سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: اکهارت تله، در کتاب ارزشمند «سکون سخن میگوید» مینویسد: «شکایت کردن و واکنشپذیری الگوهای مورد علاقه ذهن هستند و منیت خودش را از طریق آنها تقویت میکند. بخش بزرگی از فعالیت ذهنی– عاطفی مردم بسیاری را شکایت کردن و واکنش نشان دادن به این یا آن رویداد تشکیل میدهد. با این کار اشخاص یا اوضاع را نادرست و خود را درست قلمداد میکنی. آنگاه با درست بودن احساس برتری میکنی و از طریق احساس برتری مفهومی را که از خود داری تقویت میکنی، اما در حقیقت تو فقط توهم منیت را تقویت کردهای. آیا میتوانی این الگوها را در خودت ببینی و صدای نارضایتی موجود در سرت را شناسایی کنی؟»
مراقبه یعنی خودت را رها نکن
چند وقت پیش این عبارت کلیدی را از استاد و حکیم ارجمند دکتر ابراهیمی دینانی شنیدم که میگفتند: «راه احضار خود در محضر ربالعالمین، تأمل در درون و مراقبه است. مراقبه هم یعنی مواظب خودت باش. ول نکن خودت را، به درون خودت هم نگاه بینداز. ابنسینا هم تأمل در وجود را پایه برهان صدیقین میداند. تأمل در وجود یعنی به ساحت وجود حضورا - با علم حضوری – باید وارد شوی. وارد شدن در ساحت هستی، درک حضور حق است که از هستی خودت آغاز میشود.»
برخی تصور میکنند که مراقبه یعنی مثلاً در یک ساعات خاص، لباسهایی خاص بپوشی یا در مکانهای خاصی باشی و در حالت خاصی بنشینی و در آن ساعات یا دقایق سکوت کنی و بعد هم از آن شرایط بیرون بیایی و بروی سراغ زندگیات، یعنی به مراقبه یک نگاه آیینی دارند، در حالی که آنچه از خلال سخنان حکمای اسلامی برمیآید این است که مراقبه یعنی اینکه هر آن مراقب و مواظب خودت باشی و این مراقب بودن معطوف به یک زمان یا مکان خاص نیست و به تعبیر آقای دکتر دینانی مراقبه یعنی اینکه خودت را رها نکنی. تعبیری که اکهارت تله هم در بخشی از کتاب «سکون سخن میگوید» دارد ناظر به این معناست. اگر نگاه کنید بسیاری از رفتارهای ما مبتنی بر نوعی رهاشدگی است، چون مراقبه در آغاز بسیار سخت مینماید، اینکه من هر آن همراه با رفتار و گفته و اندیشه خودم باشم و به عبارت دیگر هر آن مچ خودم را بگیرم، بسیار سختتر از این است که من به دیگران بپردازم و بخواهم از آنها مچگیری کنم، یعنی برای نفس ما راحتتر و دلپذیرتر این است که به دیگران بپردازد و به عیوب دیگران توجه کند و یکی از این رفتارها شکایت و نالیدن است.
