من و خیلیهای دیگر عباس امیرانتظام را نمیشناختیم؛ بعد از آن گفتوگوی روی خشت خام حسین آقای دهباشی، خیلی چیزها را دریافتیم و پرسشهایی که هنوز پاسخش در ذهن من و حتی شمای خواننده همین چند سطر بیپاسخ مانده، نمانده؟! نمیشود جریان و آنچه گذشتههای حکم محکومیت آن مرحوم را فقط از زبان خودش یا مخالفانش فقط شنید و انگار نه انگار یک طرفه به قاضی رفتن است!
ایضاً نمیشود صرف عیادت ناگهانی مرحوم امیر انتظام از مرحوم محمدیگیلانی (قاضی پرونده امیرانتظام) در بیمارستان پارس را دستاویزی برای بیگناهیاش دانست یا تلاشهای مرحوم بازرگان برای تقلیل مجازات او از اعدام به حبس ابد یا اظهارات محسن میردامادی بر جاسوس نبودنش و حتی خیلی چیزهای دیگر! پس آن همه اسناد لانه جاسوسی چه میشود؟ شمای خواننده را نمیدانم، اما پرسشهای من از جنس دیگری است؛ من میپرسم:
- آن همه دعوا و علیه هم گویی و علیه هم نویسی عباس عبدی و امیرانتظام چه بود و اینک تسلیت بنت عبدی خان از چه سنخی است؟
-طبق ادعای امیرانتظام، عبدی بازجوی او بوده و به او فحاشی کرده، اینک دخترک عبدی با چه رویی و کدامین ریا دارد چهره متهم پدر خویش را بزک میکند؟
- خاتمی چرا سالها پیش در نامه معروف به بازرگان هر چه ناسزاوار بود نثار امیرانتظام کرد و اینک برای همسر مرحوم به زعم خودش (فقید سعید) پیام تسلیت آنچنانی میفرستد؟!
- اصلاً اصلاحطلبان که خود متهم ردیف اول تندرویهای دهه شصتاند، چگونه رویشان میشود اینک به انتقاد از حصر و حبس امیرانتظام بپردازند و وااسلاما سر بدهند؟
- مگر سنجاقی که امیرانتظام روی کرواتش میزد، سوزنی در چشمان آقای موسوی نبود؟
- مگر شیخ مهدی کروبی نبود که خیانتهای نهضت آزادی را افشا میکرد و فلان و فلان؟!
پس چه شد؟ و اینک تسلیتها و همدردیها و توپ در میدان فلانی و فلانی و فلانیها انداختن چه صیغهای است، وقتی تولید ظلم با خود همینها بوده؟... ها...؟!
*دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی