سرویس فرهنگی جوان آنلاین: مغزهای کوچک زنگ زده، به کارگردانی و نویسندگی هومن سیدی، از جمله فیلمهایی است که تماشاگر را حتی پس از اتمام فیلم بر صندلی سینما میخکوب میکند و او را به حاشیههایی می برد که باور وجودش مشکل است. کارگردان توانسته است، بخشی از جامعه را که تا کنون از دید بسیاری از شهروندان و حتی شاید مسئولین پنهان مانده است، به تصویر کشد و مشکلات آن را موشکافی کند.
فارغ از مسائل فنی که در آن تخصصی ندارم، در ادامه به برخی از برجستگیهای محتوایی فیلم اشاره کردهام:
۱) فیلم در محلهای روایت میشود که هیچ نام و نشانی ندارد، این را میتوان بدین معنا دانست که جماعت و جامعه تصویر شده میتواند در هر شهر و استانی و اگر فیلم ترجمه شود در هر کشوری باشد. بخشی که بخواهیم یا نخواهیم در کنار ما زندگی میکند و شهر را شکل میدهد، اما خود را در لابهلای زبالهها و وان حمامی که ما آن را دورانداختهایم، پنهان میکند!
۲) در نظر گرفتن نقش فرد در سرنوشت خود، در کنار تاثیر جامعه بر سرنوشت فرد از نقاط مثبت این فیلم است. در حالی که بسیاری از اندیشمندان، جامعه را به رسمیت نمیشناسند و تاکید دارند که اصلاً جامعهای وجود ندارد و برخی دیگر فرد را تضعیف کرده و جامعه را بیش از حد ارزش مینهند، کارگردان توانسته است بر خلاف بسیاری از هنرمندان که متاثر از دو دستگی فوق تنها فرد یا جامعه را در اثر خود پر رنگ میکنند، به ظرافت نقش هر دو را در سرنوشت شاهین نشان دهد. در صحنهای که شکور از شاهین میخواهد گوش پسر بچهای را ببرد، شخصیتی از شاهین میبینیم که دل جنایت را ندارد، اما همین شاهین با تاثیر از حرفها و سرکوفتهای خانواده و مادرش تلاش میکند سر مرغی را ببرد تا خودش را در سنگ دلی به خانوادهاش ثابت کند و یا با داد و بیداد کردن بر سر خواهر و برادر کوچکترش خود را غیرتمند نشان دهد.
دیالوگ مادر خانواده که خطاب به شاهین میگوید: «قد عمرت طول کشید تا بتوانی سر یک مرغ را ببری!» نشان دهنده عمق تغییر یک شخص در جامعهای پر خشونت است. چه بسا شاهین اگر در جامعهای زندگی میکرد که پاک و سالم بود تبدیل به انسانی فرهیخته میشد.
اما این تنها جامعه نیست که شاهین را به سوی گوسفندی سوق میدهد بلکه ویژگیهای ذاتی او نیز موید این راه است که در برخی از موارد همچون جایی که با بچهها بازی میکند و یا زمانی که پرندگان قفس مغازهدار را پر میدهد و همچنین مکالماتش با برادر بزرگش مشخص است.
۳) از دیگر نقاط تحسین برانگیز «مغزهای کوچک زنگ زده»، نشان دادن نقش خانواده در زندگی، به ویژه کارکرد تربیتی آن، است. خانواده به عنوان اصلیترین نهاد تربیت و ساخت اجتماعی فرد است و به گفتهی بسیاری از اندیشمندان نخستین نهادی است که در آینده فرد اثر گذار است. در بسیاری از فیلمهای اجتماعی این نقش تنها در حد چند مکالمه تلفنی با پدر یا مادر نشان داده میشود و بعضاً هم خانوادهای حضور ندارد و تصاویر نصف و نیمهای از خانواده نشان داده میشود. اما در این فیلم جایگاه خانواده و نقش تربیتی آن برجسته است.
خطابههای مادر به پدر خانواده که تنها هنر او را پس انداختن بچه و نام گذاری بچهها با اسمهایی که با «ش» شروع میشوند، میداند و اعتراف پدر به بیغیرتی خود، نشان میدهد تا چه میزان نقش پدر و مادر به عنوان سرپرست خانواده در تربیت فرزندان موثر است و اگر نقش آنها در خانواده کم رنگ شود چه اتفاقات ناگواری پیش میآید.
از سوی دیگر برای نشان دادن تاثیر مثبت خانواده بر فرد روایت زندگی «مسعود» را میبینیم. مسعودی که بزرگ شدهی محله گوسفندها است و میتوانست شخصیتی، چون امیر شود، اما با رفتن به خانوادهای که پزشک هستند، سرنوشتش تغییر میکند و تبدیل به فردی شریف، خانواده دوست، غیرتمند به معنای واقعی و عاقل میشود.
خانواده در «مغزهای کوچک زنگ زده» تا حدی برجسته میشود که حیات و ممات شخصیتها در گرو آن میباشد. چه آنجا که شاهین با فهمیدن واقعیت از زبان شکور دنیا بر سرش آوار میشود و چه آنجا که خبر فوت مادر خانواده همچون آبی بر آتش، شکور اربده کش را از پا در میآورد.
در فیلم، خانواده جایگاهی فرای مادیات دارد، آرامش مسعود در هنگام نوشیدن چای در کنار پدرش در حالی که سقف سرشان چادری فرسوده در کنار منبع آب است و حسرت شاهین که از دور شاهد صحنه است، حاصل جایگاه برجسته خانواده در فیلم است. گویی کارگردان میخواهد به ما بفهماند هیچ چیز در این دنیا ارزش خانواده و سایه پدر و مادر را ندارد.
۴) شکور که صاحب آشپزخانه مواد مخدر است و یک محله را معتاد کرده و کودکان بسیاری را برای بردگی در این آشپزخانه به اسارت گرفته است، گناه بزرگ خود را نادیده انگاشته و به رنگ موهای شهره و انتشار کلیپی از آن گیر داده و او را تا پای مرگ میبرد؟! این روایتِ بسیاری از انسانهایست که خود غرق گناه و فسادند و آنگاه به کوچکترین گناه دیگران، بدترین واکنش را نشان میدهند. این را میتوان نشانی از دین شخصی شده در جامعهای بدون مرجعیت دینی به حساب آورد. دینی که ملاک و معیار تشخیص خوب از بد تعصب، برداشتهای شخصی و ذهنهای ناقص است.
5) در انتهای فیلم که شهروز از زندان باز میگردد، شاهدیم که این جامعه با تخریب اقتصاد (آشپزخانه) و چوپانش (رهبر) از بین رفتنی نیست، چرا که اصل رویش چنین جوامعی فرهنگ است و تا گوسفندان اصلاح نشوند، هستند چوپانانی که باز هم چوپانی کنند و این بار جامعهای خشنتر و بیقید و بندتر را تشکیل دهند.