نامهها حرفهای همیشه ماندگار آدمها هستند. کلمههایی که بر جا میمانند، تحلیل میشوند و به کمک بازخوانی آنها میتوان هر چه بیشتر به روحیات نگارنده آن نزدیک شد و چرایی وقایع را درک کرد، اما در گذشته اینچنین بود که وقتی کسی نامهای مینوشت از خصوصی ماندن حرفهایش اطمینان داشت. از آن هنگام که تاریخ و تاریخنویسی اهمیت یافت این احتمال به وجود آمد به جز مخاطب خاصَ نامه، چشمهای دیگری هم پیدا شوند که مشتاق و بیمحابا بر واژهها بلغزند و خاطرات و حقایق را از پس جملههای نوشته شده جویا شوند. این روال شد که کم کم حرفهای بزرگ، میان جملههای ساده نامههای خصوصی جای خود را باز کردند و ماندگار شدند. از بین جملههای نامه میشود خیلی چیزها را دید. نگرانیها، حسرتها، خواهشها و اندیشهها و بیشتر از همه، خط نگاهی که برای همیشه از دلتنگی خیس خواهد ماند. چند سال پیش بود که مجموعه نامههای فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور با همَت تنها فرزندشان کامیار شاپور و کوشش عمران صلاحی در کتابی به نام اولین تپشهای عاشقانه قلبم به چاپ رسید و فضای دیگری از آنچه میان آن دو گذشته بود را نمایان کرد. آنچه میان غبار حرفها و حدیثها به بیراهه شایعات کشیده شده بود، آفتابی شد:
«در این مدَت من برای تو نامه مینویسم و تو هم جواب میدهی و بدین ترتیب میتوانیم باز هم با یکدیگر مهربان و صمیمی باشیم.»
با خواندن مجموعه نامههای فروغ به شاپور میشد مکنونات درونی و خالصانهاش را از نوجوانی، از دوران خامی و بیتجربگی تا آستانه بلوغی که سرانجام به تولدی دیگر انجامید، دنبال کرد:
«تو برای من نامه بنویس شاید این نامهها اندکی از بار رنج و غم من بکاهد. این بهترین وسیلهای است که ما میتوانیم به واسطه آن مکنونات قلبیمان را آشکار سازیم.»
نوشتههای فروغ در قالب نامه که بی شک دستخوش حوادث روز آن دوره بود این اجازه را به مخاطب میداد تا احساسها و برداشتهای نویسنده را از نزدیک مشاهده و درک نماید و این همان شیوه مهربان فروغ بود که از به تصویر کشیدن و تقسیم شدن نمیترسید.
«آرزویم این است که روزی با چشمان خودم خوشبختی تو را ببینم و درک کنم که زندگی تو دوباره جریان طبیعی خودش را طی میکند و تو در زندگی راضی هستی.»
شاید عشق شبیه یک تصویر تخت تک بعدی نباشد که روزی بدرخشد و روز دیگر از نفرت کبود شود، عشق حادثهای است که متولد میشود و در مسیر زمان رنگها و شکلهای گوناگون به خود خواهد گرفت. کم و بیش نامههای فروغ و حرفهایش صحَت این ادَعا را ثابت میکند، اما در کمال تأسف نامههای پرویز شاپور به فروغ که آن هم نمیتوانست خالی از لطف باشد موجود نیست یا دست کم هنوز در دسترس قرار نگرفته است.
مدتی پیش به لطف کامیار شاپور مجموعه دیگری از نامهها، این بار از پرویز شاپور به کامیار در اختیار من قرار داده شد. بلافاصله با مطالعه آنها به چند دلیل در آمادهسازیشان برای چاپ اصرار داشته و تلاش نمودهام.
نامهها حکایت هشت سال دوری شاپور از کامیار است که برای ادامه تحصیل به تشویق خود او راهی کشور انگلستان شده بود:
«کامی جانم درست را مانند تهران فعالانه بخوان. تو هنوز جوانی و تفریح و گردش زیاد میتوانی در آینده بکنی...»
