امام علی(ع) بعد از وفات رسولا...(ص) یا حاکم جامعه بود یا در حد مقدورات آن عصر، حکومت و جامعه را به صراط مستقیم هدایت میکرد. به یقین بسیاری از گفتارها و رفتارهای امیرمومنان(ع) ناظر به وقایع خارجی، صادر شده است. بنابراین وقایع خارجی، قراین و شواهدِ فهم گفتارها و رفتارهای حضرت هستند. به همین سبب فهم صحیح گفتار و سیره علی(ع) در عرصه اقتصادی بدون فهم درست از برخی از اوضاع اقتصادی آن عصر، امری صعب به نظر میرسد.
اقلام درآمدی عصر امام علی(ع) عبارتند از: غنائم، خراج، جزیه، زکات، عشور و مالیاتهای حکومتی. بعد از رسولا...(ص) فتوحات مسلمانان ادامه یافت و منشأ عمده درآمدها برای مسلمانان به شمار میرفت. دروازه گنجها و ثروتهای دو امپراتوری بزرگ جهان آن روز یعنی ایران و روم به سوی مسلمانان باز شده بود. همچنین با فتوحات اسلامی، امکان تجارت بیشتر برای مسلمانان فراهم آمد و ثروتهای عظیمی در طول 25 سال دور بودن علی(ع) از حکومت، در اختیار مسلمانان و حکومتشان قرار گرفت. هرگونه انحرافی در توزیع نامناسب، جامعه و حکومت را در چنگ افراد دنیاطلب قرار میداد. متاسفانه دور ماندن امام علی(ع) و اصحابش از اداره حکومت و جامعه، باعث شد که این ثروت عظیم در اختیار افراد دنیاطلب و جاهل قرار گیرد و بستر غفلت فراهم شود.
توزیع نامناسب درآمدها افزون بر آنکه انحراف مستقیم اقتصادی بود، زمینه را برای انحرافهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز فراهم کرد. پیامبر اسلام(ص) در تقسیم بیتالمال بین مردم به صورت تساوی عمل میکرد و هیچگونه تبعیض و امتیازی برای هیچکس قائل نمیشد. کسانی که زودتر از دیگران ایمان آورده بودند، افرادی که در جنگها بیشتر شرکت کرده و افتخارات آفریده بودند، اشخاصی که از جهت انتساب به پیامبر(ص) از دیگران نزدیکتر بودند و همچنین انسانهایی که از جهتی فضیلتی بر دیگران داشتند و عرب و عجم هیچکدام معیار دریافت بیشتر از درآمدهای بیتالمال نزد پیامبر(ص) نبود و تمام افراد را بهطور مساوی از بیتالمال بهرهمند میکرد.
نزدیکی زمان حکومت خلیفه اول به زمان پیامبر(ص) باعث شد که او نیز در تقسیم بیتالمال بین مردم مساوی عمل کند، اما دو خلیفه بعد از او از روش پیامبر(ص) در تقسیم بیتالمال عدول کردند. عمر، اموری از قبیل شرکت در جنگهای اولیه مانند بدر، قرابت به رسولا...(ص)، شرکت بیشتر در جهاد، هجرت از مکه به مدینه و زودتر ایمان آوردن را معیار سهمبری بیشتر از بیتالمال قرار داد. این تفاوتها بهگونهای بود که طبقات پایین به اندازه یکدهم طبقات بالا سهم میبردند. عثمان در تقسیم بیتالمال حتی از معیارهای خلیفه دوم نیز عدول کرد و خویشاوندی با خود و حکومتش را در استفاده از بیتالمال و امکانات عمومی بسیار اهمیت میداد. عدول از اجرای آموزههای اسلامی و سیره عملی رسولا...(ص) باعث شد وضعیت اقتصادی و اجتماعی آن عصر بهشدت بحرانی شود. با وجود منابع درآمدی هنگفت، مانند غنائم، خراج، جزیه، عشور، زکات و خمس، بخش بزرگی از مردم جامعه در فقر و تنگدستی به سر میبرند. مساوات و برادری با سیاستهای اشتباه خلیفه دوم و سوم، رخت بربست و معیارهایی که باید نزد خدای متعال پاداش معنوی به ازای آنها داده میشد و نیز برخی معیارهای جاهلی، ملاک برتری در سهم بری بیشتر از بیتالمال قرار گرفت و شکاف بین فقیر و غنی را گسترده ساخت.
