سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- لیلا جعفری: انگار تمیز کردن در ذات ماست. اگر چیزی که متعلق به ماست تمیز نباشد خجالت میکشیم. هر انسانی که روح و روان سالمی دارد دلش نمیخواهد در برابر دیگران با ظاهری کثیف و آلوده ظاهر شود. اگر جایی از پوشاک یا اشیایی که متعلق به ماست لکهای داشته باشد، میخواهیم آن را پنهان کنیم. اگر جایی از خانه مان تمیز نیست ممکن است به محض اینکه مهمانی میخواهد به خانهمان بیاید آن را تمیز کنیم تا مبادا مهمان آن آلودگی را ببیند. چون دلمان نمیخواهد مهمان ما را فردی کثیف بداند و درواقع درباره ما احساس بدی پیدا کند. بسیاری از اوقات ممکن است یادمان برود یا فرصت این را نداشته باشیم که اشیا را گردگیری کنیم، ولی به محض اینکه کسی میخواهد به خانه ما بیاید و ممکن است آنها دیده شوند، دستمال را برمیداریم و شروع میکنیم به گردگیری، آن هم با دقت تا هیچ ردی از گرد روی آنها باقی نماند. اینها یعنی اینکه تمیزی را ناخودآگاه بخشی از شخصیت خود میدانیم و با تمیزی میخواهیم آن را خوب و مثبت نشان بدهیم. پس اینجا میشود این پرسش را مطرح کرد که آیا ما حقیقتاً نیاز درونیمان را درباره پاکی برآورده میکنیم؟ آیا ما به طور واقعی پاک هستیم و به پاکی واقعی، اهمیت میدهیم؟
آیا هر یک از ما میتوانیم رفتگر باشیم؟
چند سال پیش فیلمی روی پردههای سینمایی در ایران و برخی کشورهای دیگر به نمایش درآمد که تا مدتها مورد بررسی قرار گرفت. این فیلم که نامش نارنجیپوش بود مربوط میشد به خبرنگاری که تصمیم گرفت شغل خودش را رها کرده و مانند رفتگران لباس بپوشد و شهر را تمیز کند. پسر دبستانی او هم با دیدن این شغل پدر مانند او لباس نارنجی رفتگران را میپوشید و کنار او خیابانها را جارو میکشید. همسر او که یکی از استادان سرشناس و مدرس یکی از دانشگاههای خارج از کشور بود، از این وضعیت ناراحت شد و تصمیم به جدایی از او گرفت. از داستان این فیلم اینطور برمیآمد که یک مدرس دانشگاه نمیتوانست لباس رفتگری را بر تن فرزند یا شوهرش ببیند. به عبارتی دانش که همیشه داد پاکیزگی بر زبان دارد، در برابر پاکیزگی ایستاده بود و به نظر میرسید پیام فیلم هم همین بود. اینکه این همه دانش کسب میکنیم و ممکن است مانند آن بانو، دانشمند هم بشویم ولی بهراستی معنای درست زندگی که یکی از آنها پاک بودن و پاک زندگی کردن است را درک نکنیم. تا آنجا که وقتی کسی میخواهد شغلی داشته باشد که به تمیز شدن محیط منجر شود، به صرف اینکه از شغلهای رده پایین جامعه است مورد نکوهش قرار میگیرد. یعنی دانش در برابر ذهنیاتی که در جامعه تعریف شده است میایستد و به نفس آن که پاک کردن و تمیز شدن است بهایی نمیدهد. این همان دردی است که گریبان بسیاری از ما را گرفته است. اینکه پاکیزگی را فدای ظاهر میکنیم. اینکه به ذهنیاتی که از تعریفهای قراردادی خود ما برخاستهاند توجه نشان میدهیم و ماهیت بسیاری از آنان را که ممکن است باطل باشند در نظر نمیگیریم. به ذهنیاتی که برای خود مقرر کردهایم بیشتر اهمیت میدهیم، تا پاکی واقعی. این دردی است که امروزه کمتر به درمان آن فکر میکنیم و آن وقت از ناراحتیهایی که پیرو آن در خانواده و جامعه برایمان پیش میآید رنجور میشویم. اهمیت این پرسش که آیا ما به طور واقعی پاک هستیم و به پاکی واقعی، اهمیت میدهیم در اینجا بیشتر خودش را نشان میدهد؛ و خلاصه اینکه آیا توان این را داریم که هنگام ضرورت، لباس نارنجی را بر تن کنیم و از نگاه سنگین اطرافیان نیز نترسیم؟ و در واقع آیا شهامت و توانایی این را داریم که رفتگر بیرون و درون خود باشیم؟
حواسمان به انباشتگیهای ناشی از ناپاکی باشد
