کد خبر: 931779
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۷ - ۲۱:۵۸
خاطره مرحوم مهدوی‌کنی از لجاجت منتظری
به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری برش‌های کوتاهی از کتاب خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی را که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در ادامه می‌خوانید.
آیت‌الله مهدوی کنی درباره بحران‌آفرینی‌های سیدمهدی هاشمی در دهه ۶۰ می‌گوید: نسبت به سیدمهدی هاشمی از اول انقلاب و حتی قبل از انقلاب حساس بودم، چون می‌دیدم پاره‌ای از کار‌هایی که به سیدمهدی نسبت داده می‌شود با موازین شرعی منطبق نیست. در این‌گونه امور بیشتر از سایر دوستان حسّاس بودم، نمی‌خواهم بگویم بیشتر، ولی پیش‌تر بود، لذا حضور امام (ره) عرض کردم این جریان مهدی هاشمی در اصفهان جریان خطرناکی است. من جریان سیدمهدی را جریان خطرناکی می‌دیدم، ولی متأسفانه آن زمان، چون با شواهد بسیار روشن و زنده نمی‌توانستیم جرائم منسوب به سیدمهدی را اثبات کنیم، نتوانستم علیه او اقدامی مؤثر انجام دهم.

جلسه با آیت‌الله منتظری

مرحوم آقای ربانی املشی که در آن زمان دادستان کل بود و بنده در کمیته بودم و نیز جناب آقای طاهری خرم‌آبادی که نماینده امام در سپاه بودند، درباره جریانات سیدمهدی شواهدی داشتیم، به خصوص آقای ربانی که شواهد مکتوب هم داشتند. ما یک روز وقت گرفتیم و در قم خدمت آقای منتظری رفتیم. آقای ربانی بقچه‌ای پر از اسناد به همراه آورده بود. اتاقی را هم خلوت کردیم و گفتیم هیچ کس در اتاق نیاید، چون ما مطلب سرّی داریم، حتی به داماد آقای منتظری هم که معمولاً در جلسات شرکت می‌کردند، گفته شد که تشریف نیاورند که ما می‌خواهیم خصوصی صحبت کنیم. حدود یک ساعت خدمت ایشان بودیم. من آنچه را از حدسیات و شواهد داشتم بیان کردم. آقای طاهری و همچنین آقای ربانی هم چیز‌هایی را مطرح کردند ولی اسناد فوق برای آقای منتظری مقبول واقع نشد و می‌گفتند: این‌ها برای من حجت نیست. ایشان گفتند: من ایشان (سیدمهدی) را آدم درستی می‌دانم، او را فردی سودمند و مفید می‌شناسم. آقای ربانی گفتند: شما این مدارک را مطالعه کنید، ما اینجا می‌گذاریم. گفتند باشد تا من مطالعه کنم ولی باز مثل اینکه برای ایشان یقین حاصل نشد.

سنگری که تنها به دست امام (ره) فتح شد

مرحوم مهدوی کنی می‌گوید: در شب میلاد حضرت ولی عصر (عج) در سال ۱۳۶۱ سفری کاری به کازرون داشتم و در آنجا در جشن میلاد شرکت کرده و سخنرانی نمودم. در آن سخنرانی مطلبی را با صراحت اعلام کردم که در روزنامه‌های آن وقت نوشتند. من گفتم افزون بر خاکریز‌های دشمن بعثی، خاکریز هفتمی در جبهه اصفهان وجود دارد که تنها به دست توانای امام امت فتح می‌شود و دیگری توانایی فتح آن را ندارد. امیدوارم که امام بعد از فتح سایر خاکریز‌هایی که صورت گرفته بود این خاکریز را هم فتح بکند. این جمله‌ای بود که من آن زمان گفتم و برخی گمان می‌کردند من با بعضی از علمای اصفهان مخالفت شخصی دارم، در حالی که این طور نبود. منظور من جریان سیدمهدی هاشمی در اصفهان بود.