هسته اغراق در بهمن گلایه
وقتی ما شکایت میکنیم دست به چه عملی میزنیم. وقتی شکایت میکنیم در واقع میگوییم مشکل از ناحیه من نیست و من ایرادی ندارم و این دیگران هستند که واجد عیب و ایراد هستند. در این صورت من دارم مفهوم منیت را در خود فربه میکنم. مثل این است که گلوله برف راهی از آن بالا میغلطانم و این غلطاندن باعث میشود که آن گلوله بزرگ و بزرگتر شود. ما وقتی دست به ناله و شکایت میزنیم در حقیقت منیت را میغلطانیم. آن غلطاندن این است: «من در وضعیت درستی هستم و دیگران در وضعیت نادرست.» فرق نمیکند که ما از چه شکایت میکنیم. از هوا یا از آدمها یا از وضعیت اقتصادی یا از وضعیت فرهنگی یا هر چیز دیگری. اگر دقت کنیم آنچه در زیر لایه شکایت نهفته این است که هوا چرا اینقدر گرم است، این یعنی هوا باید خودش را با من تطبیق دهد. وقتی من از رفتارهای همسرم شکایت میکنم در واقع میگویم این همسرم است که باید خود را با من تطبیق بدهد. وقتی از رفتارهای رئیسم شکایت و ناله میکنم چنین انتظاری را میآفرینم و اگر دقت کنیم، میبینیم آنچه همه این گلایهها و شکوهها را به هم وصل میکند در نهایت مفهومی به نام «من» یا «منیت» است و اینگونه من یک جهان صفر و صدی برای خود میسازم که در آن دیگران در طرف صفر قرار میگیرند و من به تنهایی در طرف صد. هوا در طرف صفر قرار میگیرد و نمره قبولی از من نمیگیرد، چون بسیار گرم است یا بسیار سرد. اساساً من نمیاندیشم که گرم بودن یا سرد بودن هوا در نهایت در سازوکار این عالم به نفع من تمام میشود، یعنی اگر مثلاً هوا سرد نباشد این به آن مفهوم خواهد بود که گیاهان استراحت نکنند و اگر گیاهان و درختان نخوابند نقصی در سیستم رشد آنها پدید خواهد آمد و این نقص با حلقههای واسط در نهایت به من خواهد رسید و حیات من به خطر خواهد افتاد، یا اگر تابستان هوا گرم نشود میوهها نمیرسند، یا صدها اتفاق دیگر که در نهایت به نفع من است که هوا گرم باشد، اما، چون من فقط به یک جز یا تکه از این زنجیره میچسبم در نهایت نمیتوانم دید درستی درباره موضوعات داشته باشم. وقتی از همسرم گلایه و ناله میکنم باز خود را در طرف صد قرار میدهم و همسرم را در طرف صفر، در هر گلایه و شکوه کردنی یک هسته اغراق وجود دارد. امکان ندارد که گلایه و شکوه بدون هسته اغراق درباره خصلتهای منفی دیگران و پاک و موجه جلوه دادن خود وجود نداشته باشد، البته ممکن است ما وسط شکوه و ناله به صورت زبانی سعی کنیم به طرف مقابل حق بدهیم، اما این موضوع برای ما چندان جدی نیست.
چطور از دالان تاریک شکایت بیرون بیایم؟
در هر شکایت و گلهای، عدم پذیرش وجود دارد و در هر عدم پذیرشی دردی شکل میگیرد. وقتی من از هوا شکایت میکنم یعنی وجود هوای گرم یا سرد را نپذیرفتهام و وقتی آن هوای سرد یا گرم وجود دارد در واقع من میخواهم چیزی که هست نباشد و این یعنی برای خود تناقض و درد ایجاد میکنم. وقتی از وضعیت اقتصاد یا رفتار رئیس یا هر چیز دیگری شکایت میکنم، در حقیقت میخواهم چیزی که هست نباشد و این یعنی تناقض و تناقض یعنی گرفتار شدن در درد. شاید کسی بپرسد پس به جای شکایت یا گلایه چه کنیم؟ پاسخ این است که گلایه چه دستاوردی دارد؟ اگر دستاوردی جز درد دارد پس ادامه بدهیم، اما اگر میبینیم شکایت و گلایه دستاوردی ندارد، میتوانیم از در پذیرش به مسئله وارد شویم. پذیرش، اما زمانی اتفاق میافتد که من حقیقتاً مسئله یا وضعیت را به درستی ببینم نه اینکه با ذهنیت به موضوع نگاه کنم. یعنی آن قدر بتوانم واقعبینانه به مسئلهام نگاه کنم که سهم خودم را در اختلاف با همسرم یا پدر و مادرم یا هر کسی به عینه ببینم. وقتی همسرم درباره اشکال رفتاری من سخن میگوید چنان گوش کنم که انگار در آن لحظه کاری به جز گوش دادن در عالم ندارم، چنان گوش کنم که انگار دارم به مسئله دیگری گوش میکنم، یعنی آن گاردهای بسته و دفاعی را کنار بگذارم، بدون اینکه بخواهم پیشداوری کنم، بدون اینکه بخواهم از در توجیه وارد شوم، بدون اینکه بخواهم مغالطه کنم. در آن صورت است که من سهم خود را در چالشهای رفتاری خواهم دید و از جهان صفر و صدی دروغینی که برای خود ساختهام، بیرون خواهم آمد. آن وقت است که من میتوانم حقیقتاً در تماس با اشکالات رفتاری خودم باشم.