کد خبر: 957246
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۷:۱۵
«جستار‌هایی در مبانی نظری و شیوه عملی امام خمینی» در گفت‌وشنود با آیت‌الله محمدرضا ناصری
امام در پاریس با رسانه‌های گوناگون مصاحبه و خطوط اصلی حکومت اسلامی را ترسیم می‌کردند. کافی است که انسان متن آن مصاحبه‌ها را بخواند و بعد آن اصول را در اعمال امام به هنگام حضور در ایران و در نوشته‌های ایشان دنبال کند. تفاوت‌ها بسیار اندک است که آن هم بر اساس شرایطی که پیش آمده، اتفاق افتاده‌است.
محمدرضا کائينی
سرويس تاريخ جوان آنلاين: بازخوانی سیره امام‌خمینی در دو عرصه نظر و عمل، در زمره بهنگام‌ترین رویکرد‌ها در سی‌امین سالروز رحلت آن بزرگ است. هم از این روی و در راستای خوانشی از این مهم، با آیت‌الله محمدرضا ناصری از یاران دیرین امام و نیز نماینده کنونی ولی‌فقیه و امام جمعه یزد گفت‌وشنودی انجام داده‌ایم. امید آنکه مقبول افتد.

رهیافت‌های وصول به مبانی نظری امام

در دوران اکنون، تلاش برای تفسیر اندیشه و عمل امام خمینی در میان تمامی جریانات سیاسی حتی جریانات معاند، از رونقی بسزا برخوردار گشته است. هم از این روی، شناخت متد واقعی تفسیر نیز اهمیتی درخور یافته است. آیت‌الله محمدرضا ناصری در پاسخ به پرسش ما درباره رهیافت صحیح شناخت محکمات و متشابهات در اندیشه رهبر کبیر انقلاب می‌گوید: «شناخت اشخاص و عقیده و راه و روش آنها، شاید از سه طریق امکانپذیر باشد. یکی از طریق گفتار، دیگری نوشتار و سومی و از همه مهم‌تر رفتار. این‌ها می‌توانند معیار ما در سنجش افراد باشند. از سخنان فرد می‌توان به محتویات ذهنی، درک و عقل و عقاید او پی برد. در قلم هم همین معنا مصداق دارد و می‌توان نظرات افراد را درک کرد. مهم‌تر از آن دو، عملکرد و رفتار انسان است که آن دو را تأیید یا تکذیب می‌کند. فقط گروه‌ها و جنا‌ح‌ها نیستند که مدعی نزدیکی و قرب به خط امام هستند، بلکه برخی افراد به صورت تک هم چنین ادعایی دارند. ویژگی‌ها و مختصات همه آن‌ها را هم که نمی‌شود شناخت و سنجید، بنابراین باید آن‌ها را با مجموعه‌ای از شاخص‌ها که در خط امام متبلور است، ارزیابی کرد. به نظر من امام بیش و پیش از هر چیز، یک شاقول خدایی داشت، یعنی هر چیزی که با خدا میزان شده باشد، امام آن را می‌پذیرفت. تمام حرکت‌ها، گفتار و کردار امام را که بررسی کنید، متوجه می‌شوید که همیشه گفتار، قلم و کردارش یکی بود. امام از جمله کسانی بود که انسان هرچه به ایشان نزدیک‌تر می‌شد، ایمان، اعتماد و علاقه‌اش بیشتر می‌شد. همه ما یک چیز‌هایی در درون داریم، یک چیز‌هایی هم در رفتار. گاهی انسان تعریف بعضی از افراد را می‌شنود، ولی وقتی با آن‌ها وارد عرصه کاری می‌شود یا در زندگی خصوصی‌شان وارد می‌شود، به تدریج از آن‌ها دورتر می‌گردد، اما امام طوری بود که هر چه انسان به ایشان نزدیک‌تر و در گفتار و کردارش دقیق‌تر می‌شد، ایمان و اعتمادش به ایشان بیشتر می‌شد و لذا امام را خیلی راحت می‌شود شناخت، چون ظاهر و باطن و قول و عملش یکی است. نوشته‌هایش مؤید گفتارش و اعمالش مؤید آن دو هستند و به این ترتیب، خط امام را می‌شود بر اساس این سه جنبه، به دقت تبیین کرد. امام در پاریس با رسانه‌های گوناگون مصاحبه و خطوط اصلی حکومت اسلامی را ترسیم می‌کردند. کافی است که انسان متن آن مصاحبه‌ها را بخواند و بعد آن اصول را در اعمال امام به هنگام حضور در ایران و در نوشته‌های ایشان دنبال کند. تفاوت‌ها بسیار اندک است که آن هم بر اساس شرایطی که پیش آمده، اتفاق افتاده‌است.»