از نظر من نامههای شاپور حرفهای صمیمانه پدری است که قصد دارد در زندگی پسرش حضور داشته باشد و نمیگذارد دوری راه بینشان فاصله ایجاد کند:
«کامیجان نامهات رسید، جوابت هم دادم ولی این دلیل نمیشود حالا که این نامه جا دارد چند سطری برای پسرم ننویسم. اول اینکه تو خودت میدانی چقدر دوستت دارم...»
دیگر آنکه با توجه به بازه زمانی نسبتاً طولانی نگارش آنها میشود حدود یک دهه از تاریخ معاصر و روند زندگی برخی از هنرمندان آن دوره را به شکلی ضمنی و گزارشی دنبال نمود.
«.. کامیجان آقای ساعدی ترتیبی داده بود که آقای شاملو در انگلیس عمل شود. بعداً نمیدانم به چه دلیلی از آنجا به عنوان اعتراض خارج شد و به فرانسه برای عمل رفت...»
«کامیجان با آقای شمس آلاحمد تلفنی صحبت کردم. خلاصه در حدود ۵ دقیقه به تو سلام میرساند. از طرفی چند نفر از دوستان نویسنده نظریهشان را در مورد نوشتههای من به رشته تحریر درآوردهاند و خلاصه مثل اینکه میخواهند همراه کاریکاتوری از آقای محصص و اسلام کاظمیه (که هم نوشته و هم کاریکاتور مرا کشیده) شاید در آیندگان ادبی چاپ کنند. اگر چاپ شد برایت میفرستم...»
دانستن و خواندن روایت شخصی او از جهان پیرامونش که صد البته به جهت ویژگی آن به خودی خود جذاب است نیز، دارای نکاتی آموزشی برای رسیدن به اهداف شخصی خواننده میباشد.
«کامی جان عزیز نقاشی کردن بعد از امتحانات فوق العاده عالی و خوب است و هیچ سعادتی بالاتر از این نیست که انسان کاری را که دوست دارد انجام بدهد و دقایقی که انسان سرگرم کاریست که به آن عشق میورزد جزء لحظات بهشتی محسوب میشود ...»
در ادامه مهم میبینم که چند نکته ضروری را یادآور شوم؛ نخست اینکه تا جایی که امکان داشت از هر گونه دستکاری و اصلاح و علامتگذاری پرهیز کرده و قصدم آن بود که در نظر خوانندگان حتی رسمالخط شخصی شاپور اعم از چسباندن بعضی کلمات به هم یا استفاده از حروفی که اکنون دیگر مرسوم نیست، حفظ شود. مانند (طهران_ تهران) (بآبادان_ به آبادان) درثانی در برخی از نامهها، نوشتهها و یادداشتهایی از دیگر اطرافیان شاپور هم به چشم میخورد که حذف نشد و به جهت نزدیکی هر چه بیشتر خواننده با متن، حساسیتهای حفظ شکل نگارش ذکر شده کاملاً رعایت شده است:
«.. فرزند عزیزتر از جانم قربان تصدقت گردم انشاءالله برای مزاج شریف نقاهتی نباشد. اگر از روی لطف و مرحمت جویای حال ما باشید ملالی نداریم سوای دوری وجود مبارک که آن هم به زودی و خوشی میسَر میشود.»
ثالثاً لازم دیدم اشخاصی را که شاپور در نامههایش از آنها نام برده معرفی اجمالی نموده تا خط ربط میان وقایع و اشخاص در ذهن مخاطب علاقهمند روشن باشد. خانم بزرگ، خاخورجان، مادر پرویز شاپور، بانو مریم ضرابی؛ دخی، مهردخت شاپور تنها خواهر شاپور و مهرناز دخترش و آقایان دکتر خسرو شاپور و منوچهر شاپور
برادران شاپور
رابعاً مسئله حفظ روند زمانی نامهها بود که به دلیل اینکه نامهها اغلب از تاریخ روز و ماه برخوردار بودند و فاقد درج سال نگارش بود، بیشترین زمان صرف شد تا آنچه در ادامه ملاحظه میشود با حداقل خطا بوده و خط سیر نامهها در ذهن خواننده منطقی باشد. برای من، خواندن نامهها و حس کردن حال و هوای آن روزها تجربه منحصر به فرد و دلپذیری بود و امید آن دارم تا برای خواننده علاقهمند هم مفید فایده گردد.