سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: به همین مناسبت «جوان» در گفتوگو با رضا فرهمند کارگردان مستند «زنانی با گوشوارههای باروتی» به مسئله حضور موفق سینمای مستند ایران در خارج از مرزها پرداخته است.
وجود یک پخشکننده بینالمللی چقدر میتواند بر موفقیت یک فیلم در بازارهای خارجی تاثیرگذار باشد؟
به نظرم در موفقیت یک فیلم ۳۰ درصد آن به داستان و تولید و نزدیک ۷۰ درصدش به کاری که پخشکننده انجام میدهد باز میگردد. اگر پخشکننده مناسبی برای فیلم انتخاب نشود نتیجهاش این میشود که انگار اصلاً فیلمی ساخته نشده است. به عنوان کسی که تا به حال با چندین پخشکننده کار کردهام باید بگویم که تخصص پخشکننده میتواند راهگشای موفقیت باشد. موفقیت «زنانی با گوشوارههای باروتی» باعث شد تا من در ساخت «نتهای مسی» از همان مرحله پیشتولید شروع به گفتوگو با پخشکننده کردم، چون اوست که با پیچ و خمهای فروش فیلم آشناست.
اما فکر میکنم خیلی از همکاران شما چندان عقیدهای به مشورتگیری با پخشکننده از بدو تولید نداشته باشند!
متأسفانه در ایران اغلب فیلمسازها بازتابهای ذهنی مثبتی درباره پخشکنندهها ندارند.
آیا در ایران فیلمساز از ابتدا به این فکر میکند که فیلم سینمایی یا مستندی که میسازد باید در بازار فروش داشته باشد و مردم برایش پول بدهند؟
این موضوع مربوط به رویکرد ذهنی میشود. بعضی از فیلمسازها اصلاً کاری ندارند که مخاطب درباره کارشان چه فکری میکند و هر چه در ذهنشان است را میسازند. به اعتقاد آنها مخاطب هر چه بگوید مهم نیست، اما طیف دیگری از فیلمسازها را هم داریم که برایشان نظر مخاطب و اینکه چه برداشتی از فیلم خواهند داشت اهمیت دارد. این فیلمسازها اغلب موفقتر هستند و بهتر با بازارهای جهانی رابطه برقرار میکنند. آنها میدانند که فهم مخاطب چیست و برای رسیدن به نظر مثبت مخاطب کار میکنند.
در کشور ما سینمای مستند با حمایت نهادها و موسسات دولتی و خصوصی سرپاست، آیا در ذهن مدیران فرهنگی که سفارش ساخت مستند میدهند هم این نگاه به بازار و فروش وجود دارد؟
معادل همه سیستمهای فرهنگی در ایران، در کشورهای دیگر هم نهادهایی هستند که وظیفهشان حمایت از سینمای مستند است، البته با ساز و کاری که خودشان دارند. اتفاقاً یکی از کارهایی که یک پخشکننده میتواند برای مستندساز انجام دهد این است که بتواند برای فیلم پیش از تولید آن سرمایه جذب کند، به عنوان مثال جشنواره فیلم برلین هر ساله از تعدادی فیلم حمایت مالی میکند و این پخشکننده است که میتواند با مذاکره با جشنواره زمینه حمایت از تولید مستند را ایجاد کند، اما درباره اینکه مدیریت به فکر فروش فیلم خواهد بود، به نظرم مدیر فرهنگیای را پیدا نمیکنید که اگر فیلم خوبی داشته باشد، نخواهد که آن را برای عرضه خارجی ارائه دهد. اینکه فیلمساز چه فیلمی بسازد مهمتر است و نقش مدیر بعد از آن قرار میگیرد. نهادها موضوع را میدهند و این فیلمساز است که آن موضوع را بنا به نظر خودش میسازد. پس نقش فیلمساز در اینکه فیلمی که میسازد خوب از آب دربیاید یا نه مهم است. یک مدیر با فیلم بد نمیتواند به بازار فکر کند.
به نقش فیلمساز اشاره کردید، چگونه رویکرد مخاطبمحور بودن در ذهن فیلمساز ایرانی باید شکل بگیرد؟
فیلمساز باید از همان مرحله طرح به این فکر کند که چطور موضوعی را بیان کند که نگاه جهانی داشته باشد و بیان موضوعش برای انسانها تازگی داشته باشد، مثلاً ما سالهاست درباره دفاع مقدس فیلم میسازیم، اما فکر نکردهایم که چطور باید حرف بزنیم که مخاطب غیرایرانی با آن ارتباط برقرار کند. برای همین فیلمهای سینمای دفاع مقدس کمتر در بیرون از کشور موفقیتی به دست آوردهاند. ما آنقدر به موضوع مخاطب در سینمای دفاع مقدس فکر نکردهایم که در سینمای داخلی مخاطب را از دست دادهایم و با مخاطب خارجی از بیخ و بن ناآشنا هستیم در صورتی که دفاع مقدس ما در بیرون از مرزها هم میتواند مخاطبان بسیاری داشته باشد.
یک موضوع مهم نوع بیان موضوعات است، برخی از فیلمهای داستانی که صرفاً نگاه خارج از کشور داشتهاند دست به سیاهنمایی زدهاند، آیا سینمای مستند هم میتواند درگیر چنین معضلی شود؟
من سینما را به مستند و داستانی تقسیم نمیکنم، چون در سطح کلان صحبت میکنیم، پس فیلم، فیلم است. از بحث سیاهنمایی دو گروه سوءاستفاده کردهاند؛ یکی منتقدان فیلم برای نقد آثار و دیگری فیلمسازها برای گرفتن جایزه. به عنوان فیلمساز سالها با موضوع سیاهنمایی درگیر بودهام. واقعیت این است که درام و جذابیت فیلم در رفتار انسانها شکل میگیرد و جذابیت بیان آنها معمولاً در طبقات پایین و دعواهای انسانی رخ میدهد، حتی در فیلمهای هالیوودی اسکار گرفته هم همین است، مثلاً در «دالان سبز»، آن داستان را میشود در ایران ساخت؟
از بحث دور میشویم، اما مثلاً مجید مجیدی و رخشان بنیاعتماد هر دو از فقر میگویند، اما نوع بیان یکی باعث تشویق میشود و دومی متهم به سیاهنمایی!
بله، چون در سینمای مجید مجیدی در انتها نقطه امید میبینیم که شاید در آثار رخشان بنیاعتماد آن امید دیده نمیشود. در مقابل هم انتقاد از مرحوم عباس کیارستمی را داشتیم. به نظرم کیارستمی غیرسیاسیترین فیلمساز ایرانی بود که میدانست چطور حرفی بزند که مردم در دنیا آن را بشناسند.
به بحث اصلی برگردیم، سینمای مستند آیا میتواند در بازارهای جهانی تداوم حضور داشته باشد؟
به نظرم این اتفاق کمکم رخ خواهد داد. مثلاً خود من بعد از این بیشتر به این فکر میکنم که مستندی که میسازم بیشتر با مردم جهان رابطه برقرار کند. این مسئله به نگاه کلان فرهنگی ما بازمیگردد که باید از همان اول در تعریف طرحهای مستند به این فکر کنیم که حرفی بزنیم که پتانسیل پخش برای مخاطب خارجی را داشته باشد و همه مردم با آن ارتباط برقرار کنند.