مسئولیتپذیری به عنوان یک رفتار در وجود هر فرد میتواند موجب ترقی و پیشرفت خود و جامعه او باشد و این موضوع به ویژه در حوزه اشتغال و کسب و کار از اهمیت بالایی برخوردار است. نبود مسئولیتپذیری در بسیاری از محیطهای کار یکی از بزرگترین مشکلات بیشتر مدیران و صاحبان کسب وکار جامعه امروزی است. در واقع خصیصه مسئولیتپذیری به عنوان اساسیترین عامل پیشرفت در کار در بسیاری از افراد وجود ندارد و این موضوع هزینههای بسیاری را بر دوش سازمانها میگذارد. البته هرچه حس مسئولیتپذیری در مدیران و کارکنان بالاتر باشد احساس امنیت نیز افزایش پیدا کرده و در نتیجه روند پیشرفت سازمان هم هموارتر میشود. اگر کارمندهای یک سازمان بدانند با حس مسئولیتپذیری خود نقش مهمی در ارتقا و پیشرفت سازمان خود دارند و در این پیروزی و موفقیت نیز سهیم هستند قطعاً وظایف و مسئولیتهای خود را به نحو احسن انجام میدهند.
در برخوردی خوشبینانه، برای رسیدن به اهداف سازمانی میتوان از کارکنان یک سازمان خواست مسئولیتپذیر باشند! یا خود به الگویی عملی برای سایر کارکنان تبدیل شد و انتظار داشت آنها نیز با پیروی از این الگو مسئولیتپذیر شوند! اما به این واقعیت نیز باید توجه داشت که با اتخاذ این شیوهها فقط میتوان امیدوار بود که روحیه مسئولیتپذیری در محیط کار به صورت صوری تجلی یابد، اما در عمل هیچگونه تضمین قابل اعتمادی برای درونی شدن این مهم وجود نخواهد داشت، زیرا در هر سازمان یا تشکیلات راههای بیشماری برای شانه خالی کردن از زیربار مسئولیت وجود دارد. در بسیاری از سازمانهای ما تنها چیزی که رعایت نمیشود همان حس مسئولیتپذیری کارمندان است و در اکثر سازمانهای دولتی و خصوصی شاهد حضور کارمندانی هستیم که اصطلاحاً همیشه تو پیچ هستند و از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی میکنند. استدلال بسیاری از کارمندان ادارات و سازمانها این است اگر کار ارباب رجوع را سریع و خوب راه بیندازند چیز اضافهای به آنها داده نمیشود، پس کار اربابرجوع را درست و به موقع انجام نمیدهند! در نتیجه هیچ تلاشی هم برای انجام مسئولیتی که بر عهده دارند نمیکنند. این میشود که همه راههای پیچاندن و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن را یاد میگیرند و نسبت به وضعیت جامعه خود بیتفاوت میشوند. اگر هم کارشان به یکی از این سازمانها بیفتد میدانند که باید خودشان کفش آهنی به پا کنند تا بتوانند کار خود را در سازمان مربوطه به سرانجام برسانند. وگرنه به کارمندان چه که دنبال کار ارباب رجوع باشند!
یکی از دوستان تعریف میکرد تصمیم گرفته بود نمایندگی بیمه آیین نامه ۵۴ یکی از شرکتهای معتبر و قدیمی بیمهای را دریافت کند. تمام مدارکی که لازم بوده است را به یکی از شعبات این شرکت بیمه ارائه میدهد و به او میگویند منتظر خبر ما باشید تا به شما بگوییم که قدم بعدی برای دریافت این نمایندگی را کی و چگونه بردارید. چند ماهی میگذرد ولی هیچ خبری نمیشود. مجدداً از مسئولی که مدارک را تحویل گرفته است پیگیر روند صدور نمایندگی خود میشود که در کمال تعجب به او میگویند یک کپی شناسنامه در مدارک شما کم است به همین دلیل پرونده شما همینجا مانده و هنوز هیچ اقدامی روی آن صورت نگرفته است. به مسئول مربوطه گله میکند که چرا زودتر خبر ندادید تا این کسری مدارک را جبران کنم؟ و باز در کمال تعجب این پاسخ را میشنود که به من چه به شما اطلاع بدهم، خود شما باید پیگیری میکردید! خلاصه کپی شناسنامه را ارائه میدهد و باز هم به او میگویند منتظر خبر از طرف ما باشید. مدتی میگذرد خبری نمیشود و تصمیم میگیرد خودش پیگیری کند. به او میگویند مدارک شما از امور نمایندگی برگشت خورده است، چون شما باید اول در پورتال یا همان سامانه ثبت نام میکردید بعد مدارک ارائه میدادید. میگوید خب چرا همان روزی که من مدارک را به شما دادم نگفتید باید اول در سامانه ثبتنام کنم؟ باز هم در کمال تعجب، این مسئول فقط میگوید به من مربوط نمیشود به شما بگویم. باید اول در سامانه ثبت نام و بعد پیگیری میکردید! همان روز در سامانه ثبت نام میکند و با پیامکی که از طرف شرکت بیمه برایش میآید کمی خیالش راحت میشود که گویا قرار است روند بررسی و صدور بعد از این همه بیمسئولیتی کارکنان آن مجموعه انجام شود. به او گفته بودند از زمانی که مدارک ارائه میدهید سه روز طول میکشد تا شما کد نمایندگی خود را بگیرید. یک هفته میگذرد و مجدد تماس میگیرد و مسئول صدور نمایندگی با لحن تند و طلبکارانه در جواب پیگیری این دوست ما میگوید چه خبر است که این همه عجله دارید! تازه دو روز است که پرونده شما به دست ما رسیده است و کمتر از یک ماه دیگر هم به شما هیچ کد نمایندگی داده نمیشود! دوست ما میگوید من خیلی وقت است که مدارکم را دادهام این بیمسئولیتی و عدم اطلاع رسانی از طرف شماست که الان مدارک من به دست شما رسیده است. اگر شما از اول مراحل دریافت این نمایندگی را گفته بودید من هم طبق آن انجام میدادم و این همه وقت پرونده من خاک نمیخورد. در کمال تعجب این مسئول هم میگوید به من مربوط نیست که این مراحل را اطلاعرسانی کنم! مگر من مسئول اطلاعرسانی هستم.
بله، خب هیچ کس نه تنها در این شرکت بلکه در بسیاری از سازمانهای دولتی و غیردولتی مسئول اطلاعرسانی و رسیدگی به موضوعات و مشکلات مردم نیست! اصلاً به آنها ربطی ندارد کار ارباب رجوع را به درستی انجام دهند! این افراد در این سازمانها خود را مسئول نمیدانند، چون وظیفه اجتماعی خود را باور ندارند پس خود را هم در برابر افراد جامعه مسئول نمیدانند. این افراد هرگز فکر نمیکنند شاید روزی این مشکل، مشکل خود آنها هم باشد که باید به دست فردی از جنس خودشان گرهگشایی شود. اگر مشکل دیگران را مشکل خود بدانیم قطعاً رضایتمندی جامعه از سازمانها و مراکز دولتی و خصوصی نیز بیشتر میشود و در نتیجه رشد و ترقی آنها و همچنین کل جامعه را سبب میشود.
خلاصه، این دوست ما دیگر بیخیال گرفتن نمایندگی خود شد و به قولی عطایش را به لقایش بخشید و دیگر هم هیچ پیگیری نکرد و پیگیری هم نمیکند. او معتقد است هیچ کس در سازمانها و ادارات وظیفه خود را نمیداند و نمیشناسد و اگر هم بداند احساس مسئولیتی در قبال آن ندارد. مسئولیت اجتماعی در قبال دیگران و جامعه موضوعی است که بود یا نبود آن ریشههای فرهنگی عمیق دارد و تا زمانی که به ریشهها مراجعه نکرده و با آموزشهای صحیح ریشهها را تقویت نکنیم، بالطبع آفت گریز از مسئولیت ریشههای وجدان جمعی جامعه را خواهد خورد و موجب بروز اتفاقات عدیدهای مشابه آنچه برای این دوستمان رخ داد خواهد شد.