امام پیش از انقلاب و امام پس از انقلاب، تفاوت یا وحدت؟

یکی از محور‌های شبهه‌پراکنی مخالفان امام در داخل و خارج، فاصله گرفتن مبانی نظری و شیوه عملی ایشان در دوران پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. آیت‌الله ناصری بین این دو فاصله‌ای نمی‌بیند و آن‌ها را ناشی از یک مبنای واحد تلقی می‌کند، هرچند مقام ایده‌پردازی را از ضرورت‌ها و تنگنا‌های اعمال مدیریت تفکیک
می‌کند:
«در بحث انقلاب و سیره امام، یک بحث چارچوب‌ها و ایده‌های امام مطرح است و یک بحث مدیریت انقلاب. در مدیریت انقلاب سه مرحله وجود دارد. مرحله اول معرفی انقلاب و جا انداختن آن در اذهان مردم است که به دوران قبل از شروع نهضت و انقلاب ارتباط پیدا می‌کند. یک مرحله هم در شروع انقلاب، به تحرّک وا داشتن مردم است. امام در تمام این مقاطع، مرحله به مرحله پیش می‌آید و در هیچ یک از اصول و مبانی ایشان، هیچ تغییری دیده نمی‌شود، اما در مدیریت انقلاب همانطور که عرض کردم ابتدا معرفی آن و سپس تثبیت و تداوم آن است. بدیهی است که در مدیریت انقلاب نباید مثل طالبان عمل کرد که در همان ابتدا مخالفت و بدبینی همگان را برانگیزد و این هنر امام است که به گونه‌ای عمل می‌کند که در تمام دنیا کسی با مبانی انقلاب که بر اساس فطرت شکل گرفته‌اند، مشکل ندارد، یعنی پیروان تمام ادیان، مبانی تثبیت شده امام را قبول دارند. هیچ کس در دنیا نگفته که مبانی این انقلاب، بیهوده است. اصول محفوظ است. این تفاوت‌هایی که می‌بینید، در مرحله مدیریت است.»

فهم ناتمام مخالفان از مواضع امام در نوفل لوشاتو

آیت‌الله ناصری در مقام توضیح و تفهیم بیشتر نکات فوق آمده، ترجیح می‌دهد که درباره سیاق گفتاری رهبر کبیر انقلاب در دوران اقامت در نوفل لوشاتو توضیح بیشتری دهد. وی که در آن روز‌ها از نزدیک شاهد دیدار‌ها و سخنرانی‌های امام در آن دهکده بوده، در این باره می‌گوید:
«مصاحبه‌های امام عیناً موجودند. خبرنگار از امام می‌پرسد: شما قائل به دموکراسی هستید؟ امام می‌فرمایند: بله، ولی نه آن دموکراسی‌ای که شما از آن سخن می‌گویید. ما دموکراسی را خیلی بهتر از شما می‌شناسیم!... امام این معنا را در عمل هم پیاده کرد، منتها برداشتی که آن‌ها از دموکراسی دارند با برداشتی که ایشان از دموکراسی دارد، متفاوت است. کسانی که در حرف و عمل امام تناقض می‌بینند برای آن است که حرف امام را نفهمیده‌اند. به هر حال شاقول شناخت امام، خداست. دین و قرآن خدا هم زیرمجموعه خداست. کسانی که رفتار و گفتارشان طوری باشد که از این مسیر جدا شده باشند و طوری حرف بزنند و رفتار کنند که از مسیر خدایی دور باشند، قهراً از خط امام دور شده‌اند. امام به همین دلیل که معیارش خداست، درد دین دارد و نمی‌تواند خیلی چیز‌ها را تحمّل کند. اگر امریکا را تحمّل نمی‌کند به خاطر آن است که صبغه حرکتی آن‌ها غیر خداست. وقتی که می‌گوید امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، این یک حرف نیست، یک تِز دینی است. امام ان تنصرالله ینصرکم و یثبّت اقدامکم را قبول کرده و باورش شده است. چرا؟ چون مسیر خود را مسیر خدا می‌داند و ایمان دارد که امریکا و همه مستکبران عالم به خطا می‌روند. ما گمان می‌کنیم این جمله امام یک اعتقاد سیاسی است، در حالی که این یک تِز دینی است، یعنی یک فرهنگ است. چنانچه در باره همه حرف‌ها، رفتار‌ها و نوشته‌های امام مطالعه و فکر کنیم، می‌بینیم که در همه جا، شاخص و معیار امام، خداست.»

