویژگیهای حضرت امام خمینی(ره) تقید ایشان به نظم و توجه ویژهشان به زمان بوده است. این تقید به اندازهای بود که حجه الاسلام سید عبدالمجید ایروانی، یکی از شاگردان حضرت امام، نقل میکند: «در یکی از سفرهایمان به عراق در صحن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشسته بودیم و با عدهّای از فضلا صحبت میکردیم، وقتی صحبت تمام شد، آقایان میخواستند بروند، ساعت را که نگاه کردند، اختلاف ساعات پیش آمد. در ضمن ساعت حرم نیز که ساعتی عربی بود وقتی متفاوت با ساعتهای ما را نشان میداد. اختلاف ساعتهای ما هم با کمی اختلاف ۵ دقیقه و ۷ دقیقه راکم و زیاد نشان میداد. در همان حال یکی از اساتید نجف که آنجا حضور داشتند با حالت هیجانزدهای گفت:ساعتهایتان را میزان کنید، الان ساعت دقیقاً ۳ از شب است. با تعجّب به ایشان نگاه کردیم و گفتیم چطورمگه، گفتند: ایشان که میرود (و اشاره به حضرت امام کردند) هرشب در همین ساعت قدم داخل صحن میگذارند و بعد ما ساعتهایمان را میزان کردیم. این مطلب میفهماند که امام چقدر در وقت دقیق و منظّم بودندکه حتی ورود ایشان خودش ساعت است.» (۱)
در این خصوص خاطرهای آیت الله نوری همدانی خاطرهای را از مرحوم امام نقل میکنند که در ادامه از نظر میگذرد:
امام در یکی از تابستانها که در تهران بودند، آیت اله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی که از فقها و حکمای بزرگ بودند در مسجد جمعه تهران نماز مغرب و عشا را به جماعت اقامه میکردند اما منظم نمی آمدند. امام خمینی(ره) چون مقید به نظم بودند، روزی که آقای رفیعی دیر کردند برخاستند و به آنها که در آن نماز جماعت شرکت می کردند، گفتند: «بیایید با هم به آقا بگوییم مرتب بیاید.اینجوری که ایشان غیر مرتب می آیند وقت بسیاری از مردم تضییع می شود. همه ما هم به آقا بگوییم مرتب تشریف بیاورند.»
بعد آقای رفیعی تشریف آوردند و نماز را شروع کردند.بعد از نماز یک نفر به آقای رفیعی گفت که :سید جوانی به مردم می گفت که به آقا بگوئیم مرتب بیایند نسبت به نامرتب آمدن شما اعتراض داشت.
آقای رفیعی فرمودند: «آن سید کی بود؟» آن شخص امام را در حالی که نماز میخواند نشان داد تا ایشان چشمشان به امام افتاد فرمودند: «ایشان حاج آقا روح اله هستند، مردی بسیار فاضل و وارسته و بسیار با تقوا و منظم و مهذبند. اگر یک وقتی من دیر آمدم ایشان را جلو بیندازید تا به جای من نماز بخواند؛ حق با ایشان است.»(۲)
___
منابع:
(۱) پابهپای آفتاب، ج۵، ص۲۲
(۲) پابهپای آفتاب، جلد ۴ صفحهی ۲۸۹