قائم‌مقامی که گوش به فرمان رئیس نبود

به گفته آیت‌الله مهدوی کنی آقای منتظری بالطبع نوعی تکروی در مسائل داشتند و نظرات خودشان را بیان می‌کردند. قائم مقام قاعدتاً باید آنچه را که رئیس اصلی می‌گوید بگوید. اگر ایشان قائم مقامی را پذیرفته بودند اقتضا داشت ببینند امام چه می‌گویند، ایشان هم همان را بگویند، به‌خصوص پس از اینکه رسماً به عنوان قائم مقام منصوب و معرفی شدند ولی جناب آقای منتظری غالباً نظرات خودشان را بیان می‌کردند، نقد‌هایی نسبت به مسائل سیاسی کشور از جمله سپاه، قوه قضائیه و دولت می‌داشتند. گاهی هم حتی به خود امام- مستقیم یا غیر مستقیم- اشکال و ایراد می‌گرفتند، به خصوص آنکه رسانه‌های خارجی اظهارات ایشان را بزرگ می‌کردند و به عنوان اینکه قائم مقام رهبری ایران این حرف‌ها را زده‌اند از آن سوء استفاده می‌کردند، البته من مکرر از امام می‌شنیدم که ایشان را نصیحت می‌کردند که چرا این حرف‌ها را می‌زنید. یک بار خود آقای منتظری نقل کردند که امام بنده را خواستند و به من گفتند آقای منتظری شما حرف‌هایی می‌زنید که رادیو‌های بیگانه آن‌ها را می‌گویند. رادیو بغداد این‌ها را می‌گوید. چرا شما حرف‌هایی می‌زنید که رادیو بغداد آن‌ها را می‌گوید؟ این دلیل بر این است که حرف‌های شما صحیح نیست، یعنی به مصلحت انقلاب نیست که دشمن روی آن‌ها مانور می‌دهد و روی آن تبلیغ می‌کند، بنابراین این حرف‌ها را نزن.

تا کجا می‌خواهید به حرف‌هایی که دشمن از آن سوءاستفاده می‌کند، ادامه دهید؟

این وضعیت ادامه داشت تا سال آخر حیات امام که ایشان از علمایی که در جریان انقلاب و نهضت نقش داشتند، دعوتی به عمل آوردند. مدعوین از تهران و قم بودند، از جمله این‌ها حضرت آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله امینی و حاج احمد آقا بودند. سران جامعه روحانیت، تعدادی از اعضای مجمع روحانیون و بعضی از اعضای دفتر امام نیز در میان آن‌ها بودند. در این جلسه امام فرمودند: من احساس می‌کنم که عمرم به پایان رسیده، البته من نسبت به روند انقلاب و ادامه جریان انقلاب هیچ نگرانی‌ای ندارم، انقلاب جای خودش را باز کرده و موتور انقلاب به پیش می‌رود و دشمن کاری نمی‌تواند بکند ولی من از یک چیز می‌ترسم و آن، اختلاف میان شماهاست. شما اگر با هم باشید انقلاب صدمه نخواهد خورد، البته ممکن است دشمن کار‌های ایذایی انجام بدهد، ولی اگر شما با هم اختلاف پیدا کنید ممکن است انقلاب ضربه ببیند، لذا من به شما نصیحت می‌کنم از اختلاف و تفرقه بپرهیزید. پس از پایان مجلس، امام به آیت‌الله منتظری فرمودند: شما بنشینید با شما کار دارم. امام باز ایشان را به طور خصوصی نصیحت کردند. امام فرمودند: شما دیگر چنین حرف‌هایی نزن. تا کجا شما می‌خواهید به این حرف‌هایی که دشمن از آن سوء استفاده می‌کند ادامه بدهید، البته ما از آن جلسه بیرون آمدیم و ایشان به تنهایی نشستند، این را خود آقای منتظری نقل کردند، ولی پیدا بود که این نصیحت را نپذیرفته بودند. آقای منتظری می‌گفتند من احساس وظیفه می‌کنم، باید این حرف‌ها را بزنم. عملاً هم این‌طور بود که باز هم ادامه دادند و به روش سابقشان عمل کردند تا به عزل منتهی شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار