کد خبر: 926087
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۰:۰۶
برای هر مسئله چندین راه‌حل وجود دارد
در مواجهه با مجموعه‌ای از گرفتاری‌ها و مشکلات که به صورت همزمان برایتان پیش آمده است، اولین گام حفظ آرامش است. سپس کار‌ها و مشکلات خود را اولویت‌بندی کنید
حسین گل محمدی
چند روز پیش یکی از دوستان قدیمی‌ام، آشفته و خسته نزد من آمد و درخواست کمک کرد. می‌گفت: ده‌ها گرفتاری و مشکل دارد که زیر بار آن‌ها کمر خم کرده است و توان حل هیچ کدامشان را ندارد. می‌گفت: چند ماه بیشتر برای ارائه پایان‌نامه کارشناسی ارشدش مهلت ندارد، ۲۰ روز دیگر باید خانه اجاره‌ای خود را تخلیه کند و هنوز خانه‌ای برای اجاره پیدا نکرده است، مادرش در بیمارستان بستری شده و دائم باید به او سرکشی کند، چند پرونده کاری دارد که حوصله و تمرکز لازم را برای انجام آن‌ها ندارد. می‌گفت: دو، سه هفته اخیر را دنبال راه‌حل می‌گشته و هیچ راهی برای حل مشکلات خود پیدا نکرده است. من که پیش از این بار‌ها در چنین موقعیتی قرار گرفته و با استفاده از تجربیات دیگران چنین شرایط بحرانی را از سر گذرانده بودم یک راه‌حل ساده به او پیشنهاد دادم: «زمان را با چه کنم چه کنم از دست نده، کارهایت را تقسیم کن تا مشکلاتت را منها کنی.» حکایت زیر و تعبیر و تفسیر پس از آن بسط راه‌حل پیشنهادی من به آن دوست است.

حکایت گونی پر از سنگ‌

می‌گویند روزی حاکمی تمام پهلوانان شهر را به ضیافتی دعوت کرد و گفت: «ما یک منجنیق ساخته‌ایم و به کوه رفته سنگ‌های مناسب آن را جمع کرده و در یک گونی گذاشته‌ایم، اما هیچ کس نمی‌تواند آن گونی سنگین را از پای کوه به شهر بیاورد. من به هر پهلوانی که بتواند آن گونی را به شهر بیاورد هزار سکه پاداش خواهم داد.» فردای آن روز تمام مردم شهر و پهلوان‌ها پای کوه جمع شدند، اما هیچ کدام نتوانستند آن گونی را از جای خود تکان دهند. جوان لاغر اندام و ظریفی در میان مردم بود که می‌گفت: «نادان‌ها! سنگینی این گونی به خاطر طنابی است که گونی را با آن گره زده‌اند!»، اما پهلوان‌ها به حرف او می‌خندیدند و باز به تلاش بیهوده خود ادامه می‌دادند. درپایان آن روز هیچ یک از پهلوان‌ها نتوانسته بودند کاری از پیش ببرند. فردا صبح وقتی شهر از خواب بیدار شد، صحنه عجیبی را دید. گونی خالی از سنگ کنار منجنیق بود و آن جوان روی گونی خوابیده بود. همه از او پرسیدند: «چگونه این کار را کردی؟» جوان در پاسخ گفت: «من که به شما گفتم سنگینی گونی به خاطر گره‌اش بود! من گره را باز کردم و در خلوت شبانه با تأنی و حوصله، سنگ‌ها را یکی یکی به شهر آوردم و کنار منجنیق گذاشتم!»

گره‌های ذهنی ما بر گونی مشکلات

حتماً برای شما هم پیش آمده است که در اوج گرفتاری و مشکلات حتی توان برداشتن یک گام کوچک را نداشته‌اید، مغزتان هنگ کرده و احساس بیچارگی سراپای وجودتان را فرا گرفته است. گرفتاری‌ها و مشکلات شما حکایت همان سنگ‌های داخل گونی است و ناتوانی شما در رفع آن‌ها حکایت همان گرهی است که بر سر گونی زده‌اید. نکته پندآمیز حکایتی که گفته شد فقط در راه‌حل ساده آن جوان نیست، بلکه اصل ماجرا گرهی است که بر ذهن پهلوانان و کل اهالی شهر زده شده و اجازه اندیشیدن برای مسئله را از آنان گرفته است.

راه‌حل پیشنهادی من برای دوستم همان راه‌حل ساده آن جوان در داستان مزبور برای حمل گونی پر از سنگ بود، یعنی زمان بندی مناسب و توأم با آرامش، خرد کردن و جزء جزء کردن، تقسیم بندی و در نهایت اولویت‌بندی کردن مشکلات برای رسیدگی راحت‌تر و عملی‌تر به آنان. اما نکته اینجاست که ما با یکجا دیدن مشکلات و گرفتاری‌ها، گونی بزرگ و سنگینی را در برابر خود می‌بینیم که حمل آن از عهده هیچ پهلوانی برنخواهد آمد، این در حالی است که شاید هر یک از مسائل و مشکلات و کار‌ها و گرفتاری‌های ما به تنهایی و بدون ارتباط با دیگری، بسیار سبک و به راحتی قابل حل باشد.

با تمرکز روی یک مشکل، بقیه مشکلات را فراموش کن

در مواجهه با مجموعه‌ای از گرفتاری‌ها و مشکلات که به صورت همزمان برایتان پیش آمده است، اولین گام حفظ آرامش است. سپس کار‌ها و مشکلات خود را اولویت‌بندی کنید. ببینید اگر رسیدگی به یک یا چند موضوع را به بعد موکول کنید، آیا لطمه سنگینی به شما وارد خواهد شد؟ مثلاً آن دوست من می‌تواند با طرح مشکل بستری بودن مادرش در بیمارستان با استاد راهنمای خود برای ارائه پایان نامه‌اش مهلت بیشتری بگیرد و با دانشگاه خود هم به صورت مالی، یعنی پرداخت هزینه یک ترم اضافی مشکل را حل کند، اما در چنین مواقعی با گرهی که بر ذهن خود می‌زنیم و با یکجا دیدن انبوه مشکلات خود، احساس می‌کنیم توان کشیدن بار سنگین مشکلات بر دوش خود را نداریم. آن دوست من حتی می‌تواند در گفت‌وگو با صاحبخانه خود یکی دو هفته برای خودش زمان بخرد و جست‌وجو برای یافتن خانه را به دوست و آشنا بسپارد تا بتواند به بیماری مادرش با تمرکز و صبر بیشتری رسیدگی کند. دوست من می‌تواند با طرح مشکل خود با همکارانش و خواهش از آنان، بخشی از پرونده‌های کاری‌اش را واگذار کند و بعد از سبک شدن مشکلاتش محبت آنان را جبران کند. اما مهم‌ترین گام مؤثر در چنین مواقعی این است که هنگام تمرکز روی یک مشکل، حتی الامکان به صورت موقتی سایر مشکلات خود را فراموش کنید، در غیر این صورت معضل سنگ‌های داخل گونی همچنان پابرجا خواهد بود و سنگینی مشکلات به صورت ذهنی، انرژی شمارا تحلیل خواهد برد.

ذهنت را رها کن تا ساده‌ترین راه‌حل‌ها را صید کنی

ماجرایی هست که چند نفر را در یک آزمون شرکت می‌دهند، هریک را جدا از هم مقابل دری بسته قرار می‌دهند و می‌گویند مثلاً ۵ دقیقه فرصت داری با این ابزار‌هایی که در اختیار توست این در را بازکنی. از میان آن‌ها یک نفر در را بدون استفاده از ابزار و در همان ثانیه اول باز می‌کند، اما بقیه شرکت کنندگان در آزمون به رغم تلاش بسیار و با استفاده از انبردست، پیچ گوشتی، آچار و... نمی‌توانند در را باز کنند. اما راه‌حل آن فردی که در را در همان لحظه نخست باز می‌کند چیست؟ او با رها کردن ذهن خود از راه‌حل‌های رایج و کلیشه‌ای، ساده‌ترین راه‌حل احتمالی را انتخاب می‌کند و با چرخاندن دستگیره در به راحتی آن را باز می‌کند. در واقع ذهن او بنا را بر قفل بودن در نمی‌گذارد، ذهن او مسئله را سخت نمی‌بیند و به همین دلیل هم به راحتی و در یک ثانیه مشکل را حل می‌کند. در حقیقت او به حس ناب و هوش هیجانی خود پر و بال می‌دهد و خود را اسیر کلیشه‌های ذهنی‌اش نمی‌کند. در حالی که بقیه شرکت‌کنندگان با این تصور ذهنی که در حتماً قفل است شروع به باز کردن پیچ و مهره‌ها و لولا‌های دری می‌کنند که با چرخاندن دستگیره‌اش به راحتی باز می‌شود.

این مثال ساده مصداق مواجهه بسیاری از ما با مسائل و مشکلات و آزمون‌های زندگی است، پس فراموش نکنیم برای حل مسئله ده‌ها و صد‌ها راه‌حل وجود دارد، فقط کافی است از گره‌های ذهنی خود رها شویم تا راه‌حل‌های کم هزینه و ساده، یکی یکی خودشان را نشان دهند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار