به گزارش «جوان» متن زیر یادداشتی از حجتالاسلام محمدتقی سبحانی است که در ادامه میخوانید:
متأسفانه برخی به جای ورود در موضوعات فلسفی، با طعنهپردازی سعی میکنند باب بحث و گفتوگوی جدی را ببندند و از نقد جدی نظریات جلوگیری کنند. این نکته گاه با استناد به سخن بزرگان صورت میگیرد و با گزارش ناقص از مطالب آنان گویا در تلاش برای سرکوب هر گونه انتقاد از فلسفه هستند.
در یکی از گروهها در هنگامه بحث علمی از فلسفه و عرفان رایج، یکی از اعضا با ارسال پیام زیر به مقابله با منتقدان فلسفه پرداخت. در نوشته زیر، به این رفتار غیرعلمی اعتراض شده و نشان داده است که سوءاستفاده از این عبارات، چه مناقشاتی را برمیانگیزد:
«امام خمینی: تردیدی ندارم اگر روند مخالفت با فلسفه و عرفان ادامه مییافت وضع روحانیت و حوزهها وضع کلیساهای قرون وسطی میشد.»
هر از چندی که گفتوگو در باب فلسفه بالا میگیرد، برخی دوستان با نقل عبارات امام خمینی (ره) و امثال آن گویا هشدار میدهند باب نقد فلسفه را باید تخته کرد. به گمانم اینگونه سوءاستفاده از نام بزرگان، نه تنها اهانت به اندیشهورزی و شعور نخبگان علمی است، بلکه توهین به جایگاه والای آن بزرگان نیز است، چراکه آنان را در صحنه خردورزی، همچون شخصیتی که دگموار به طرد رقیب میپردازد، به نمایش میگذارد.
کسی که به بافت سخنان امام مراجعه کند، درمییابد که سخنان ایشان در مقابل کسانی است که ناآگاهانه و بدون پشتوانه علمی، به فلسفه میتاختند و نه همچون اصحاب معارف که خود استاد فلسفه و عرفان بودند و پیش از ارائه انتقادات خود، نظریه فلسفی را با دقت تقریر میکردند.
بیگمان اگر قائد فقید ما امروز در این صحنه بحث و گفتوگوهای علمی حضور میداشت، نه تنها به تشویق این فضای فکری میپرداخت، بلکه به جای این تعابیر، خود به صحنه میآمد و رأی خویش را با دلیل و برهان باز میگفت. شاهدم برای این سخن، فرمایشات خلف بزرگوار ایشان است که بارها بحث و گفتوگو میان فیلسوفان و مخالفان را یک امر طبیعی بلکه ضروری خوانده و خود به ستایش بزرگان مکتب خراسان پرداخته است.
اما برای اینکه نشان دهم که وقتی دوستان سخنان بزرگان را در بستری متفاوت از شأن صدور آن عرضه میکنند، تا چه اندازه به ناروا، آنان را در معرض اعتراض قرار میدهند، در این خصوص عرض میکنم:
اولاً، جرم کشیشان قرون وسطی این بود که به دلیل حاکمیت بر مقدرات نهاد دین، اجازه نقد نظام دانشی کلیسا را نمیدادند و با متعالی خواندن تعالیم کلیسایی، هر گونه اندیشه دیگری را با نام بزرگان کلیسا به زاویه میراندند و این دقیقاً همین کاری است که متولیان امور فلسفه و عرفان در حوزه با مخالفان خود میکنند.
ثانیاً، از قضا دگمهای کلیسا همان اندیشههای فلسفی یونانی و آمیزههای ارسطویی- فلوطینی- بطلمیوسی بود که دقیقاً در فلسفه اسلامی هم به حیات خود تا به امروز ادامه داده است.
ثالثاً، کلیسائیان با مطلق انگاریهای برخاسته از منطق دگم فلسفی یونانمآبی، اجازه نوآوری و برون رفت از دیوارههای سخت متافیزیک را نمیدادند و این همان کاری است که حوزه فلسفی و عرفانی ما با مرده ریگ فیلسوفان گذشته میکند.
رابعاً، مشکل اصلی قرون وسطای مسیحی، ماندن در رویکرد انتزاعی و روشهای کلینگرانه و انکار سایر روشهای معرفت بود و گمان میکرد دستیابی به یقین تنها در گرو توسل به قیاسهای ذهنی و نصوص کهن کلیسایی است و این همان مصیبتی است که حوزه فلسفی ما بدان دچار است.
پس برای اینکه وضعیت کلیسای قرونوسطی امروز گریبانگیر روحانیت و حوزه ما نگردد، بگذارید فضای نقد و نظر در حوزه زنده بماند و با حضور همه رویکردهای معرفتی، میدان برای رقابت گرم باشد و تعیین راستی و درستی یک نظریه را به دست جامعه عالمان بدهیم و از بالا آوردن چماق سیاست و شخصیت بر سر متفکران و دانشمندان بپرهیزیم.