هشت سال دفاع مقدس از مهمترین اتفاقات قرن بیستم در جهان است که با تحریک غرب و شرق و زیادهخواهیهای غیرعقلانی صدام شروع شد. با پیروزی انقلاب اسلامی قدرتهای بزرگ وسوسه را بر جان صدام انداختند و با حمایتهای مالی و تسلیحاتی او را وارد یک جنگ تمامعیار کردند. در این میان امریکا به عنوان بزرگترین دشمن ایران بیشترین نقش را ایفا کرد و در طول جنگ بر سیاستهای خصمانهاش علیه ایران ادامه داد.
انقلاب اسلامی ایران معادلات منطقهای را در خاورمیانه به هم ریخته بود و سیاستمداران کشورهای غربی از انرژی آزاده شده به واسطه انقلاب ایران و سرایتش به کشورهای همسایه نگران بودند. خط مشی امریکا تا قبل از انقلاب اسلامی مبتنی بر روابط اقتصادی و امنیتی میان ایران، اسرائیل، ترکیه و دولتهای عربی میانهرو بود و وقوع انقلاب اسلامی تمام این معادلات را به هم ریخته بود. حالا ایران به جای کشور حافظ منافع امریکا، به کشور تهدیدکننده منافع این کشور تبدیل شده بود و این تغییر برای سیاستمداران کاخ سفید سنگین و گران بود.
هرچه بیشتر از روزهای انقلاب میگذشت، سیاستهای امریکا در قبال ایران خصمانهتر میشد و آنها با روشهای مختلف به دنبال تضعیف و نابودی انقلاب اسلامی بودند. با توجه به ظرفیت و توانایی نظامی ایران و عراق در منطقه، ایالات متحده برای حفظ موازنه قدرت در منطقه، کنترل و عدم غلبه بر دیگری، آغاز جنگ و موازنه ضعف را در جنگ ایران و عراق دنبال کرد.
در شرایط مهآلود و متشنج آن روزها، ادموند ماسکی، وزیر امور خارجه امریکا سیاستهای امریکا پس از قطع روابط سیاسی با ایران را اینگونه برمیشمارد: اضمحلال و از همگسیختگی داخلی، اقتصاد رو به نابودی، تهاجم و حمله به مرزها.
با نزدیک شدن به آغاز جنگ، روابط امریکا و عراق هم نزدیکتر و رفتوآمدهای سیاسی بین دو کشور بیشتر میشود. کسینجر در تاریخ ۷ شهریور ۱۳۶۹ یعنی ۲۳ روز قبل از شروع رسمی جنگ چنین میگوید: جنگ حداکثر ظرف ۱۰ روز با پیروزی عراق به پایان خواهد رسید.
امریکا از همان نخستین روزها حمایتهای مالی و نظامی خود را به عراق آغاز کرد. وامهای کلان به دولت عراق داده و تسلیحات نظامی به سوی بغداد فرستاده میشود. صدام در همین زمینه اعتراف میکند: «پیش از آنکه عراق درگیر جنگ با ایران شود، من به طور خیلی جدی با فرماندهان ارتش پیرامون برقراری رابطه دوستانه با امریکا صحبت کردم.» این صمیمیت و نزدیکی بین دو کشور به حدی رسید که برژینسکی در ستایش آن میگوید: «ما بین منافع عراق و امریکا تضادی نمیبینیم.»
با شروع جنگ، در کنار حمایتهای مالی و تسلیحاتی دستگاههای جاسوسی امریکا به طور مستقیم وارد جنگ شدند و اطلاعات نیروهای ایرانی را به عراقیها میدادند. وفیقالسامرایی در این باره میگوید: «سرویسهای اطلاعاتی به اندازهای دقیق بود که من در عکسهای ماهوارهای به راحتی میتوانستم تصویر سربازان ایرانی را در پادگانهای آموزشی مشاهده کنم... تعداد کیسههایی که در کامیونها بار میشد را شمارش میکردیم. به این ترتیب همه تحرکات نیروها و تجهیزات ایران در جبهه و پشت جبهه زیر ذرهبین قرار گرفته بودند و حتی ماهوارهها نتایج حملات موشکی و هوایی ما را گزارش میدادند.»
پس از شکستهای عراق در سال ۶۰ و ۶۱ حمایتهای امریکا افزایش یافت تا پس از پیروزی ایران در عملیات کربلای ۵ که نقطه عطفی در تاریخ جنگ به شمار میرفت، امریکاییها به طور مستقیم وارد جنگ و دیگر از پشت صحنه خارج شدند. امریکاییها از شکست عراق در جنگ به شدت وحشت داشتند و این حرکتشان از سایه به متن مؤید همین نکته است.
امریکا در سال ۶۶ و ۶۷ به طور مستقیم وارد جنگ با ایران شد و جنگ رسانهای شدیدی را علیه ایران در جهان به راه انداخت. آنها همچنین به کمکهای اقتصادیشان به دولت در حال ورشکسته شدن عراق ادامه میدادند و به دنبال احیای دوبارهاش بودند.
امریکاییها از همین زمان پی به شکستناپذیری ایران و قدرت رزمندگان ایرانی بردند. پس از گذشت ۷، ۸ سال از شروع جنگ برای سیاستمداران امریکایی محرز شده بود ایران در جنگ شکست نخواهد خورد و انقلاب اسلامی به واسطه پشتوانه مردمیاش تضعیف نخواهد شد. امریکا دو سال آخر جنگ نهایت تلاشش را برای خاتمه جنگ کرد. جنگ فرسایشی شده بود و بدون عایدی مشخصی هزینههای زیادی برای امریکا داشت. آنها همچنین متوجه شخصیت نامتعادل و غیرقابل اطمینان صدام هم شده بودند و دیگر تمایلی به خرج کردن برای او نداشتند. سیاستمداران کاخ سفید که در تحلیلهایشان اشتباه کردند با پایان جنگ به دشمن درجه یک صدام تبدیل شدند و این بار جنگ تمام عیار دیگری را علیه او شروع کردند.