انعطاف‌ناپذیری امام در بزنگاه‌های حساس انقلاب

مصاحبه‌شونده در بخشی دیگر از گفته‌های خویش، ویژگی ممتاز امام خمینی در بزنگاه‌های حساس انقلاب را انعطاف‌ناپذیری وی قلمداد می‌کند و در ادامه از انبان گسترده خاطرات خویش، به ذکر مواردی در این باره می‌پردازد:
«در سال ۵۶ و نزدیک به پیروزی انقلاب بود که طرحی را که به نظر من ماهیت امریکایی داشت و فقط امام بود که متوجه شد، می‌خواستند پیاده کنند تا هم مردم تا حدّی راضی شوند، هم امریکا به مقصود خود برسد و هم جریان انقلاب از جوشش بیفتد. آقای صدر حاج سید جوادی می‌رود با آقای شریعتمداری مصاحبه و سپس آن را چاپ و مطرح می‌کند. مجلس شورای آن زمان یک‌شبه انقلابی می‌شود و نمایندگان مجلس شروع می‌کنند به انقلابی صحبت کردن و بقایی و امثال او هم اعلامیه می‌دهند. شاه و مجلس سرجایشان هستند ولی انقلابی شده‌اند. شاه می‌رود و در رادیو می‌گوید که پیام انقلاب شما را شنیدم. آقای بازرگان مصاحبه می‌کند و می‌گوید: شاه باید باشد و حکومت ملّی و مجلس ملی باید سرکار بیاید. همین حرف را آقای زید هم در قم می‌زند و آقای صدر حاج سید جوادی تکرار می‌کند. دولت را استیضاح می‌کنند، هویدا و نصیری را دستگیر می‌کنند و خلاصه داستانی به راه می‌اندازند. ما در نجف به رادیو گوش می‌دادیم و خوشحال بودیم که الحمدلله همه انقلابی شده‌اند و اوضاع دارد رو به راه می‌شود. امام سخنرانی می‌کنند و می‌گویند: من تعجّب می‌کنم این آقایانی که تا دیروز، دستشان تا مرفق به خون مردم آغشته بود، چگونه یک شبه انقلابی شده‌اند؟..؛ و خلاصه پنبه همه‌شان را می‌زنند و می‌فرمایند که: به نظر من علت‌العلل همه گرفتاری‌ها و مصائب، شخص شاه است و باید برود! ما تازه متوجه شدیم که چه توطئه عجیبی برای خواباندن موج انقلاب در کار است و امام با درایت و هوشمندی بی‌نظیری در برابر این توطئه ایستادند. بعد از این جریان رفتند سراغ شورای سلطنت و بختیار را نخست‌وزیر کردند. آقای بازرگان آمد پاریس و ملاقات خصوصی خواست. امام در ملاقات‌های اول سخنان او را قبول نکردند و گفتند: باید سلطنت را غیرقانونی اعلام کند تا اجازه ملاقات مجدد بدهم. آقای بازرگان این کار را نکرد، امام هم اجازه ملاقات ندادند، او هم قهر کرد و برگشت. بعد سید جلال تهرانی آمد. امام سید جلال را خیلی خوب می‌شناختند. او در مصاحبه‌اش، سلطنت شاه را غیرقانونی اعلام کرد. امام گفتند باید شورای سلطنت را هم غیرقانونی و ملغی اعلام کند و این را بنویسد. سید جلال این کار را کرد و آمد به ملاقات امام که ما هم حضور داشتیم. موقعی که می‌خواست بلند شود و برود، سختش بود و امام گفتند کمکش کنید که ما این کار را کردیم. وقتی رفت امام فرمودند: آدم ملایی هم هست!

