پدر ساکن اهواز و کارگر است، «سینا» میگفت: زودتر خدمتم تمام شود تا بتوانم در تأمین هزینه خانواده به پدر کمک کنم، چون تنها پسر و نانآور خانه بود. اصلاً برای همین بود که چند سالی با تأخیر به سربازی رفت. سینا متولد سال ۶۸ سرباز گردان دوم لشکر ۷ ولیعصر (عج) خوزستان بود که در رژه ۳۱ شهریور امسال شرکت کرد و در حادثه تروریستی آن روز به شهادت رسید. گفتوگوی ما را با پدر و دایی شهید سینا آغاجری میخوانید.
آقای آغاجری! باید به شما تبریک بگوییم برای تربیت چنین فرزندی. سینا چگونه فرزندی برای شما بود؟
من یک پسر و یک دختر داشتم، سینا تنها فرزند پسر خانواده ما بود. خیلی مهربان و پاک بود، پاک آمد و پاک ماند و پاک هم رفت. صبور بود، احترام اهل خانه بهویژه پدر و مادرش را نگه میداشت. به اصطلاح از گل نازکتر به ما نمیگفت. هیئتی و اهل مسجد بود. خیلی به اهل بیت (ع) علاقه داشت، عاشق امام حسین (ع) بود. برای انجام خدمت سربازی به سپاه رفته بود، خیلی عاشقانه خدمت میکرد، هر روز خاطرات پادگان را برای ما تعریف میکرد که آدمی را به وجد میآورد، فرماندههایش را خیلی دوست داشت. همیشه ارادت به شهدا داشت و به شهدای مدافع حرم خیلی احترام میگذاشت.
شنیدم خود شما هم در دوران انقلاب و دفاع مقدس حضور فعالی داشتید.
در دوران پیروزی انقلاب در فعالیتهای اجتماعی مشارکت میکردم، در دفاع مقدس هم حضور داشتم، عضو بسیج محله هم بودم.
گویا فرزند شما حین کمک به آسیبدیدگان حادثه تروریستی آن روز به شهادت رسید؟
بله. نحوه شهادتش اینگونه بود که ابتدا یک دختر خانم ۱۱ ساله را از مهلکه نجات داده و از صحنه درگیری عبور میدهد و به محل امن میرساند، بعد دوباره برمیگردد تا به دیگران هم کمک کند که تروریستها او را به رگبار میبندند. البته مردم ما قدرشناس هستند و مراسم تشییع باشکوهی برای سینا برگزار کردند.
حال و هوای ایشان در روزهای قبل از رژه چگونه بود؟
سینا سرباز بود، حدود یک ماه تمرین داشتند تا برای آن روز آماده باشند و در جریان همان تمرینها بود که برای حضور در مراسم انتخاب شده بود. چند روز قبل از رژه با تأکید به مادرش میگفت: من باید در رژه حضور داشته باشم. نسبت به اینگونه موارد حساس مسئولیت خاصی داشت. اینها شب قبل از رژه باید در پادگان میماندند برای همین روز قبلش برای خداحافظی آمده بود. مادرش میگوید: خداحافظی عجیبی کرده بود، موقع رفتن قرآن را بوسید و به مادرش گفت: کاری میکنم که روسفید شوی و سربلند باشی. الان هم مادرش آرامش خاصی دارد، میگوید پسرم خودش این نوع مرگ را انتخاب کرد. او مشتاق شهادت بود. خیلی به سپاه علاقهمند بود، میگفت: من یک سپاهی هستم، میروم و شما را سربلند میکنم و بعد برای مادرش احترام نظامی گذاشت و رفت.
حدادی، دایی شهید
سینا بخشی از حقوق مختصر سربازی خودش را هم پسانداز و آن را خرج زندگی پدر و مادرش میکرد، از روزی که رفت سربازی به مادرش میگفت: کاری میکنم که سربلند شوید. برای ما هم مایه افتخار است که در آن شرایط سخت و نفسگیر که تروریستها همه را به گلوله میبستند، سینا چطور به دنبال نجات جان کودکان و زنان جامانده در صحنه درگیری بود و جانش را هم در این راه داد. سینا نانآور خانوادهاش بود، برای همین دیرتر به خدمت سربازی رفت و ما به او قول داده بودیم تا زمانی که سربازی هست بیشتر مراقب خانوادهاش باشیم، پدر و مادرش هم از او راضی بودند.
پدربزرگ مادریاش یعنی محمدعلی حدادی هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت. سینا در اولین روزهای سربازیاش با همان لباس نظامی سر مزار پدربزرگش حاضر شد و با احترام نظامی گفت که میبینی من هم لباس رزم به تن کردم و دارم خدمت میکنم. خیلی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علاقه داشت برای همین هم برای گذراندن دوره سربازی به سپاه رفت. خیلی منضبط بود، ما خودمان و خانوادههایمان آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی کشور هستیم، خودمان بچه جنگ و شهادتیم، پدر ما همیشه در جبهه بود، لذا ارزش و جایگاه جهاد و شهادت را میدانیم، اعتقاد قلبی من است که ما این همه شهید دادیم حالا سینا هم به جرگه همین شهدا پیوست. همه شهیدان دوران انقلاب، دفاع و مدافعان حرم و شهدای حوادث تروریستی برای ما همچون سینا هستند، این شهادتها در امتداد همان حرکت عاشورایی امام حسین (ع) است. ما برای از دست دادن این عزیزان و جوانان غمگین هستیم، اما افتخار میکنیم که سینا نام خوبی از خودش به جا گذاشته است.