داستان این است که ما باید به پاکی واقعی فکر کنیم، نه تنها کثیف نکنیم که پاککننده هم باشیم و در این راه تمام تلاش خود را انجام دهیم، حتی اگر منجر به ملامت دیگران شود، چون پاکی ضرورت این هستی است. در آن فیلم خبرنگار آنقدر دلش میخواست همه جا تمیز باشد که جارو به دست گرفت و پذیرفت تا لباسی را که مردم لقب سطح پایین به آن میدادند بپوشد. غافل از اینکه این شخص که جامعه نسبت پایین را به آن داده بود، باعث میشد تا آلودگیها از بین برود. نگاهی درست به نظافت و پاکیزگی یکی از چیزهایی است که امروزه دنیا به آن نیاز دارد. این پاکیزگی شاید در ظاهر مربوط به اشیا و لباسها و چیزهای مختلف پیرامون ما باشد، ولی در سطحی عمیقتر و متعالیتر مربوط به نیروهایی است که برای ما به ارمغان میآورد. پلیدی، پلیدی را جذب میکند. نمیشود پلیدی را همراه خود کرد و در عین حال پروانههای زیبا را دور خود جمع نمود. وقتی به پاکیزگی در ابعاد مختلف آن بهایی نمیدهیم نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که زیباییها گرد ما باشند. احساس خوبی که در پی نیروهای مثبت ناشی از پاکیها به دست میآوریم شاید یکی از پاداشهای هستی به ما باشد؛ پاداشی در ازای تمیز بودن.
انباشتگیهایی که در پی اهمیت ندادن به پاکی و پاکیزگی در خانه، زندگی یا شهر برای ما به وجود میآید، یکی از همان چیزهایی است که گریبان ما را در زندگی میگیرد. نیروهای منفی یکی پس از دیگری در وجود ما یا زندگی ما انباشته میشود بیآنکه حواسمان به آنها باشد. در پی وجود آنها حالمان روز به روز و لحظه به لحظه بدتر میشود. دلمان میخواهد از خلق بدی که ما را در چنگ خود گرفته است رها شویم، ولی نمیدانیم این حال بد از کجاست. ممکن است برخی ناپاکیهای ظاهری یا درونی آنها را به زندگی ما آورده باشد ولی غافل از آنها بوده و باز هم روند زندگی خود را تغییر نمیدهیم. به کهنهها میچسبیم و فرسودهها را از زندگی خود خارج نمیکنیم. برخی کهنهها بسیار خوب و قابل استفاده هستند ولی همیشه هم اینطور نیست. چون ممکن است به آنها وابسته شده باشیم و بدون درنظر گرفتن این نکته که آنها دیگر برای ما قابل استفاده نیستند و کارایی خود را از دست دادهاند تنها یک گوشه نگهشان داریم و از اینکه بخواهیم بیندازیمشان دور یا به کسی ببخشیمشان، بترسیم؛ و این ترس از دست دادن، همچنان در وجود ما بزرگ و بزرگتر شود تا جایی که انباشتگیهای درونیمان را بیشتر و بیشتر کند؛ و میشود گفت: بسیاری از مردم به این نکته مهم توجه ندارند.
از پاکسازی با مواد پاککننده تا پاکسازی درون
معنی پاکسازی را ممکن است به طور واقعی درک نکرده باشیم و به محض شنیدن جملاتی از این دست به یاد مواد پاککننده و ضدعفونیکننده یا چیزهایی از این قبیل بیفتیم که تنها کارشان این است که چیزهای ما را براق کنند. ولی باز هم به ماهیت پاککنندگی ناشی از آن توجهی نکنیم. باز بساییم و بشوییم، ولی حال خوبی را که به آن نیاز داریم به دست نیاوریم. چون حواسمان به آن چیزی که بهراستی در پیاش هستیم نیست. درک نکنیم که نیروی خوبی که از پی تمیزی به دست میآید آن چیزی است که به آن نیاز داریم و صرفاً به صورت ظاهری آن توجه کنیم. وسایل خانهمان را برق میاندازیم و مرتب تمیز میکنیم ولی باز هم راضی نمیشویم. هر روز به تبلیغاتی که درباره مواد شوینده و پاککننده است بیشتر دقت میکنیم. مواد تازه را امتحان میکنیم و باز راضی نمیشویم. غافل از اینکه به نوعی از پاکی نیاز داریم که نیاز وجودی ماست. یک نوع پاکی که باعث دوری عوامل منفی پیرامون ما میشود. دلمان میخواهد به آن خواسته فطری و درونی خود برسیم، ولی هر چه بیشتر پاک میکنیم ممکن است کمتر به آن برسیم. شاید احساس خوب ناشی از تمیزی احساس طراوت و خوبی را به ما بدهد ولی آن چیزی را به ما نمیدهد که ما را وادار به پاک کردن کرده است.
برای روشنتر شدن موضوع مثالهایی میآورم. در اماکن مذهبی و مساجد مصداق این کلام را میشود دید. مکانهایی که مردم به صورت پرجنبوجوش در آنجا رفتوآمد دارند و نیروی خوب نیایش در آنها جاری است. در گذشته بارها به مکانی که در محله ما وجود داشت و نامش زینبیه بود، رفته بودم. این حس و حال در آنجا به خوبی جاری بود. گرد و غباری روی کتابها و وسایل آنجا نبود، احساس رکود و فرسودگی هم در آن به من دست نمیداد، با آنکه وسایلی کهنه و قدیمی درونش قرار داشت. این فرسودگی و کهنگی رنگ بیروحی و بیحالی به آنجا نمیداد، چون مرتب مورد استفاده قرار میگرفت. هنوز هم حس و حال ناشی از فعالیت و جنبوجوش را در میان جوانان حاضر در آنجا به یاد دارم. نیرویی که پس از سالها میتوانم درکش کنم. چند وقت پیش به خانه استادی معنوی و متدین در دل پایتخت رفتم. این استاد سالها پیش در این مکان عبادت میکرد. آن روزها با رفتن به آنجا حس و حالی را در خودم پیدا میکردم که شاید با برهم زدن انباشتگیها به دست میآمد. آن استاد چند سال پیش محل سکونتش را از آن مکان تغییر داد. پس از سالها برای کاری به آن خانه پا گذاشتم و حس و حالی که در آنجا برایم پیش آمد عجیب بود. احساس تازگی و جاری بودن زندگی از نیروهای مثبتی بود که در آنجا توجهم را به خود جلب کرد. این احساس تازگی بهراحتی و تنها با استفاده از مواد شوینده در آنجا برقرار نشده بود. بلکه با نیروی خوب پاککنندهای که استاد بر زندگی و خانه و محیطش جاری میکرد برقرار شده بود، با اینکه خودش سالها در آنجا زندگی نمیکرد. رنگ موکتهایش مثل گذشته بود و با آنکه نقاشی و رنگ روی دیوارها تغییری نکرده بود ولی انگار مثل گذشته پر رفتوآمد بود و تازه. اثری از رکود و ماندگی در آنجا دیده نمیشد. این نیروهای خوب در آن خانه تنها با عبادتی که آن استاد برای مثبت شدن و معنوی شدن فضای آن خانه طلب میکرد پیش میآمد. نیرویی که برگرفته از طلب پاکی از ذات پاک پروردگار بوده است. تا جایی که من میدانم در آنجا توجه به استفاده از انواع متنوع و خاص مواد شوینده نبوده است، هرچند نظافت همیشه مورد توجه بوده است، بلکه بهرهگیری از نیروهای حیاتی پاککننده و خدایی مدنظر بوده است.
این احساس خوب و نیروهای پاک و مثبت را شاید شما هم در مکانهای خاصی تجربه کرده باشید. مثلاً خانه مادربزرگتان که همیشه با نیایش واقعی و دود کردن اسپند و کندر، فضای آنجا را پاک کرده است. خانهتکانی و پاک کردن تمامی خانه یکی از نشانههای اهمیت دادن ما به پاکی است که خوشبختانه برای ما نیز به صورت سنتی دیرینه به جا مانده است. ما در خانهتکانیهایمان دستکم سالی یک بار تمام زندگی را پاک میکنیم تا پاککردن به یاد همه بماند.
شاید بهتر باشد هماکنون به آنچه در زندگی ما به پاکسازی واقعی نیاز دارد بیشتر فکر کنیم و با این اندیشه خدا هم یاریمان کند تا پاکی را برای زندگی خود و دیگران به ارمغان آوریم.