دریای خزر بزرگترین پهنه آبی بسته و محصور میان خشکیها، روی کره زمین است.
بزرگترین دریاچه زمین که با افزون بر ۴۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت، زاینده و منشأ فعالیتهای اقتصادی و موجب تداوم تمدنهای متعدد در کنارههای خود بوده و نقشی اساطیری برای ملل تحتتأثیر خود یافتهاست.
مردمان سرزمینهای پاییندست این دریاچه بزرگ به مانند سایر ملتهای ساکن در شمال، خاور و باختر در طول هزارهها، نامهای گوناگون مانند کاسپین، هیرکان، مازندان، طبرستان و گیلان بر خزر نهادهاند که عمق و تداوم تأثیر یک پهنه آبی زاینده و حیاتبخش هزاران ساله را نشان میدهد.
شاید برجستهترین ویژگی این پهنه آبی عظیم، نداشتن ارتباط با آبهای آزاد دنیا باشد که بدین ترتیب تنها راه تأمین آب خزر از رودهایی در کشورهای همجوار است و حیات این دریاچه حیاتبخش، به ورودی آبهای روان بسته است.
در میان رودهایی که آب این دریاچه را تأمین میکنند، بیش از ۸۰ درصد آن، سهم ولگا بزرگترین رود روسیه و اروپا است.
با این تفاصیل که زندگی خزر در گروی ورودی آب از رودخانههای دائمی و فصلی کشورهای همجوار آن است، هرازگاهی در رسانهها موضوع انتقال آب آن برای مناطق خشک مرکزی فلات ایران منتشر شده و چنین به ذهن متبادر میکنند که اجرای چنین پروژهای، برداشت از یک منبع بیانتها بوده که تاکنون از چشمان کارشناسان دور ماندهاست.
باوجود قابل درک و احترام بودن دغدغه مسئولان در خصوص تأمین آب برای تمامی ایرانیان، اما برای آنکه چراغی در دست داشته باشیم و بیراهه نرویم، مناسب است نگاهی به ابَرطرحهای انتقال یا مهار آبها در دهههای اخیر و در همین حوالی انداخته و بعد سراغ آزمودن یک آزموده برویم.
آنچه خود بر سر دریاچه ارومیه و بسیاری تالابها و دریاچههای داخلی آورده و به نامهایی مانند تأمین یا انتقال آب، به انجام رساندهایم، امروز ما را سوگوار ازمیان رفتن منابع محدود آب کشور و بر هم خوردن بسیاری از اقتصادهای منطقهای شدهاست.
امروز، بزرگترین دریاچه داخلی کشور به دلایلی مانند برداشت بیش از حد مجاز از منابع آبی حوضه، توسعه بیرویه بخش کشاورزی محصولات با الگوی مصرفی آب زیاد در حوضه آبریز به حال احتضار افتاده و اگر نظام مدیریتی کشور زودتر به داد آن نرسد، دور نیست روزی که دریاچه ارومیه به خاطرهای در تصاویر و نوشتهها تبدیل شود و عواقب زیست محیطی آن نیمی از کشور با ورشکستگی و مهاجرت فلج کند.
همچنین میتوان به اجرای طرح جاهطلبانه گاپ از سوی ترکیه روی دجله و فرات اشاره کرد که با ساخت مجموعاً ۲۲ سد بر این دو رود جاری در بستر تاریخ، نگرانیهایی برای آینده آبی کشورهای عراق و سوریه ایجاد کردهاست.
این موضوع، حیات هورالعظیم را در آیندهای نهچندان دور تهدید میکند و کانونی از ریزگردها- بزرگتر از آنچه هست- برای کشورمان ایجاد خواهد شد.
همین امر میتواند حیات چندهزار ساله نخستین تمدنهای ثبتشده بشری در محدوده میانرودان را به بخشی از تاریخ تبدیل کند.
گزارشهای منتشره و مستندهای تولیدی از هامون بهعنوان تالابی بینالمللی که تقریباً دیگر نیست و روزگاری زندگیبخش قسمت بزرگی از ایرانزمین بوده، خود سوگی جانسوز است و کوچهای اجباری دیگر نه فقط اقتصاد منطقه را تحتالشعاع قرار داده بلکه هزینههای امنیتی را نیز افزایش میدهد.
در این خصوص نیز شاهدیم دخالت انسانی و ساخت سد روی هیرمند در افغانستان که خارج از اختیار حاکمیتی ماست، منجر به انحراف آب و خشکی تالاب هامون شدهاست.
نمونه دیگر بحران را در پروژه بزرگ سد دوستی شاهدیم که علاوه بر عوامل طبیعی خشکسالی و کاهش بارندگیها، ساخت بند سلمای افغانستان روی هریرود، دو کشور ایران و ترکمنستان را درخصوص تأمین آب پیشبینی شده از دوستی، با مشکلی جدی مواجه کرده که خبرهای منتشره درباره پیشبینی خشکیدن آب این سد در سال ۹۸، این نگرانی را تشدید کردهاست.
حال با نگاهی به پیشینه نگرانکننده هامون و دوستی که تأمین آب آن خارج از مدیریت ما است، میتوان پرسید: انتقال آب از بزرگترین دریاچه دنیا به مناطق خشک میانی ایران، در حالی که کمتر از ۱۰ درصد حجم ورودی آن تحت کنترل کشور ماست، چه میزان از ریسک را به دنبال دارد؟
میتوان گفت: در حالی که جنگ آب در منطقه خشک خاورمیانه مدتی آغاز شدهاست، داشتن یک دیپلماسی فعال منطقهای برپایه تداوم زیست در منطقهای که خاستگاه شناخته شده تمدن بشری است، یک ضرورت فراملی است.
همچنین عملکردهای غیرمسئولانه دهههای اخیر در این جغرافیا، میتواند این موضوع را به کارشناسان، تصمیمسازان و مدیران این بخش یادآور شود که قبل از هر تصمیم و عملیاتی، جوانب حقوقی و زیستمحیطی این امر با کشورهای حاشیه دریای خزر و نیز موضوعات انسانی، اجتماعی و... چنین کاری از نظر دور نماند.