خاطره دیگری که یادم هست، رفتن امام به کویت است. ما و حاج احمدآقا، برنامه رفتن به کویت را تنظیم کردیم و عهد همگی ما این بود که حتی خانواده‌هایمان هم در جریان امر نباشند. صبح زود که بنا شد برویم، رفتیم حرم و برگشتیم و دیدیم سروکله دکتر یزدی پیدا شد! حالا چگونه و چطور؟ الله اعلم! بالاخره همراه ما آمد. سر سفره صبحانه نشسته بودیم. آن عکس‌هایی هم که از این جریان وجود دارد، من گرفتم، چون کس دیگری دوربین همراهش نبود. دکتر یزدی به امام گفت: می‌شود زمینه‌ای جور کنیم که شما به ایران برگردید؟ امام فرمودند: شاه باید برود، وگرنه من نخواهم آمد!... انقلاب پیروز می‌شود و آقای بازرگان به حکم امام نخست‌وزیر می‌شود. شاید این سؤال در اذهان مطرح شود که چطور فردی که در آنجا امام به آن نحو با او برخورد کرد، حالا نخست‌وزیر می‌شود؟ پاسخ این است که امام در جا‌هایی که اصل ایجاد انقلاب مطرح است، صریح و قاطع می‌ایستد، اما اینجا که مصلحت است و دیگران هم از جمله شهید بهشتی و شهید مطهری و آقای هاشمی به این نتیجه رسیده‌اند که صلاح است آقای بازرگان مسئولیت را بر عهده بگیرد، به اعتقاد من امام به این‌ها یک مجال می‌دهد تا معلوم شود که چه می‌کنند. امام قوه مجریه نبود، اما تسلّط و نظارت کامل بر امور داشت و مدیریتش ایجاب می‌کرد که بعضی جا‌ها مستقیماً وارد شود و بعضی جا‌ها را اجازه بدهد که دیگران تصمیم بگیرند و نتیجه طبیعی کار، معلوم شود. می‌خواستم از مجموع این بحث‌ها به این نتیجه برسم که حفظ اصول و تثبیت آن، مسئله‌ای بود که امام با نهایت قدرت انجام داد، اما در مرحله مدیریت، بنا به مصالحی، موضع‌گیری‌هایی شبیه به آنچه بیان کردم، داشت. اما اینکه برخی مدعی شده‌اند که مسائل را به امام القا می‌کردند، چند نمونه می‌آورم که خودم شخصاً شاهد بوده‌ام. من معتقدم که هیچ کس در ارتباط با اعلامیه‌های امام نمی‌توانست چیزی را به ایشان القا کند. دیدم که یکی از روزنامه‌ها از قول یکی از فرزندان امام نوشته بود که ایشان در خانه به حرف ما گوش می‌داد. بله، این بحثش جداست. در غیر خانه هم در جا‌هایی که به اصول و مبانی برنمی‌گشت، به سخن دیگران اهمیت می‌داد، ولی در اصول و مبانی و چارچوب‌ها ابداً تابع نظر کسی نبود. یک شب بعد از شهادت آقای مصطفی که به نظر ما حرکت مرموزی بود، یاسر عرفات تسلیتی فرستاده بود که آقای جلال‌الدین فارسی در بیروت ترجمه کرده و فرستاده بود. آقای سیدعمادالدین هم بود که یک روحانی فلسطینی بود و این متن را آورد. آن روز من در دفتر امام بودم و شدم مترجم حرف‌های امام برای او. مواقعی که امام سخنرانی می‌کردند، ما می‌ماندیم منزل ایشان و متن را پیاده می‌کردیم که با تلفن برای انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و برای مبارزان در تهران بخوانیم. تلفنی هم آنجا بود که اجازه نداشتیم تلفن‌های خصوصی را از آن بزنیم و امام فرموده بودند هر کس تلفن خصوصی داشت، ابتدا هزینه‌اش را بپردازد، بعد تلفن بزند. آقای رضوانی هم بود که این را کنترل کند. آن شب من بودم و حاج‌احمدآقا و آقای دعایی و آقای املایی و آقای فردوسی پور. نشستیم که اعلامیه یاسر عرفات را در تلفن بخوانیم که از آن طرف بگیرند و چاپ کنند. عرفات نوشته بود: فوت فرزند گرامی‌تان را تسلیت می‌گویم. جلال‌الدین فارسی هم عیناً فوت یا مرگ ترجمه کرده بود. ما همگی معتقد بودیم که باید می‌نوشت شهادت. بحث بین ما در گرفت. یکی از دوستان گفت: بنویسیم: شهادت. من و آقای فردوسی‌پور گفتیم که خیر و قبول نکردیم. ما در نجف یک مجمع روحانیون مبارز داشتیم که سه نفر هسته مرکزی آن بودیم. من و آقای فردوسی‌پور و جناب آقای محتشمی. من مسئول روابط خارجی شدم، آقای محتشمی مسئول پیام‌ها و اعلامیه‌ها، آقای فردوسی‌پور هم مسئول ارتباط با امام بود. ما تعهد کرده بودیم که بدون اذن امام هیچ کاری را انجام ندهیم. آقای فردوسی‌پور گفت: من می‌روم می‌پرسم. حاج احمدآقا هم بلند شد و رفت داخل. حدود ساعت ۱۰ شب بود. آقای فردوسی رفت و گفت که متن اینطور است و این آقایان نظرشان این است. امام فرمودند: نخیر! حق ندارید یک کلمه را هم پس و پیش کنید... آقای فردوسی آمد و این را گفت. تأکیدم روی این نکته‌ای است که می‌خواهم عرض کنم. احمدآقا تازه و بعد از شهادت آقا مصطفی آمده بود و شاید هنوز با اخلاق و شیوه انقلابی امام خیلی آشنایی نداشت. احمد آقا رفته بود پیش امام. بعد از ۱۰ دقیقه دیدیم آمد، در حالی که رنگ به چهره نداشت و چشم‌هایش داشتند از حدقه در می‌آمدند. آقای دعایی پرسید: آقا! چه شده؟ احمدآقا گفت: امام گفتند احمد! اگر یک کلمه از جملات مردم را پس و پیش کنی، پوست از کلّه‌ات می‌کنم! از این مطلب چه می‌فهمید؟ آیا امامی که اینقدر دقیق است و حتّی پس و پیش کردن یک کلمه را اجازه نمی‌دهد، کسی می‌تواند به او اعلامیه القا کند؟ امامی که حرکتش نسبت به فرزندش، نسبت به کارش و نسبت به ما این گونه است و حتی در دادن گزارش به مردم هم اینقدر دقیق است، قابل باور است که می‌شود به او چیزی را القا کرد؟ تمام مراحل مدیریتی امام دقیق و ظریف و حساب شده بود. مثلاً برخورد امام با ما که نزدیک به ایشان بودیم با طلبه‌ای که تازه وارد می‌شد، خیلی فرق داشت، شاید به خاطر اینکه امام می‌خواست به ما بفماند که به دلیل نزدیک بودن به من امتیاز خاصی ندارید و اگر کاری می‌کنید، خالص برای خدا باشد.»

چند وچون نگارش اعلامیه‌های امام

در دهه اخیر پاره‌ای از خاطره‌نگاران - که عمدتاً به جبهه مطرودین نظام و مردم تعلق داشته‌اند- تلاش کرده‌اند تا با استناد به مقولاتی، چون تحریر اطرافیان یا استنساخ- که امری رایج در نامه‌نگاری‌های مراجع تقلید بوده است- استناد برخی نامه‌ها یا اطلاعیه‌های سرنوشت‌ساز امام خمینی را مخدوش کنند. آیت‌الله ناصری در پایان گفت‌وشنود، در این باره نیز توضیحی کارگشا دارد:
«در دورانی که در نجف بودیم، ما اعلامیه‌های امام را بازنویسی و سپس دست‌نوشته خود ایشان را به آن ضمیمه می‌کردیم و می‌دادیم به مش حسین ببرد بدهد آقا. گاهی هم آقای فردوسی یا آقای زیارتی می‌نوشتند. امام این بازنویسی‌ها را به دقّت می‌خواند، گاهی چیزی می‌افزود یا کم می‌کرد و سرانجام متن نهایی را امضا می‌کرد، اما دستنوشته‌ها را نگه می‌داشت و هیچ وقت دست کسی نمی‌داد. یک بار امام اعلامیه‌ای را در ارتباط با جشن‌های ۲۵۰۰ ساله نوشته بود و بعد که بازنویسی کردیم، دو جمله آن را خط زد. مضمون آن جملات این بود که حکومت‌های سلطنتی، نزد حضرت رسول (ص) منفورترین حکومت‌ها هستند. ما گفتیم: آقا! اینکه شاه‌بیت اعلامیه است، چرا خط زدید؟ امام گفتند: پوست دوستان ما را در آنجا می‌کنند! بعد که من در عربستان دستگیر و محاکمه شدم و زیر تک تک کلمات اعلامیه خط قرمز کشیده بودند و مرا استنطاق می‌کردند، دیدم که‌ای دل غافل! اگر امام آن جملات را حذف نکرده بود، سر ما به باد می‌رفت.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار