سرويس تاريخ جوان آنلاين: اثر تاریخی- پژوهشی «قلمرو اندیشه آلاحمد» در زمره آثاری است که در دهه ۶۰، درباره زندگینامه نویسنده نامدار معاصر زندهیاد جلال آلاحمد نشر یافته است. این پژوهش که از سوی انتشارات دانشگاه تهران نشر یافته، مقدمهای به قلم دکتر سید محمدمهدی جعفری ریاست وقت این نشر دارد که شمهای از آن به قرار ذیل است:
«غوغای جنگ جهانی دوم برخاسته، کشتار و ویران کردن و آتش زدن و نابودی همه جا را دربرگرفته بود. ببر بادکنکی ایران ناگهان به وسیله بادکنندهاش تهی شد و از ایران اخراج گردید. فضای سیاسی باز شد. غول از برابر جریان آب چشمه برکنار و سیلان آب به سوی تشنگان برقرار گردید. خرس سیاه قطبشمال و کفتار پیر دشتهای غرب به میدان آمدند و به جولان پرداختند. عقده زبانها برگشاد و قلمها بهراه افتاد و سخنوران بگفتند و نویسندگان برآشفتند. جوانهای مسلمان که پناهگاه استواری نداشتند و طبع سرکش آنان به مسائل سطحی و کهنه، و شیوههای تبلیغ فرسوده و دفعکننده راضی نمیشد، به پناهگاههای به ظاهر استوار، و در باطن بیقرار، پناهجستند و زبان و قلم و مغز و احساس خود را در اختیار گذاشتند. ازجمله آنان آلاحمد که از جمع مسلمانان سنتی بیرون رفت و به تودهایها پیوست.
ایران در تلاطم عقاید و ادبیات و سیاست و اندیشه چنان گرفتار بود که هیچکس خود نمیتوانست به آزادی و با فراغ بال مسیر خود را انتخاب و هدفی را دنبال کند.
از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران زیر سم ستوران متفقین و گروههای وابسته بدانها پایمال بود. قضیه آذربایجان و مسئله جداسازی آن قطعه از ایران زنگ خطری برای همه اندیشمندان بود. در حزب توده هم شکاف و جدایی پیش آمد. همانگونه که آندره ژید و عدهای از متفکران اروپایی با دیدار از بهشت موعودشان شوروی، به فساد شدید و دیکتاتوری استالینی پیبرده از سازمان حزب کمونیست کشورهای خود کنار رفتند، آلاحمد نیز همراه با عدهای از رفقا، در عین انتقاد داشتن به مارکسیسم و سوسیالیسم، از حزب توده و بازیهایش جدا شدند و راهی دیگر در پیش گرفتند.
آلاحمد پس از آن راه، راههای دیگر را هم تجربه کرد و سرانجام همه را کورهراه و بیراهه و بنبست دید و پس از تجربه کردن غربزدگی (۱۳۴۱)، کارنامه سهسال (۱۳۴۱) و ارزیابی شتابزده (۱۳۴۳) و شاید تجربههای فراوان درونی و بیرونی، و دیدن نهضت مردم مسلمان ایران در خردادماه ۱۳۴۲، به اسلام بازگشت، و به عشرتآباد -که در آن روزها آیتالله طالقانی و دوستان همرزمش را در آن جا محاکمه میکردند- رفت و با آیتالله طالقانی، همشهری و خویش و قومش، خداحافظی کرد که میخواهد به حج برود؛ و گویی با زبان بیزبانی مژده این بازگشت را به او میداد: «و خداحافظی و ماچ و بوسه و چه شادیهای بدرقهکنندگان! خیال میکردند بره گمشده به گله بازگشته؛ و دوتا از دوستان، با خندههای معنیدار بر لب، که یعنی «این دیگر چه کلکی است که فلانی میزند...» غافل از اینکه نه کلکی بود نه گلهای. بلکه مفر دیگری بود؛ و آن بره گمشده حالا بدل به بز گری شده که میخواهد خودش را بیشتر گم کند.» [خسی در میقات، ص. ۱۰].
آری آن فرار کرده از ارتجاع، به اسلامی که آرزو داشت، و ۲۰ سال قبل، بدان نرسیده بود، برمیگشت. افسوس که باز هم ندید، سه چهار سال بیش از این تجربه نگذشته بود که در سال ۱۳۴۸، در شمال، ظاهراً به علت بیماری قلبی، قلبش که تلاطم دریا بود به ساحل آرامش رسید...
آلاحمد در ادبیات صاحب سبک است و تحولی در گفتار و نوشتار بهوجود آورد. گرچه خلقی خواستند از او تقلید کنند، اما برباد رفتند و نتوانستند، زیرا «سبک و خداوند سبک یکیست.»
ویژگی دیگر او تسلیم در برابر حقیقت بود. نمونههای فراوانی دارد، که این گفتار را مجال بیانش نیست، اما بالاترین نمونه همان بازگشت به خویش است.»
قاسم صافی گلپایگانی نویسنده اثر نیز در دیباچه خویش بر این پژوهش، زمینهها و چند و، چون نگارش کتاب خود را اینگونه به شرح نشسته است:
«از لوازم شناخت فرهنگ هر جامعهای، شناخت استوانههای فکری و قلههای فرهنگی یعنی انسانهای اندیشمند فرهنگساز آن جامعه است، که راه به نشانههای روشن آنست که از بیراهه شناخته میشود. یکی از آن استوانهها، شادروان جلال آلاحمد است که در دفتر حاضر، کلیاتی از مرام و قلم او در ساحت تحقیق و آداب نوشتن مطرح است. قصد نقد و بررسی کلی و ارزشیابی شخصیت او نیست یا پرداختن به شرح حال او، که در بسیاری نوشتهها از او یا درباره او نقل شده است. چه گوشه و زوایای روح و فکر کسی را کنجکاوی کردن و بیرون کشیدن و آخرین حرف را درباره او زدن کار سادهای نیست و کار هر کس هم نیست. کسی که تنقید از کسی میکند باید از او اجلی و بالاتر باشد و بتواند با احاطه کامل، موضوع را درک کند. این جسارت، کار یک یا چند نفر روانشناس و جامعهشناس حقیقتبین و واقعنگار و اهل درد است که تجزیه و تحلیلی از او بکند -تربیت اولیه او را بفهمد- زندگی و محیط او و تضادهای فکری او را بشناسد، مقاطع زندگی و تحول اندیشه و رفتار او را در طول عمرش مطالعه کند که به کجا کشانیده شده است. بعد قضاوت کلی از او و دوره او بنماید و جایگاهش را مشخص سازد. رسم است که شخصیتهای ارزنده را محققین پردهبرداری و معرفی میکنند و در معرفی لازم نیست موافق و مخالف داشته باشد و کافی است که بدانیم او حرفهایی تازه دارد یا سعی کرده حقیقت را از مجاز و اهل صدق را از اهل ریا جدا کند یا افکار را از قالبهای سنتی بیرون بیاورد و مردم را تحرک دهد و جامعه را پویا سازد و به هر حال در سلسله محییان قرار گیرد و این خاصیت انسانهای متفکر متحولی است که با داشتن انقلاب فکری و روحی شان در هر جامعهای آنان را محترم میدارند و وجودشان مغتنم است.
ذکر این نکته، ضروری به نظر میرسد که آشنایی نگارنده با آلاحمد در سالهای آخر عمر اوست که پختهترین ایام زندگی او را تشکیل میداد و لذا آنچه درباره او در صفحات آتی به نظر خوانندگان گرامی میرسد غالباً مربوط به همین ایام است و هم حاصل مطالعه آثار اوست که با وجود فشار آن روزگار بر اهل قلم، آن مقدار اثر و نوشته و خاطره از او باقی مانده است که از روی آن بتوان او را شناخت و حرفهایش را شنید.
به هر حال موضوع اصلی این دفتر، پرداختی از مقام قلم در دست آلاحمد است و شامل مطالب اجمالی است که پردهبرداری از برخی ارزشهای حقیقی آن مرحوم دارد. و، چون در این مقام، آلاحمد در رابطه با آثارش تحلیل بیشتری میطلبد، مطالبی دیگر از جمله زبان نثر و اندیشه و هنر و شخصیت او و معرفی یکی دو اثرش افزوده گشت و هم کتابشناسی کوتاهی از نوشتهها درباره او در مطبوعات.»