کد خبر: 921422
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۵
انقلاب جنسی و تغییر در تفکر نسبت به بدن به عنوان مؤلفه محوری فمینیسم با تولید فیلم‌های اروتیک در صنعت هالیوود بسط پیدا کرد
انقلاب جنسی و تغییر در تفکر نسبت به حاکمیت بر بدن، اراده مطلق انسان بر بدنش و مناسبات آزاد جنسی میان افراد در جامعه است. در واقع انقلاب جنسی این پیام را به دنیا می‌داد که دیگر حکومت‌ها نمی‌توانند به اعتبار مذهب یا قوانین‌شان مردم را مجبور به کنترل بدن کنند. کنترل بدن در دست خود فرد است و این جاست که اصطلاح مدیریت بدن به‌وجود می‌آید
مهربانو شکيب
بازخوانی جریان فکری تحت عنوان فمینیسم خوانشی از تاریخ غرب است که نشان می‌دهد در این دنیا زنان برای دستیابی به حداقل حقوق خود هم با چالش‌های جدی مواجه بوده‌اند و همین مسئله هم موجب شد تا جنبش فمینیسم بتواند با شعار احقاق حقوق زنان به میدان بیاید و اهداف پشت پرده خود را که پایه‌های اولیه آن مقاصد اقتصادی و برای چرخاندن چرخ صنایع دنیای بیرون آمده از انقلاب صنعتی بود زنان را از خانه بیرون بکشد و ظلم‌های تازه‌تری را درباره آنان پایه‌گذاری کند. در این مقاله به بازخوانی تاریخ فمینیسم پرداخته می‌شود و موج‌های مختلف این جریان فکری مورد واکاوی قرار می‌گیرد.

اساساً انسان قبل از رنسانس، انسانی است که در تمام تحولات فکری و فرهنگی‌اش ذیل تفکر کلیسایی معنا پیدا می‌کند و البته یک باور مذهبی رادیکال توسط کلیسا و اربابان آن بر جامعه حکمفرمایی می‌کند. همین قضیه باعث می‌شود که نوعی رفتار افراط‌گونه نسبت به هویت جسمانی انسان در آن دوران که به قرون وسطی معروف است، شکل بگیرد به طوری که بعد از وقوع رنسانس در جوامع غربی و در واقع قلب اروپا اولین مسئله‌ای که انسان نسبت به آن جبهه می‌گیرد هر گونه دیدگاه خداباور است و، چون مذهب نماد خداباوری است و همین مذهب جسم انسان را وسیله‌ای برای تلذذ و به گناه آلوده شدن می‌بیند، بنابراین در نقطه مقابل انسان عصر رنسانس، انسان عصر خرد و روشنگری به این نتیجه می‌رسد که اتفاقاً باید یک دوآلیته یا دوگانه‌ای در مقابل روح تعریف بکند به نام جسم و این جسم آن‌قدر ارزشمند می‌شود که وقتی شما در آثار هنری هنرمندان عصر رنسانس نگاه می‌کنید، می‌بینید تمام تصاویر برهنه است از مجسمه‌ها بگیرید تا نقاشی‌ها همگی تصاویر برهنه را نشان می‌دهند، تصاویر برهنه چه زن و چه مرد.
جمعیت نادیده گرفته شده!
گفته می‌شود پایه این دوآلیزم در رنسانس گذاشته شد، اما همچنان انسان‌ها در برابر زدودن لایه‌های حیا از رفتارشان و از پوشش‌شان مقاومت می‌کردند. از قرن ۱۶ میلادی تا اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی، آرام آرام مشاهده می‌کنیم که اتفاق فلسفی بزرگی رخ می‌دهد. در دوره رنسانس پایه اندیشه طبیعت‌گرایی، لیبرالیسم و سکولاریسم گذاشته شد، اما خداباوری حداقل به این شکل است که تمام اندیشمندان آن عصر به وجود خدا باور داشتند و اذعان می‌کردند، اما در مناسبات خودشان و در مراوده‌هایشان خدا را راه نمی‌دادند. از این جای تاریخ به بعد اتفاقی در فلسفه رخ می‌دهد و آن این است که ادبیات حقوق طبیعی به محاق می‌رود. یعنی هر آن چه ذاتی انسان است دچار این مسئله می‌شود. چون طرفداران حقوق طبیعی معتقد بودند که خدایی هست و مخلوقی آفریده به نام انسان و این انسان‌ها در ذات مشترک هستند. این ذات مشترک در آن اخلاق هست، پوشیدگی هست، عفاف هست. بنابراین شما می‌بینید نظریه حقوق طبیعی در اوایل قرن ۱۹ یک‌دفعه در برابر نظریه جدیدی قرار می‌گیرد به نام حقوق پوزیتیویستی. اما پوزیتیویسم‌ها چه کسانی هستند؟ این‌ها کسانی‌اند که می‌گویند در مناسبات حقوقی و اجتماعی زندگی انسان مطلقاً نباید اخلاقیات را وارد کرد. اصولاً یعنی چه که انسان‌ها سرنوشت واحد و ذات یکسان دارند، این‌ها قابل پذیرش نیست. متنوع بودن و متکثر بودن انسان‌ها سبب می‌شود که اصلاً آن ذات مشترک وجود نداشته باشد. این مسئله، یک مؤلفه اصلی در تفکر غربی ایجاد می‌کند و آن مؤلفه اصلی این است که، چون انسان‌ها ذات مشترک ندارند و اخلاقیات قرار نیست بر مناسباتشان حاکم باشد، پس هر آن چه انسان در جامعه وقت خودش در جغرافیا و زمان خودش تشخیص می‌دهد که درست است، به عنوان مسئله معتبر مورد پذیرش قرار گیرد. این را بگذارید پس‌زمینه تفکر راجع به این که آیا انسان‌ها حدودی برای پوشاندن خود دارند؟ اصلاً اخلاق زیست جهانی وجود دارد؟ پوزیتیویست‌ها می‌گویند نه. آن دوره‌ای که تقابل میان طبیعت‌گرایان و پوزیتیویست‌ها شکل می‌گیرد، پوزیتیویست‌ها غالب می‌شوند. جلوتر که بیاییم بعد از جنگ جهانی اول و دوم، می‌بینید که سازوکار سازمان ملل شکل می‌گیرد و کشور‌ها دور هم جمع می‌شوند و چند اساسنامه حقوق بشری در دنیا نوشته می‌شود. بعد از چند انقلاب هم مثل انقلاب فرانسه و امریکا، اساسنامه‌هایی به نگارش درمی‌آید. در این حین جمعیتی متوجه می‌شوند که در این میان نادیده گرفته شده‌اند حتی در لفظ اساسنامه‌ها، این جمعیت چه کسانی هستند؟ زنان!
هسته‌های نخستین جنبش فمینیسم
جنبش فمینیسم از سال ۱۹۲۰ به عنوان اولین جریان مدافع حقوق زنان وارد میدان می‌شود. آن دوران بحث‌های اولیه حقوق در غرب آغاز شده بود. زنان نه حق رأی داشتند و نه حق ارث. زنان نه تنها هویت نداشتند که حتی طفیلی به شمار می‌آمدند.
جریان اول فمینیسم فقط برای کسب رأی شکل می‌گیرد و آن‌ها موفق می‌شوند حق رأی برای زنان را کسب کنند، اما بعد ۲۰ سال این جریان دچار رخوت و رکود می‌شود. بعد در دهه ۱۹۶۰ میلادی موج دوم فمینیسم شکل می‌گیرد. فعالان این جنبش در موج دوم می‌گویند ما در موج اول چیزی جز حق را نتوانستیم به دست بیاوریم، در حالی که قرار بود برابری را به دست بیاوریم، مساوات بین زن و مرد را به دست بیاوریم. حال چرا به دست نیاوردیم؟ به دلیل این که هویت زن اصلاً به رسمیت شناخته نشده است و زنان همواره به عنوان جنس دوم مطرح بوده‌اند لذا از حالا به بعد زن باید جنس درجه یک باشد، مثل یک مرد. در این میان، اما پرسش آن است که چه چیزی زن را در کنار یک مرد در غرب متفاوت می‌کرد؟ ادبیات این که زنان، چون همسرند و، چون مادرند و، چون باید خانواده را مدیریت کنند، پس بهتر است در حوزه خصوصی اجتماع حضور داشته باشند، پوشیدگی داشته باشند، ولی مرد‌ها آزاد بودند.
موج دوم و آزادی جنسی
این افکار باعث شد موج دوم فمینیسم در نقطه‌ای خیلی بال و پر بگیرد و آن جنبش آزادی جنسی بود. جنبش آزادی جنسی گروهی از زنان و مردان را به خود اختصاص داده بود که تلاش می‌کردند معنای جدیدی از زن و جسم زنانه ارائه کنند. فعالیت این گروه منجر به بروز انقلاب جنسی در ایالات متحده امریکا و بعد از آن در قاره اروپا شد. منتها یک نکته قابل توجه در این جا وجود دارد. این جنبش چگونه فراگیر شد؟ با ساخت فیلم در صنعت هالیوود.
در فاصله یک دهه از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ میلادی سه فیلم اروتیک ساخته شد. اروتیک به معنای فیلم‌هایی که جاذبه جنسی ایجاد کرده و تحریک‌آمیز هستند؛ فیلم‌هایی که برای اولین بار زن را با جسم کاملاً عریان به نمایش گذاشته بود و روابط آزاد به‌راحتی نشان داده می‌شد. انقلاب جنسی و تغییر در تفکر نسبت به حاکمیت بر بدن، اراده مطلق انسان بر بدنش و مناسبات آزاد جنسی میان افراد در جامعه است. در واقع انقلاب جنسی این پیام را به دنیا می‌داد که دیگر حکومت‌ها نمی‌توانند به اعتبار مذهب یا قوانین‌شان مردم را مجبور به کنترل بدن کنند. کنترل بدن در دست خود فرد است و اینجاست که اصطلاح مدیریت بدن به‌وجود می‌آید.
موج دوم فمینیسم که منجر به آزادی جنسی و در نهایت انقلاب جنسی در جوامع غربی شد، نکته‌ای را ادبیات فلسفی- سیاسی به اثبات رساند و آن این که از بدن زنان می‌توان به عنوان ابزار فشار سیاسی بر حکومت‌ها استفاده کرد.
موج‌های بعدی فمینیسم و مساوات‌طلبی
مدیریت بدن به این معناست که شما به عنوان یک انسان تمام تصمیماتی را که برمی‌گردد به جسم‌تان، می‌توانید خودتان اتخاذ کنید و هیچ کس را نمی‌توان ملزم و مجبور به تبعیت از قوانین و کد‌های رفتاری بکند. بعد از موج دوم فمینیسم، موج سوم را داریم که یک مقدار از رفتار رادیکال موج دوم فاصله می‌گیرد و به سمت فمینیسم‌های مساوات‌طلب می‌رود.
موج چهارم هم تحت تأثیر سیاست پست‌مدرن معتقد به تنوع و تکثر در اندیشه مطالبه‌گری زنان می‌شود. ما کمپین‌های مختلفی را در موج چهارم می‌بینیم. ما در این موج خانم‌ها و آقایانی را می‌بینیم که به دنبال بازگشت به حیا و عفاف هستند و دقیقاً در همین پارادایم و موج چهارم گروهی را می‌بینید که به دنبال عریان کردن مطلق زن هستند. به طور مثال کمپین فمن‌ها کسانی هستند که به دنبال عریان کردن بالاتنه زنان است و اخیراً یکی از هنرپیشه‌های معلوم‌الحال ایرانی هم به این کمپین پیوست.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر