تغییر سبک زندگی، زنان را به حوزه کار و اشتغال و فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی وارد کرده است. بسیارند زنانی که پا به پای مردان در بیرون از خانه کار میکنند، اما وظایف زن بودن خود را فراموش نکرده و آن را هم به خوبی انجام میدهند. زنان بسیاری که ترجیح آنها کارکردن نیست، اما برای تأمین مخارج زندگی مجبورند کار کنند. زنانی هم هستند که به رغم مخالفت همسر و با وجود فراهم بودن همه امکانات رفاهی ترجیح میدهند نه به خاطر نیاز مالی، بلکه به خاطر مواردی همچون چشم و همچشمی، تفنن، ارضای نیازهای روحی و ... کار کنند. همینطور فراوانند زنانی که به رغم برخورداری از موقعیتهای کاری، ماندن در خانه و گرم نگه داشتن کانون خانه را بر فعالیت بیرون از منزل ترجیح دادهاند. بدون قضاوت درباره درست و غلط بودن رفتار هر یک از این گروهها، پنج روایت کاملاً زنانه را با شما خوانندگان به اشتراک میگذاریم. قضاوت با خودتان، بعد از خواندن این روایتها.
خانم دکتری که خانه را فدای مطب نمیکند
همیشه تصورم از زندگی پزشکان اصلاً خوب نبود. همیشه خبرهایی از زندگی سرد و بیروح آنها میشنیدم. از فرزندان افسرده آنها و اختلاف و جدایی آنها میشنیدم. ولی آفاق خانم دکتر متخصص جراحی عمومی تمام کلیشههای ذهنی من را نسبت به زندگی آشفته پزشکان بر هم ریخت. برای صرف شام به همراه چند تن از دوستان به منزل آفاق خانم دعوت شدیم. آفاق خانم به همراه همسرش که او هم جراح قلب است در یک آپارتمان خیلی مرتب و در عین حال پر انرژی زندگی میکنند. همیشه از کدبانویی و خانهداری خانم دکتر تعریفهایی شنیده بودم، اما واقعیتش هیچ وقت باور نکرده بودم. به این دلیل که معمولاً دکترها اصلاً وقت ندارند به خودشان برسند، مخصوصاً خانم دکترها.
به محض ورود به خانه انرژی مثبتی که در خانه در جریان بود مرا تحت تأثیر قرار داد. چه پذیرایی و چه میز شامی برای میهمانان تدارک دیده بودند. در ابتدا وقتی میز شام را دیدم پیش خودم گفتم خوب این را که از رستوران تهیه کردند، پس این همه میگفتند این خانم دکتر کدبانو است پس چه شد؟ وقتی این موضوع را با یکی از دوستان مهمان در میان گذاشتم گفت: اشتباه نکن تمام این تدارکات کار خود آفاق خانم است. اصلاً نمیتوانستم باور کنم که این دستپخت خانم دکتر باشد. باب صحبت را با آفاق خانم باز کردم و تمام ذهنیاتم را صادقانه با او در میان گذاشتم.
گفت: حق دارید باور نکنید، چون شغل پزشکی یک کار تمام وقت است و من به عنوان یک پزشک اگر خودم حد و مرز بین کار و زندگیام را مشخص نکنم تمام زندگی من وقف کارم میشود. من به شغل پزشکی خیلی علاقه داشتم و دارم ولی همسرم و دخترم را بیشتر دوست دارم. من ازدواج کردم، چون عاشق همسرم بودم و هستم. ثمره عشق ما دختر ماست که تمام زندگی من و همسرم است. من همانقدر که در برابر شغلم مسئولیت دارم دو برابر آن در برابر خانوادهام مسئول هستم. من با عشق برای خانوادهام غذا درست میکنم و وقتی در خانه هستم تمام وقتم برای فرزندم و همسرم است. سالم زندگی کردن برای من خیلی با ارزشتر از هر موضوع دیگری است.
وقتی با اصرار زن بر کار کردن، زندگی مشترک فرومیپاشد
همیشه زندگی مریم و تمام اتفاقاتی که برایش افتاد مثل یک فیلم از جلوی چشمانم میگذرد. مریم زنی تحصیلکرده بود که بعد از ازدواج، همسرش از او قول گرفت که هیچ وقت کار نکند. او هم پذیرفته بود، اما بعد از گذشت چند سال پا توی یک کفش کرد که باید در کنار خانهداری به کار دیگری هم مشغول شود. خلاصه با جنگ و دعوا رضایت همسر خود را گرفت و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شد. اوایل کار شوق و ذوق زیادی برای کار جدید داشت. با جدیت و دقت تمام کارهایی را که به او محول میشد، به نحو احسن انجام میداد. به طوری که بعد از گذشت چند ماه به استخدام رسمی شرکت درآمد، اما در این میان هماهنگ کردن کارخانه و مسئولیتی که بیرون از خانه بر عهده داشت برایش بسیار سخت شده بود. با تمام مشکلاتی که مواجه شده بود، او باید به نحوی عمل میکرد تا رضایت همسرش را هم جلب کند تا مبادا مشکل عاطفی با او پیدا کند یا از وظایفش در خانه کم بگذارد. همسر مریم معتقد بود درآمد او هیچ نقشی در رفاه زندگی آنها ندارد و چه بسا آرامش زندگیشان را هم به هم زده است. او مرد خانه را نانآور خانه میدانست و میگفت: زن باید در خانه خانمی کند. او نگران این بود که همسرش آنقدر در شغل خود غرق شود که خانوادهاش را به شغل و منصب خود ترجیح دهد. با تمام تلاشی که مریم برای حفظ آرامش زندگی خود انجام داد، باز هم موفق نشد زیرا همسرش رضایت به کار او در خارج از خانه نداشت. بعد از چند سال زندگی آنها رو به سردی و طلاق عاطفی رفت و در نهایت به جدایی ختم شد. مریم از کار و شغل خود دست نکشید و در عین حال معتقد بود که همسرش باید به این نیاز او احترام بگذارد. از اینکه حق با کدامشان بود بگذریم، به هر حال شیرازه زندگی مشترک آنها از هم گسسته شد. شاید همسر مریم با کمی کوتاه آمدن میتوانست زندگی مشترک را حفظ کند، اما به هر حال، چون کسی در موقعیت زندگی آنها قرار نگرفته بود، به راستی قضاوت کردن مشکل بود.
بعضی زنهای شاغل به زنان خانهدار غبطه میخورند
اما روایت زندگی سارا تصویری معکوس از آنچه معمولاً تصور میکنیم، ارائه میدهد. تصور عمومی ما مخالفت مردان با اشتغال زنان خانهدار است، اما سارا قبل از ازدواج به همسرش قول داده است که علاوه بر رسیدگی به امور منزل، سهمی هم در اقتصاد خانواده داشته باشد. در واقع اینجا با زنی مواجه هستیم که همسرش نه تنها موافق کارکردن اوست، بلکه به نوعی او را وادار به این کار کرده است. سارا وقتی دشوارهای زندگیاش را تعریف میکرد، از قولی که به همسرش داده بود به شدت پشیمان بود: «من پرستار هستم و برای گذران زندگیام مجبورم کار کنم. دو فرزند دارم و به غیر از مسئولیت بیرون از خانه، مسئولیت همسری و مادری را هم بر عهده دارم. فرزندانم را در طول شبانهروز زیاد نمیبینم. معمولاً شیفت هستم و آنها را نزد پدرشان میگذارم. همسرم هم شاغل است ولی درآمد او کفاف مخارج زندگی ما را نمیدهد. من مجبور هستم چند شیفت کار کنم تا چرخ زندگیمان بچرخد. هر چه به همسرم اصرار میکنم شغل دومی برای خود دست و پا کند زیر بار نمیرود، بنابراین مجبورم بخشی از بار زندگی را به دوش بکشم. تمام تلاشم را میکنم که از بچهها غافل نشوم، ولی مگر میشود؟ همیشه حسرت زندگی خانمهای خانهدار فامیل را میخورم. همیشه وقتی از راهپلههای خانه بالا میروم تا به آپارتمان خودم برسم بوی غذاهای مختلفی که از هر کدام از این واحدها به مشامم میخورد حسرت یک غذای گرم مامانپز به دلم میماند. بیچاره فرزندانم که همیشه غذاهای هول هولکی مادرشان را میخورند. خستهام از این همه فشار و به دنبال رهایی هستم. اما چگونه؟ ذهنم پر میکشد به اولین روزی که همسرم به خواستگاری من آمده بود. وقتی همسرم به خواستگاری من آمد، شاغل بودم و در صحبتهای اولیه به او گفتم نگران نباش اگر بچهدار شویم، کار نمیکنم و هر وقت تو بخواهی فقط خانهدار خواهم بود، اما او خیلی رک و صریح به من گفت: یکی از نقاط قوت تو، کار کردن است. من دوست دارم زنم شاغل باشد و دستش جلوی مرد دراز نباشد. این موضوع سبب میشود زندگی را به کمک هم بسازیم و همه چیز آسانتر شود. این حرفها را که از او شنیدم خیلی خوشحال شدم که همسری با ذهن باز انتخاب کردهام که مخالفتی با کارکردن زنان در بیرون از منزل ندارد به همین دلیل به همسرم قول دادم که تا آخر عمر پابهپای او کار خواهم کرد و حالا که ۱۷ سال از زندگی مشترکمان گذشته و دو فرزند داریم به شدت از قولی که به او دادهام پشیمان هستم، چون فشار و سختی زیادی را تحمل میکنم که از حد توان من خارج است. به نظر من شرع و عرف ما بهترین شرایط را به ما زنها پیشنهاد میکند ولی عاقبت ما مقهور شرایط زندگی خود میشویم و با تصمیمهای ناآگاهانه و عمدتاً خودخواهانه شرایط را برای خود و فرزندانمان سخت میکنیم.»
زنانی که فقط به فکر گرم نگهداشتن اجاق خانه هستند
بدون شک تعداد زنان تحصیلکردهای که میتوانند کار کنند و اتفاقاً موقعیتهای کاری خوبی هم دارند ولی ترجیح میدهند انرژی خود را برای گرم نگهداشتن کانون خانواده صرف کنند، کم نیستند. روایت نرگس شاید چکیده دیدگاه و رفتار زنانی باشد که میان کار کردن و «همسر و مادر کامل بودن»، دومی را انتخاب میکنند: «وقتی دانشجو بودم همه دوستانم به دنبال کار و فعالیتهای اجتماعی مختلف بودند. من هم کارهای مختلفی را انجام میدادم و سعی میکردم که فعالیتهای اجتماعی خوبی داشته باشم. به عبارتی نمیخواستم از دوستانم عقب بمانم، اما هر وقت در بین دوستانم حرف از ازدواج و کار کردن پا به پای مرد خانه به میان میآمد، من قاطعانه میگفتم اگر روزی ازدواج کنم هیچ وقت کار بیرون از خانه انجام نمیدهم. این حرف را با آگاهی و باور قلبی میزدم. هنوز هم معتقدم که کار و فعالیت داخل خانه کمتر از کار بیرون از خانه نیست و چه بسا دشوارتر است. خانهداری یکی از سختترین مشاغل دنیاست که در ظاهر اصلاً مشخص نیست. دوستانم همیشه با تعجب با این نظر من برخورد میکردند و معتقد بودند که من طرز فکر مادربزرگها را دارم. آنها میگفتند تو این همه درس خواندی زحمت کشیدی که بنشینی در خانه و خانهداری و بچهداری کنی؟! من هم همیشه میگفتم: «چه اشکالی دارد. یک زن خانهدار با مطالعه و یک مادر تحصیلکرده قطعاً بهتر میتواند وظایف خود را انجام دهد. به نظر دوستان و آشنایان من یک نگاه و عقیده سنتی داشتم و دارم، اما من معتقدم گرما و آرامش خانه با حضور یک زن ایجاد میشود. زنها ستون خانواده هستند. آنها با درایت خود میتوانند آرامش و امنیت را در خانه و خانواده ایجاد کنند. من اکنون ۲۰ سال است که ازدواج کردهام و با وجود تحصیلات دانشگاهی ولی یک زن خانهدار هستم. من معتقدم مهمترین و سختترین شغل دنیا را دارم. چرا؟ چون این شغل نه حقوق دارد، نه بازنشستگی و بیمه، نه ساعت مشخصی و نه تعطیلی و مرخصی، اما خروجی این شغل فرزندانی است که نسبت به همسالان خود کمترین مشکلات عاطفی و شخصیتی را دارند، درسخوان هستند و از نهایت سلامت جسمی و روحی برخوردارند. خروجی این شغل من مردی است که تا به حال حتی یک بار هم غذای بیرون از منزل نخورده است و هر وقت خسته از کار روزانه به منزل آمده است جز لبخند و آرامش، خانهای مرتب و سفرهای رنگین ندیده است. البته معتقدم اکثر مردها متوجه اهمیت و دشوار شغل خانهداری نیستند. ما زنها باید آنها را متوجه کار سختی که در منزل انجام میدهیم، بکنیم. اگر یک روز زن یا مادر خانه بیمار شود آن وقت است که اهل خانه به وجود و حضور او پی میبرند. من همیشه به اجاق روشن خانهام اهمیت میدهم. اینکه فرزندانم غذای حاضری و یهویی نخورند، به اینکه وقت و حوصله کافی داشته باشم تا به حرفهای فرزندانم گوش بدهم و اگر مشکلی دارند با کمک و همفکری هم آن مشکل را حل کنیم. من اگر بتوانم یک همسر و یک مادر خوب باشم تمام وظایف خودم را انجام دادهام. به نظرم زنها گرمابخش خانه خود هستند و این نقش مهم خود را نباید هیچ گاه در لابهلای زندگی مدرن و پر شتاب امروزی فراموش کنند.»
همه چیز به تفاهم بستگی دارد
سمیرا ۴۶ سال سن و سه فرزند دارد. او با مدرک کارشناسی ارشد و ۱۲ سال سابقه کار حرفهای در امور حسابداری در سن ۳۴ سالگی کار بیرون از منزل را کنار گذاشت. به گفته خودش این کار را با طیبخاطر و بدون اجبار همسرش انجام داد، چراکه تولد دومین فرزندش به او ثابت کرد دیگر نمیتواند ادامه دهد. سمیرا میگوید: «کارکردن یا نکردن زنان متأهل یک ماجرای سیاه و سفید نیست.
همهچیز بستگی به شرایط زندگی آدم دارد. به نظر من این موضوع نیز مثل خیلی از موضوعات دیگر بستگی به تفاهم زوجین دارد. به دلیل اشتغال من، با تولد اولین فرزندم خیلی اذیت شدیم و زمانی که دومین فرزندمان به دنیا آمد، هر دو به این نتیجه رسیدیم که بهتر است من کار بیرون از منزل را کنار بگذارم تا خانواده و تربیت و رسیدگی به بچهها دچار مشکل نشود. به عنوان یک زن تحصیلکرده با ۱۲ سال سابقه اشتغال، به بانوان متأهل پیشنهاد میکنم برای تصمیم درباره کار کردن یا نکردن فقط به شرایط زندگی خودشان و همسرشان نگاه کنند و کاری به حرف و حدیث دیگران نداشته باشند. زوجین خودشان بهتر از هرکس دیگری میتوانند شرایط زندگیشان را بسنجند و تصمیم بگیرند.»