عملیات رمضان در ۲۲ تیرماه ۱۳۶۱ اولین عملیات برونمرزی ایران بود که بازتاب گستردهای در سطوح منطقهای و فرامنطقهای داشت. هر چند این عملیات در پنج مرحله به نتایج از پیش تعیین شده نرسید، اما ایران اسلامی بعد از دو سال که از شروع جنگ میگذشت، با انجام این عملیات خود را به عنوان یک قدرت منطقهای معرفی میکرد. در خصوص رمضان کتابهای متعددی نوشته شده است. در این نوشتار با اشاره به داشتههای سه کتاب «روند جنگ ایران و عراق» نوشته حسین علائی، «عملیات رمضان» کاری از مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه و کتاب «پرسشهای اساسی جنگ» به قلم محمد درودیان، سعی کردیم عملیات رمضان و حواشی آن را از حیث جذابیت، تازگی و مغفول ماندن تقدیم حضورتان کنیم.
قبل و بعد از خرمشهر
تا چند سال پیش بحث بر سر علت ورود ایران به خاک عراق در عملیات رمضان داغ بود و چهرههایی، چون محسن رضایی و آیتالله هاشمی رفسنجانی در مناسبتهای مختلف روی این موضوع بحث میکردند. عنوان میشد که حضرت امام پس از فتح خرمشهر با شنیدن استدلال فرماندهان، با ورود قوای کشورمان به خاک عراق موافقت کردهاند، اما در کتاب «عملیات رمضان» کاری از «مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» از قول محسن رضایی آورده میشود که حتی قبل از فتح خرمشهر نیز بحث ورود به خاک عراق با امام مطرح شده بود.
کتاب عملیات رمضان یک سند دست اولی از علت تداوم جنگ و ورود به خاک دشمن ارائه میدهد. آنجا که اظهارات محسن رضایی تنها یک روز قبل از شروع عملیات رمضان آورده میشود. رضایی در ۲۱ تیرماه ۶۱ میگوید: «ما با انجام عملیاتهای متعدد به هدف اول خود که آزادسازی مناطق اشغالی بود، دست یافتیم ولی از آنجا که هنوز بخشهایی از خاک کشورمان در اشغال عراق است و هنوز شهرها و روستاهای کشورمان در تیررس دشمن قرار دارند و امنیت به طور کامل تأمین نشده است، عملا جنگ ما تمام نشده است.»
رضایی در ادامه میگوید: «سه ماه پیش، قبل از آغاز عملیات الیبیتالمقدس خدمت امام رسیدیم و گفتیم باید علاوه بر بازپسگیری خاک کشورمان، به عراق ورود کنیم. امام فرمودند: چه نیاز است؟ وقتی دلایل ما را شنیدند که برای دفاع از کشور باید در جایی پدافند کنیم که دیگر نیروهایمان هر روز نگران و مضطرب از حمله دشمن نباشند، امام فرمودند: اگر اینطوری است، خب، این یک حرف درستی است...»
به هر روی فرماندهان ایرانی که نگران تسلط آتش سنگین عراق بر شهرهای ایران بودند و هنوز شروط اولیه کشورمان مثل تعیین و تنبیه متجاوز، خروج کامل دشمن از ایران و نیز پذیرفتن معاهده الجزایر توسط عراق رعایت نشده بود، با کسب اجازه از حضرت امام، عملیات رمضان و ورود به خاک عراق را در دستور کار قرار میدهند.
سخنرانی خاص امام
در همین کتاب «عملیات رمضان» بخش جالبی از سخنرانی ۳۰ خردادماه ۱۳۶۱ امام آورده میشود که در تاریخ جنگ کمتر به چنین موردی برمیخوریم. امام در خصوص پذیرش هیئت صلح میانجی بین ایران و عراق فرموده بودند: «اشخاصی بیایند که طرفین قبول دارند و ببینند و بنشینند که ما به عراق حمله کردیم یا عراق به ما؟ خرابیهایی که آنها وارد کردهاند را ببینند و بروند شهرهای آنها را هم ببینند.» در ادامه در همین کتاب از قول محسن رضایی میخوانیم که برای اولین بار است امام چنین موضوعی را طرح کردهاند. اما به دلیل آنکه هیئت مذبور به جای اقدام عملی در شناسایی متجاوز توصیه به مذاکره با طرف متجاوز میکند و مشخص است که طرف متجاوز در چنین مذاکراتی هیچ وقت به جنایاتش اعتراف نمیکند، پیشرفتی در این خصوص حاصل نمیشود.
شبنامههای رمضان
پیام امام به مردم عراق نیز از حواشی جالب توجه عملیات رمضان است. در کتاب پرسشهای اساسی جنگ به قلم محمد درودیان شرح جالبی از این پیام آمده است؛ پیامی که یک روز بعد از شروع عملیات صادر میشود و در آن حضرت امام خطاب به مردم عراق میفرمایند: «به پا خیزید و با برادران صمیمی خود دست اخوت اسلامی دهید و این حکومت ستمگر را از صحنه خارج کنید و خود با تضمین خود حکومت اسلامی دلخواه را تشکیل دهید.» این پیام بازتاب لازم را در میان مردم عراق نمییابد، چراکه حکومت بعثی چنان جو وحشتی در داخل عراق ایجاد کرده بود که کسی جرئت عرض اندام نداشت. در ضمن بخشی از مردم عراق به نیروهای ایرانی به عنوان اشغالگرانی نگاه میکردند که قصد ورود و تصرف خاک کشورشان را داشتند؛ لذا هاشمی رفسنجانی در خاطراتش شرح دیدار با مرحوم احمد خمینی را اینطور مینویسد: احمد آقا عصر هم آمد و از اینکه بعد از بیانیه امام موج مناسبی ایجاد نشده است، گلایه داشت.
جالب است که ورود به خاک دشمن از سوی برخی جریانهای داخلی نیز مورد تردید قرار گرفته بود. در کتاب «عملیات رمضان» از قول محسن رضایی میخوانیم: «سرنوشت جنگ دارای نقطه عطفی است. یعنی ما تا الان در زمین خودمان میجنگیدیم، الان مجبوریم که برویم در خاک دشمن بجنگیم. همین الان هم شبنامه پخش کردهاند: ما نباید تجاوز کنیم!» چنین شبنامههایی را برخی گروههای تندروی مذهبی پخش میکردند که ورود به خاک عراق را تجاوز به یک کشور اسلامی تفسیر میکردند!
هیاهوی بینالمللی
یکی دیگر از حواشی حائز اهمیت عملیات رمضان، حمایت تنها یک کشور از ورود ایران به خاک عراق بود. در آن سو، اما ولولهای از سوی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای برپا شده بود. در جلد اول کتاب روند جنگ ایران و عراق به قلم دکتر حسین علایی میخوانیم: «عملیات رمضان تنها چند ساعت پس از صدور قطعنامه ۵۱۴ شورای امنیت شروع شد. جالب است شورای امنیت در طول حدود ۲۰ ماه حضور نظامی ارتش عراق در ایران ساکت مانده بود، ولی کمتر از دو روز از آغاز عملیات رمضان (به غیر از قطعنامه ۵۱۴) بیانیهای صادر و از وضعیت وخیم بین دو کشور اظهار نگرانی کرد و خواستار آتش بس شد.» در همین کتاب آمده است که تنها کشور لیبی از ورود ایران به خاک عراق حمایت میکند. باقی کشورها یا سکوت میکنند یا به شدت از ورود ایران به خاک عراق ابراز نگرانی میکنند.
در کتاب پرسشهای اساسی جنگ میخوانیم: «به نوشته والاستریت ژورنال، ظاهراً هر دو ابرقدرت نگران حمله ایران به عراق هستند. اگرچه هر کدام دلایل جداگانهای دارند، ولی هر دوی آنها از احتمال پیروزی یک ایران انقلابی بر صدام سوسیال بعثی و سرنگونی آن وحشت دارند.»
خاکریز سرنوشت
به هر روی عملیات رمضان در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۳۶۱ آغاز میشود و طی پنج مرحله، در هشتم مردادماه ۱۳۶۱ بدون آنکه به اهداف از پیش تعیین شده برسد، خاتمه مییابد، اما در همین عملیات نیز میادین نبرد شاهد حماسهآفرینی رزمندگانی بود که ایثارگریهایشان تاریخ جنگهای بشری را اعتباری مجدد میبخشید. در مرحله پنجم عملیات وقتی رزمندگان سعی میکنند خاکریزی را بین خط خودی و دشمن ایجاد کنند، این خاکریز در نقطه اتصال حدود ۱۰۰ متر خالی میماند. با روشنایی هوا، حملات متقابل دشمن باعث کندی کار و شهادت تعدادی از رزمندگان و نیروهای جهاد سازندگی میشود.
در کتاب «عملیات رمضان» شرح جالبی از تلاشهای سردار شهید رضا حبیباللهی برای احداث این خاکریز ذکر میشود: «برای اتمام خاکریز، حاج رضا که از سمت راست فارغ شده بود، به یاری آمد. چشمان سرخ شده او به پیاله خون شبیه بودند. از خستگی بسیار موقع راه رفتن تلو تلو میخورد. حتی حرفزدنش طبیعی نبود... بعد از اتمام کار حبیباللهی به قرارگاه آمد. چشمانش مثل هلو شده بود، قرمز و باد کرده. انگار میخواست از حدقه بیرون بیاید. شاید دو روز بود که نخوابیده بود. از فرط گرد و خاک مژههایش به هم چسبیده بود. اصلاً قیافه طبیعی نداشت، انگار از وسط آتش درآمده بود. منظره عجیبی پیدا کرده بود. هر کسی حاج رضا را میدید، مات میمانند. حبیباللهی بهمن ماه ۱۳۶۱ در والفجر مقدماتی شهید شد.»