همچنین روش پیامبر(ص) در ذخیره کردن بیتالمال با خلیفه دوم و سوم فرق داشت. پیامبر(ص) بیتالمال را در انبارها ذخیره نمیکرد و چون مردم را صاحب حق در بیتالمال میدانست، در نخستین فرصت آن را بین مسلمانان و صاحبان حق توزیع و تقسیم میکرد. برخلاف پیامبر(ص) وقتی خلیفه دوم به خلافت رسید، از روش پیامبر(ص) عدول کرد و روش ذخیرهسازی و تشکیل دیوان را پیش گرفت و بیتالمال را سالانه بین مستحقان آن تقسیم میکرد. هنگامی که خلافت برعهده علی(ع) آمد، حضرت با همه این امور مبارزه کرد و همان روش توزیع مساوی بیتالمال و عدم ذخیرهسازی را با جدیت تمام پیش گرفت. هنگامی که میلیاردها درهم تحت عنوان خمس، غنائم، خراج، جزیه، زکات و عشور در اختیار حکومتی قرار میگیرد که حاکم و اطرافیان او قصد دارند نه براساس آموزههای نبوی، بلکه بر پایه منافع شخصی و مصالح گروهی عمل کنند و قدرت سیاسی و نظامی نیز در اختیارشان قرار دارد و تمام مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر مدار منافع شخصی و مصالح گروهی تنظیم شده است، در چنین وضعی امیرمومنان(ع) بر مصدر حکومت قرار میگیرد و رسالت مهمش تغییر تمام مناسبات و روابط بر مدار حق و ضوابط الهی است. گفتار و سیره حضرت را باید با توجه به چنین موقعیتی تفسیر و تبیین کرد تا بتوانیم مقصودش را درست [درک] کنیم.
هر نظام اقتصادی براساس برداشت و تفسیر خاصی که از خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه میدهد، بنیانهای فکری خود را بنا نهاده و طراحی و اجرا میشود. در هر نظام اقتصادی، الگوهای رفتاری در عرصه فعالیتهای اقتصادی آن، برخاسته از حقوق اقتصادی ویژه و حقوق اقتصادی نیز از اصول و قواعد اساسی نظام اقتصادی آن شکل میگیرد. آن اصول و قواعد اساسی، براساس دیدگاه خاصی که هر نظامی درباره مقولههای خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه میدهد، سامان مییابد. بنابراین اگر مبانی اعتقادی نظام اقتصادی علوی با مبانی اعتقادی سایر نظامهای اقتصادی متفاوت باشد، باید بپذیریم که اصول و قواعد اساسی، حقوق اقتصادی، الگوهای اقتصادی و در نتیجه، نظام اقتصادی علوی با نظامهای اقتصادی دیگر تفاوتهای اساسی داشته باشد. مهمترین مبنای اعتقادی نظام سرمایهداری، «دئیسم» است. دئیستها، هدایت تشریعی خدای متعال را منکر میشوند. برخی از آنها نیز افزون بر انکار هدایت تشریعی، هدایت تکوینی مستمر الهی را نیز انکار کردند و به وجود نظام طبیعی در عالم قائل شدند. قوانین و قواعد اقتصادی را جزء جداییناپذیر نظام طبیعی میدانند. آنها سعادت و الم را به سعادت و الم مادی تفسیر میکنند و انسان سعادتمند را انسانی میدانند که بیشترین نعمتهای مادی را داشته باشد. عقل انسان را خدمتگزار شهوات نفسانی او میدانند. بنابراین انسان عاقل کسی است که به دور از ارزشهای اخلاق الهی در پی حداکثر کردن منافع مادی خود باشد. [همچنین] قائل به اصالت فرد هستند. معتقدند همه افراد اگر در پی حداکثر کردن منافع شخصی خود باشند، منافع عمومی نیز تامین خواهد شد. بر پایه این مبانی اعتقادی قائل به دست نامرئی در هماهنگی بین منافع فردی و منافع عمومی شدند و تاکید میکنند که هیچ نهاد بشری و شریعت الهی، حق دخالت در اقتصاد را ندارد.
بر پایه آموزههای علوی، خدای بزرگ جهان، طبیعت را با همه اجزایش آفریده است و خلقت همچنان استمرار دارد. افزون بر آن، تدبیر امور دنیا و آخرت به ید قدرتمند خداوند است و او بر تمام امور جزئی و کلی دنیا احاطه دارد و قوام امور دنیا به وجود خداست. هدایت تکوینی مستمرش، همه موجودات هستی، از جمله انسان را در برمیگیرد. این هدایت، هم در صحنههای اقتصادی و هم در غیر آن جاری است. همچنین هدایت تشریعی امری مسلم و ضرور در تمام رفتارهای انسان است و خداوند با ارسال پیامبران و کتابهای آسمانی، راه وصول به سعادت دنیا و آخرت را به انسان نشان داده، جایگاه وحی را که کنار حس و عقل، راه دستیابی به سعادت است، امری انکارناپذیر میشمارد. تصویری که آموزههای علوی از رابطه خداوند متعالی با جهان هستی و انسان ارائه میدهد کاملا از رابطهای که مکتب دئیسم به صورت زیربنای تفکر فسلفی لیبرالیسم اقتصادی ارائه میدهد، متفاوت است؛ در نتیجه لوازم اقتصادی رابطهای که آموزههای علوی از خداوند با جان هستی و انسان ارائه میدهد، به یقین از لوازم اقتصادی نوع رابطه خداوند با جهان هستی و انسان متفاوت است که مکتب دئیسم ارائه میدهد.
جهان غیب خزاینی ثابت، مجرد و فناناپذیر دارد که عالم محسوسات و امور مادی، مراتب نازله آن هستند. هرچه از آن خزائن نازل شود، هیچگونه نقص و کاستی در آن پدید نمیآید، بنابراین منابع اقتصادی جهان نیز غیرنقص و کاستی در آن پدید نمیآید. بنابراین منافع اقتصادی جهان نیز غیرمحدود است؛ هرچند بالفعل (نازلشده مادی) محدود باشد. این منابع محدود، دستیافتنی هستند و خداوند به اقتضای حکمت و مصلحت خود میتواند در هر زمانی از خزاین غیب خود بر منابع مادی بیفزاید.
دنیا محل آزمایش، کشت، تمرین و آمادگی و جهان آخرت، جهان کیفر، پاداش، درو و مسابقه است. بهشت و جهنم پاداش و کیفر انسانهاست. وقتی انسان زندگی در آخرت را باور داشته و معتقد باشد که زندگی در آخرت، ادامه زندگی در این دنیا و بهشت سود تلاشهای مشروع انسان در دنیای مادی است، سود و زیان در نظر او معنای دیگری مییابد. او با کوشش خود در دنیا در صدد بیشینه کردن مجموعه سود دنیایی و آخرتی خود بر میآید. لازمه تحصیل چنین سودی رعایت مصالح عموم و جامعه، کنار مصالح فردی است؛ بلکه هنگام تزاحم مصالح، مصلحت عمومی را بر مصالح فردی ترجیح میدهد. از دیدگاه امیرمومنان(ع) در جهان (ازجمله در عرصههای اقتصادی) دو نوع علت (مادی و غیبی) وجود دارد. همه علل مادی و غیبی، فیض علیت خود را هر لحظه از خدا میگیرند. اعتقاد به اسباب غیرمادی در جهان میتواند در امور اقتصادی آثار مثبت فراوانی داشته باشد؛ از باب مثال در روایات معصومان(ع)، عواملی مانند نصرت الهی، کردار نیک، صدقه دادن، نماز شب گزاردن سبب از میان رفتن فقر دانسته شده است.
انسانی که آموزههای علوی معرفی میکند، متفاوت از انسانی است که نظام سرمایهداری لیبرال آن را معرفی میکند. هدف از خلقت انسان، کمال و رستگاری در خدمت به کمال رسیدن روح است. خدای متعالی ملک مطلق همهچیز است و انسان در تصرف امکانات، در برابر خدای متعالی مسئول است.
مقتضای اینگونه نگاه به انسان، آن است که در تمام رفتارهای اقتصادی خود با تکلیف و مسئولیت مواجه است، اگر در فعالیت اقتصادی آزاد است، مسئولیت و تکلیف نیز دارد. اگر به او حق رقابت در فعالیتهای اقتصادی داده میشود، تکالیف و مسئولیتهایی هم در برابر این نعمت متوجه اوست. این تکلیف و مسئولیت برای سعادت خود انسان و صیانت از آزادی و رقابت لازم است.
آموزههای علوی درباره جامعهشناسی، اصالت فرد و جامعه را به ما القا میکند. در این دیدگاه، افراد در جامعه، هویت و شخصیت مستقل دارند. افراد انسان هر یک با سرمایه فطری و نیز با سرمایه اکتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی میشوند و هویت روحی جدید که از آن به روحجمعی تعبیر میشود، مییابند. این روح جمعی میتواند بر هویت فردی برخی افراد اثر بگذارد. براساس این دیدگاه نمیتوان حکم قاطع به نفع افراد یا جامعه صادر کرد؛ بلکه در مقام ارزشگذاری، باید سهم فرد و جامعه را سنجید و براساس مقدار وزن و میزان سهم هر یک از فرد یا جامعه، ضرر و منفعت فرد یا جامعه را در هر مورد لحاظ کرد.
مطلب دیگر درباره جامعه، سنتهای الهی حاکم بر جوامع انسانی است. مقصود از سنتهای الهی، قضایایی شرطی است که از طبیعت زندگی انسان و رفتار او در جهان پیرامونش استخراج میشود. سنتهای الهی در کلام خدا و روایات معصومان فراوان است که نمونهای از آن در آیه قرآن چنین آمده: «وَلَوْ ان أَهلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ: اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، به یقین برکات را از آسمان و زمین بر آنان نازل میکردیم.» (اعراف/96)
توجه به سنتهای الهی حاکم بر جوامع انسانی، به یقین هم در رفتارهای فردی اشخاص و هم در برنامهریزیها و سیاستها، در پیشگرفتن تقوا در رفتارها، توبه از خطا و گناه، برای پیشرفت نظام اقتصادی و دستیابی به اهداف آن، غیرقابل انکار است. بنابراین مسلمانان و همه مسئولان نظام برای رسیدن به اهداف اقتصادی، این امور را در رفتارهای شخصی خویش و نیز در سیاستگذاریها، برنامهریزیها و وضع قوانین و اجرای آنها دقیقا باید لحاظ و رعایت کنند. دیدگاه ارزشی هر مکتبی درباره مفاهیمی همانند زهد و قناعت، توکل به خدا، تقدیر الهی و رزق مقدر و رابطه دنیا و آخرت، سازنده پیکر اصلی فرهنگ اقتصادی آن مکتب است که به دنبال آن، رفتارهای اقتصادی خاصی را در عرصههای گوناگون اقتصادی به مردم رهنمون شده، برنامهها و سیاستهای اقتصادی ویژهای را به مسئولان اقتصادی هر نظامی القا میکند.
درباره تقدیر و رزق مقدر، روایات فراوانی از امام علی(ع) و سایر معصومان دلالت دارد که روزی هر کسی را خدای متعال تعیین کرده است و روزی بندگان مومن خود را از راههای گمان نمیبرند «من حیث لا یحتسب» میدهد. با عنایت به این آموزهها ممکن است این شبهه پیش آید که با توجه به اینکه روزی افراد پیشاپیش از طرف خدا تعیین شده است، پس کار و تلاش، در توسعه رشد و رفاه مادی نقش ندارند. این برداشت باعث تنبلی و سستی جوامع اسلامی میشود؛ در نتیجه آنان را از کاروان سریع رشد و توسعه باز میدارد.
وقتی به سایر آموزههای علوی مراجعه شود، مقصود از تعیین و تقسیم روزی انسان از سوی خداوند و نیز روزی بیحساب به مومنان روشن میشود. امام علی(ع) میفرمایند: برای هر چیزی سببی است، کار نیز سبب روزی است، تعیین و تقسیم روزی به معنای آن نیست که انسان حتی اگر کار نکند، روزی او نصیبش میشود؛ بلکه کار و تلاش سبب نزول و تحصیل روزی است؛ یعنی روزی بندگان از طریق کار و تلاش که یکی از اسباب روزی است تقدیر و تعیین میشود، چنانکه سیره عملی علی(ع) در کار و تلاش فراوان، گویای این امر است. مقصود از روزی بیحساب آن نیست که بدون حکمت و سبب میدهد؛ بلکه بدون عوض می دهد. تلاش برای کسب روزی را هرگز نمیتوان مابهازای روزی الهی به شمار آورد؛ چراکه توان بر کار را نیز خدای سبحان به ما ارزانی داشته است. درباره توکل نیز با نگاه به ظواهر برخی آیات که چنین دلالت دارند: «هرکس به خدا توکل کند، خدای متعالی او را کفایت میکند.» این شبهه رخ مینمایاند که پس چرا خود را به رنج و تلاش بیندازیم و کار کنیم. این شبهه با نگاه به روایت پیامبر(ص) تشدید میشود. حضرت فرمود: «اگر شما بهگونهای که شایسته است به خداوند توکل کنید، خداوند روزی شما را تضمین میکند؛ همانطور که به پرنده روزی میدهد.» با تکیه به بعضی آموزههای علوی و دقت در معنای توکل معلوم میشود که برداشت و شبهه پیشین از توکل اشتباه است. توکل در امور، تضمین الهی برای کسی است که همیشه پشتیبان حق است. توکل مفهوم حماسی است. در اقدام به امور بزرگ و حق، اسلام میگوید: «نترس و با توکل به خدا، اقدام کن.» این معنای توکل هرگز مانع کار و پیشرفت و رشد اقتصادی نمیشود.
درباره پرهیز از دنیا و روی آوردن به آخرت، هم گفتار [موجود از] امیرمومنان(ع) بسیار زیاد است و هم سیره حضرت چنین بود. از ظاهر برخی کلمات امام علی(ع) درباره دنیا و آخرت، شبهه ناسازگاری به ذهن میرسد. این آموزهها باعث شد این شبهه مطرح شود که برای رسیدن به سعادت حقیقی و نعمتهای بیکران بهشتی باید از دنیا و مظاهر آن دوری جست و به آخرت روی آورد؛ در نتیجه چندان نباید به دنبال تلاش، تولید و پیشرفت اقتصادی بود و در امور دنیا باید به حداقل بسنده کرد. این برداشت باعث عقبماندگی اقتصادی کشورهای مسلمان میشود. در رد این ادعا از گفتار و سیره حضرت علی(ع) کمک گرفتیم، اگر کار و تلاش در دنیا برای تامین نیازهای خود، خانواده، انفاق مازاد درآمد در راه خدا، برپایی قسط و عدل، تجلی فضایل اخلاقی و انسانی باشد، هرگز از دیدگاه امیرمومنان(ع) نکوهیده نیست؛ بلکه چنین دنیایی را میستاید و خود نیز چنین رفتاری در برابر دنیا داشت. اگر انسان دنیا و مظاهر آن را هدف زندگی خود قرار دهد و آخرت را فراموش کند، اگر انسان در دنیا برای کسب دنیا و مظاهر آن بدون توجه به آخرت بکوشد، این دنیا از دیدگاه امام علی(ع) هرگز با آخرت قابلجمع نیست. تلاش برای کسب چنین دنیایی سبب کبر، غرور، خودخواهی، ستم به دیگران، بیتوجهی به نیازمندان، دوری جستن از عدالت، جمعآوری غیرمشروع اموال و... خواهد شد. این دنیا از دیدگاه امام علی(ع) ناپسند است و هرگز با آخرت جمع نمیشود، اما اگر انسان در دنیا به قصد رفع نیازهای خود و خانوادهاش بکوشد و مازاد محصول خود را به نیازمندان بخشد یا در جهت اصلاح امور عامالمنفعه مصرف کند یا حتی برای ایجاد اشتغال و کار در جامعه، سرمایهگذاری جدید کند یا از مازاد درآمدش به تبلیغ دین و فرهنگ اسلامی یاری رساند و... هرگز چنین دنیایی از دیدگاه امیرمومنان(ع) ناپسند نیست، بلکه عبادت به شمار میرود. اینگونه نگاه به دنیا، آثار مثبت اقتصادی فراوانی دارد. یکی از واژههایی که برداشت خاص از آن باعث شبهه ناتوانی اقتصادی جوامع اسلامی شده، واژه زهد است. امیرمومنان(ع) تاکید فراوانی درباره زهد کرده است. توجه به ظاهر عبارات درباره واژه زهد باعث شده بعضی گمان کنند لازمه رعایت زهد در رفتارهای اقتصادی، با کار، تولید و تحصیل امکانات اقتصادی همخوانی ندارد. درنتیجه جوامع اسلامی اگر زهد را رعایت کنند، باید همیشه از نظر اقتصادی عقب بمانند.
براساس آموزههای علوی، زاهد کسی است که دلداده و شیفته دنیا و مظاهر آن نباشد. دلباخته آخرت و آنچه نزد خدای متعال است، باشد. آرزوهای بلند دنیایی نداشته باشد. در برابر نعمتهای خداوند شاکر باشد و مغرور نشود. با از دست دادن نعمتهای دنیا غمناک نشود و سپاس خدا را فراموش نکند. به مقدار نیاز و متعارف از نعمتهای الهی مصرف کند. به یقین این ویژگیها افزون بر آن که باعث نخواهد شد تا زاهد در فعالیتهای اقتصادی به دور از ارزشهای الهی در پی حداکثر کردن سود مادی خود باشد، هرگز مانعی برای رشد و توسعه اقتصادی نیز نخواهد شد، چراکه زاهد هیچگاه در کار و تولید زهد نمیورزد، بلکه در مصرف زهد را پیش میگیرد و مازاد بر نیازهای متعارف خود را در راه خدا انفاق میکند. در نظریههای اقتصادی، انسان اقتصادی هنگامی دارای رفتارهای عقلایی است که فقط بهانگیزه نفع مادی شخصی خود به فعالیتهای اقتصادی میپردازد. تولیدکننده فقط درصدد بیشینه کردن سود اقتصادی خود است و مصرفکننده نیز برای بیشینه کردن حداکثر مطلوبیت از مصرفش میکوشد. به اعتقاد آدام اسمیت، «دست نامرئی بین منافع شخصی و عمومی هماهنگی ایجاد میکند و همه مردم به رفاه دست مییابند.»
با سپری شدن ایام، ناکامیهای این نظریهها با وجود بیعدالتی و فقر گسترده در سطح جهان آشکار شد؛ آنگاه این پرسش رخ نمایاند که آیا تفسیر انسان بدانگونه که اشاره شد، اشتباه است یا مشکل را باید در جای دیگر جست؟
اقتصاد علوی، انسان و انگیزههای او را در فعالیتهای اقتصادی به گونه دیگری تحلیل میکند. براساس نظریه حبالذات، انسان عاقل کسی است که آنچه را برای خود سعادت و لذت بداند، در پی آن خواهد بود و آنچه را برای خود درد و الم پندارد، بهشدت از آن میگریزد. بنابراین رفتار عقلایی آن است که انسان در رفتارهای اقتصادی خود در پی حداکثر کردن نفع شخصی خود باشد. همچنین نفع و لذت بیشتر و پایدارتر را بر نفع و لذت کمتر و ناپایدار ترجیح دهد.
*عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه