کد خبر: 910905
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۶:۳۶
خاطراتی از نحوه مواجه امام خمینی(ره) با خانواده
خانم مرضیه دباغ نقل کرده‌اند: یک روز یکی از بچه‌های مرحوم اشراقی به راهرو آمد و یک لنگه کفش برداشت و گفت می‌خواهد امام را بزند! من به دنبالش دویدم تا لنگه کفش را بگیرم، ولی او در را باز کرد
به گزارش جوان آنلاین، بی‌شک جزء به جژء رفتار و کردار امام خمینی(ره) برای ما درس آموز است. لذا مطالعه سبک زندگی ایشان و نحوه مواجه ایشان با مسائل گوناگون می‌توان روشن کننده راه ما در سبک زندگی باشد. بدین جهت در ادامه خاطراتی به نقل از نزدیکان امام(ره) در خصوص نحوه رفتار ایشان با خانواده از نظر می‌‎گذرد.
 
احترام همسر
همسر مکرمه امام می‌فرمایند: امام خیلی به من احترام می‌گذاشتند و اهمیت می‌دادند. هیچ وقت حرف بد یا زشتی به من نمی‌زدند. حتی در اوج عصبانیت هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی‌کردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف می‌کردند تا نمی‌آمدم سر سفره، غذا خوردن را شروع نمی‌کردند. به بچه‌ها می‌گفتند صبر کنید تا خانم بیاید همیشه به من می‌گفتند: جاروب نکن. اگر می‌خواستم لب حوض روسری بچه‌ها را بشورم می‌آمدند می‌گفتند بلند شو تو نباید بشوری. یک روز ظرف می‌شستم (دختر‌ها شوهر کرده بودند و رفته بودند) ایشان به «فریده» که در منزل ما بود (آمده بود سر بزند) گفتند: «فریده بدو خانم دارد ظرف می‌شوید!»
کار کردن مرا نوعی اجحاف نسبت به من می‌دانستند، حتی وقتی وارد اتاق می‌شدم به من نمی‌گفتند درب را پشت سرتان ببندید. صبر می‌کردند وقتی می‌نشستم بعد خودشان بلند می‌شدند و در را می‌بستند. (۱)
 
فقط ترک حرام و انجام واجب
همسر امام نقل کرده‌اند امام(ره) در اوایل زندگی‌ به ایشان فرمودند: «من کاری به کار تو ندارم به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش، اما آنچه از تو می‌خواهم این است که واجبات را انجام دهی و محرمات را ترک کنی یعنی گناه نکنی.» (۲)
 
می‌خواهم امام را بزنم!
 
شیطنت فرزند
خانم فریده مصطفوی نقل می‌کنند که حضرت امام (ره) به دختر من که از شیطنت بچه خود گلایه می‌کرد می‌فرمودند: «من حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت حسین می‌بری با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم.»
در مورد تربیت کودکان می‌گفتند: «با بچه‌ها رو راست باشید تا آن‌ها هم رو راست باشند. الگوی بچه‌ها پدر و مادرهستند، اگر با بچه‌ها درست رفتار کردید بچه‌ها درست بار می‌آیند. هر حرفی که به بچه‌ها زدید به آن عمل کنید.» (۳)
 
وقتی غذا خراب می‌شد
همچنین خانم فریده مصطفوی بیان نموده‌اند: «اگر روزی غذای خانم بد می‌شد هر چقدر هم که بد می‌شد کسی حق اعتراض نداشت و حتی امام از آن غذا تعریف می‌کردند.» (۴)
 
رحم و مروت
روزی پیرمردی برای باغچه منزل خاک آورده بود؛ سر سفره بودیم امام بشقابی از سفره برداشتند. اول چند قاشق از غذای خودشان را در بشقاب ریختند و بعد به ما گفتند: «بیایید هر کدام چند قاشق از غذای خودتان را در این بشقاب بریزید تا به اندازه غذای یک نفر بشود» و، چون غذای اضافی نداشتیم به این ترتیب غذای آن پیر مرد را با قدری نان مرتب کردیم. در عالم بچگی اینقدر از این کار خوشم آمد که نهایت نداشت. (۵)

می‌خواهم امام را بزنم!

کمک بهشتی
در کار‌های منزل کمک می‌کردند و به ما نیز می‌گفتند: «کمک از بهشت آمده است.»
در جمع که نشسته بودیم می‌دیدیم آشپزخانه می‌روند. می‌پرسیدیم چرا؟ می‌گفتند: «می خواهم آب بخورم.»‌
می‌گفتیم: «خوب به ما بگویید.‌»
می‌گفتند: «مگر خودم خودم نمی‌توانم این کار را انجام دهم؟ بعد با خنده می‌گفتند: «انسان باید خود کفا باشد» (۶)
 
لنگه کفش!
مرحومه مرضیه دباغ نیز نقل کرده‌اند: یک روز یکی از بچه‌های مرحوم اشراقی به راهرو آمد و یک لنگه کفش برداشت و گفت: «می‌خواهم امام را بزنم!» من به دنبالش دویدم تا لنگه کفش را بگیرم، ولی او در را باز کرد و به داخل اتاق رفت تا رفتم او را بگیرم حضرت امام دستشان را بلند کرد و به من فهماندند که کاری نداشته باشم. بچه سه-چهار بار با کفش به امام زد. بعد امام او را بغل کردند و بوسیدند و گفتند: «بابا جون! اگر من به شما می‌گویم که به این کاغذ‌ها دست نزنی به این خاطر است که این‌ها مال مردم است و باید آن‌ها را بخوانم و جواب بدهم و اگر پاره شود پیش خدا مسئولم.» (۷)
______________________________
پینوشت:
(۱) - پابه‌پای آفتاب، ج.۱، ص.۵۱
(۲) - همان، ص. ۵۲
(۳) - همان، ص.۱۰۷
(۴) - همان، ص. ۹۷
(۵) - همان، ص. ۱۰۲
(۶) - همان، ص. ۱۰۳
(۷) - همان، ص. ۳۲۶ 
 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر