سرویس دین و اندیشه_جوان آنلاین: مرحوم آیت الله حق شناس(ره) از بزرگترین اساتید اخلاق دوران معاصر بوده که سالها جلسات اخلاق او محفل مشتاقان راه حق بود. پس از فوت آیت الله حق شناس(ره) شاگرد ارشد ایشان آیت الله محمد علی جاودان(حفظه الله) متن جلسات اخلاقی ایشان را در مجموعه کتابهایی تحت عنوان «مواعظ» گرد آوردند که تا کنون چهار جلد از آن منتشر گردیده است. آنچه که در ادامه آمده است متن هشتاد و چهارمین جلسه اخلاق آیت الله حق شناس(ره) است که در جلد سوم مواعظ تحت عنوان «اهمیت تهذیب اخلاق و اجرای دستورات اسلام» به چاپ رسیده است. متن کامل این جلسه از نظر میگذرد:
آن چیزی که آقایان اهل علم و آقایان غیر اهل علم را را نگه میدارد، درس اخلاق است. این عبارت از فرمایشات رهبر کبیر انقلاب است که تهذیب اخلاق در رأس علوم است. من این عبارت را یادداشت کردهام و آوردهام تا بزرگ بنویسید و در جایی نصب کنید که در منظر و مرئای همه قرار بگیرد. این فرمایش امام، یعنی اینکه انسان پس از ترك محرمات و فعل واجبات، باید در رأس همه چیزتهذیب اخلاق کند و قلبش را از اخلاق رذیله پاك نماید؛ علم آموزی و دیگر مسائل، در درجهی پایینتر قرار دارد.
آخر چقدر تجددمآبی؟! دوستی و توجه به دنیا، ما را به کجا میرساند؟! گفتهاند: وقتی که برای ناپلئون تاریخ اسلام را قرائت کردند و قرآن و قوانین اسلام را برایش کمی توضیح دادند. حالا ما از ابوعلیها و امثال فارابیها میگذریم. او گفت که اگر من سلطنتم مستقر شود و موقعیت با من مساعدت کند، قوانین اسلام را در سراسر حکومتم پیاده میکنم؛ البته او در حمله به شوروی در سرما گرفتار شد و شکست خورد.
ناپلئون متوجه شد که قوانین اسلام و قرآن چقدر عالی است. «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» اسلام شما را به اقوی درجه و بالاترین درجات انسانیت راهنمایی میکند. این از سطح فکر بشر خارج است؛ پس چرا مسلمانها که باید با این دین بر تمام اهل عالم سیادت پیدا کنند، به وضعشان این طور است؟!
جواب این سؤال را بنده در کتاب «به سوی خدا میرویم» به دست آوردم که ترجمه هم شده است. در آنجا نوشته که ناپلئون در اوایل حکومت خود به مصر آمد و درخواست کرد که چند نفر از علما و دانشمندان مسلمان را بیاورند تا قدری از آنان سوال بپرسد. گفت: «شما مذهبتان چیست؟» گفتند: «ما مسلمانیم!» ناپلئون قبول نکرد و مجددا سوال خود را تکرار کرد و آنها هم همان جواب را دادند. تا سه بار پرسید شما مذهبتان چیست و آنان جواب میدادند که ما مسلمانیم. ناپلئون گفت: «نه خیر! شما مسلمان نیستید! این چیزهایی که من میدانم و در قوانین دین شما دیده ام، در خودتان نمیبینم! شما از قوارهی دیگری هستید! چون اگر شما مسلمان بودید، من به مملکت شما نمیآمدم! بلکه شما سیادت داشتید و ما نمیتوانستیم به کشورتان رخنه کنیم.»
در روایتی آمده است: «العاقل هو الذي يحبش نفسه ويردها عن هواها»؛ عاقل کسی است که خودش را محدود میکند و نفسش را از هوی و هوس باز میدارد. اول قدم، این است که انسان نفس و چشم و گوش و زبانش را از محرمات بازدارد؛ نه به منظرهی محرّم نگاه کند، نه صوت حرامی را گوش دهد و نه حرف نامربوطی بزند! عاقل در ابتدای مسیر فقط دنبال این است که ببیند خدا چه میخواهد تا به دستورات او عمل کند؛ لذا به نفسش سخت میگیرد؛ پس قدم اول، این کلام خداست که میفرماید: «دوستی و حب من با دوستی امیال نفسانی در يك دل جمع نمی شود.»
حضرت امام(ره) در همین باره میفرمودند: «شما هر کاری را که يقين دارید زننده نیست و گناه ندارد، میتوانید انجام دهید؛ مانعی ندارد. اما در برابر هر کاری که شك دارید بد است یا نه، احتیاط کنید و ترکش کنید؛ این بهتر است. این طوری مشکلات کم کم اصلاح می شود؛ انشاءالله!»
مشکلات مملکتی هم همین طور است و کم کم باید اصلاح شود بحمدالله بسیاری از شما سوریه رفتهاید؛ من هم که یک دفعه به آنجا رفتم دیدم که به جز چند مهمانخانه و محل رفت و آمد خارجیها. همه جای آن خراب است! خارجیها نمیگذارند که فکر اینها متوجه مملکتشان شود و يك قدری نوسازی کنند و به مملکتشان برسند. اما بحمدالله در مملکت ما امروز آقایان محترمی در رأس امور هستند که به فکر هستند و دنبال اصلاح امورند. لذا انشاالله کم کم اوضاع درست میشود. الان مثل سابق نیست که یک شاه حاکم باشد و امثال عین الدولهها نگذارند که مشکلات و حرفها به مقامات عالی مملکت برسد و کاری اصلاح نشود.
از پیامبر خدا پرسیدند: کیس و زیرک، یعنی کسی که عقلش خوب کار میکند، کیست؟ حضرت فرمودند: «الکیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت» کیس کسی است که نفسش را به زیر احکام و مقررات شرع درآورد و برای پس از مرگ کار کند. «دان نفسه» یعنی «استعبدها»؛ او را به بردگی بکشاند. این طور میتوان به نفس مطمئه رسید. بعد پرسیدند: «یا رسول الله! الکیس لمن؟» عقل برای کیست؟ حضرت جواب فرمودند: «عقل برای کسی است که متوجه پشت پرده شود و از خودش حساب بکشد؛ هم کارهای خودش را محاسبه کند و هم حسابش را با مردم تسویه کند تا نفسش را تحت قدرت خودش گرفته و تحت عبودیت خدا درآورد.»