کتاب «هیرمان» روایتگر بخشی از خاطرات مردم لرستان از روزهای شهادت حاج قاسم سلیمانی به قلم رعنا مرادینسب است که از سوی انتشارات «راه یار» در قالب پروژه ثبت خاطرات و تاریخ شفاهی انقلاب روانه بازار نشر شد. این کتاب در ادامه تألیف آثاری مانند «سردار گیلهمردان»، «شروهای برای حبیب»، «بر شانههای کارون»، «سردار سربدارها»، «حافظ دلها»، «ابرقدرت خداست»، «یزله بر دجله» و «سلیمانیها» است که درباره روایتها و خاطرات مردمی شهرهای مختلف کشورمان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس منتشر شده است. بهار ۱۳۹۸ بعد از وقوع سیل در نقاط مختلف کشور از جمله شهرستان پلدختر در استان لرستان، گلایه گروههای جهادی حاضر در خوزستان به شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با بیمهریها و کمتوجهی مسئولان و رسانهها به مردم سیلزده لرستان زمینهای شد تا این فرمانده محبوب مردمی شخصاً وارد عرصه شود و با انتشار دستخط ایشان که نوشته بود: «دست تمام لرها خصوصاً بسیجیان را میبوسم و افتخار میکنم که نَسب لر دارم» تا رشته علقه و عاطفه بین سردار و لرها را محکمتر از قبل کند؛ از همین رو انتشار خبر شهادت حاج قاسم در بین لرها با واکنشهای متفاوتتری همراه شد. «جوان» در گفتگو با رعنا مرادینسب که با کمک یک تیم پژوهشی اقدام به جمعآوری و تألیف خاطرات مردم لرستان از آن روز تلخ کرده بود، به ابعاد مختلف چگونگی سیر تحقیقی و پژوهشی این اثر و نحوه دریافت و انتشار این خاطرات در قالب کتاب «هیرمان» و نیز وجه تسمیه آن پرداخته است.
«هیرمان» چگونه شکل گرفت و انگیزه شما از تألیف آن چه بود؟
مدتها قبل و در ایامی که کتابهای ثبت خاطرات مردمی از حضور حاج قاسم در بین مردم عراق و شهر اهواز منتشر شده بود، من این آثار را در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری (حوزه هنری) از استادم به صورت امانت گرفتم تا مطالعه کنم. وقتی کتابها را خواندم، فکر اینکهای کاش چنین اثری هم در مورد خاطرات مردم استان لرستان از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی تألیف و منتشر شود، در گوشهای از ذهنم تثبیت شد. بعد از گذشت تقریباً یکسال از رخنه چنین فکری و آرزویی به ذهنم سفارش تألیف چنین اثری به من رسید. پیشنهاد کار از طرف خانم کرمی، به عنوان یکی از فعالان و اعضای جبهه فرهنگی انقلاب در استان به من داده شد و بعد از انجام یکسری مشورتها و کسب مشاوره با افراد مختلف قرار بر این شد که کارهای لازم برای تألیف این اثر را انجام بدهیم.
آیا قبل از این اثر تألیف دیگری هم داشتهاید؟
تا قبل از این اثر، در حد انجام برخی کارها در زمینه ثبت تاریخ شفاهی پایداری و دفاعمقدس مربوط به استان خودمان انجام میدادم، اما این اثر اولین کاری است که تألیف کردهام. در واقع تا پیش از نوشتن هیرمان بیشتر کارهایم متمرکز بر جمعآوری و تدوین تاریخ انقلاب و دفاعمقدس در سطح استان و تدوین و انتشار زندگینامه و خاطرات کوتاهی از شهدا محدود میشد. البته در دوران کرونا و پیش از تذکر مقام معظم رهبری در مورد لزوم ثبت خاطرات جهادگران اردوهای جهادی ما کاری مشابه آن را شروع کرده بودیم که بخشهایی از آنها هم در رسانهها منتشر شدند و بخشی هم در انتشارات سوره مهر منتظر چاپ و انتشار عمومی هستند.
کارهای تحقیق و پژوهش این کتاب چقدر طول کشید؟
ما تقریباً آبان سال گذشته که بچههای دفتر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان (خاصه فعالان خانم) یک فرم پیشنهادی که از طرف این دفتر تهیه و تدوین شده بود و مشتمل بر هفت سؤال کلی برای گرفتن خاطرات اقشار مختلف مردم بود، لینک آن را در اختیار فعالان فرهنگی در شهرهای مختلف استان قرار دادیم. بعد از گذشت حدود یکماه از این کار ما خاطرات حدود ۸۰۰ نفر را جمعآوری کردیم که نهایتاً پس از بررسی و پالایش یکصد نفر از بین آنها برای انجام کارهای نهایی مانند گرفتن مصاحبههای تکمیلی به منظور ثبت و ضبط و دریافت خاطراتشان انتخاب شدند و نتیجه و ماحصل آن به تألیف کتاب «هیرمان» ختم شد.
نحوه انتخاب افراد به چه شکلی صورت میگرفت؟
از طریق شبکههای اجتماعی و از بین دختران جبهه فرهنگی انقلاب استان یک گروه تشکیل دادیم که نقش رابط را بازی میکردند و ما از طریق آنها سؤالات هفتگانه را در بین مخاطبانشان تقسیم میکردیم که این مخاطبان مشتمل بر گروهها و اقشار مختلف مردمی مانند معلمان، دانشجویان، اعضای گروههای جهادی، هنرمندان و چهرههای شاخص فرهنگی و هنری بودند. نهایتاً همانطور که گفتم، ۸۰۰ نفر این فرمها را تکمیل کردند و به همراه مشخصات و شماره تماس هایشان در اختیار ما گذاشتند که یکصد نفر نهایی از بین آنها انتخاب شدند. بعد از این مرحله تیم پژوهش کتاب که متشکل از خانمها مژگان بیرانوند، ستایش لطیفپور و فریبا مرادینسب بود به گرفتن مصاحبهها (اغلب به صورت تلفنی انجام شد) و به پیادهسازی همزمان آنها اقدام کردند. کل مصاحبهها به دلیل وقت و انرژی زیادی که گروه پژوهش روی کار گذاشتند در یک بازه زمانی دو ماهه صورت گرفت.
از جمله شاخصههای مهم کارهای تحقیقی و پژوهشی، یکی دستیابی به جزئیات فراوان و دیگری زمانبر بودن آن بود و با توجه به سرعت عمل تیم تحقیق کتاب «هیرمان» چه از نظر زمانی و چه محتوایی، این نگرانی را نداشتید که احتمالاً برخی جزئیات مؤثر یا خاطرات مخاطب پسند از قلم بیفتند و به محصول نهایی ضربه بزند؟
نه. از آنجا که یک تقسیم کار خوب و منظمی بین بچهها صورت گرفته بود، احتمال چنین خطاهایی به حداقل میرسید. اگر مخاطبان کتاب دقت کنند، ملاحظه خواهند کرد تقریباً تمام زوایای اتفاقی که ممکن است برای سوژه رخ داده باشد، از طرف تیم پژوهش مورد دقت قرار گرفته است. البته معنای این حرف مطرح کردن مدعای بزرگ بلا اشکال بودن اثر نیست، اما سعی شده است که چیزی از قلم نیفتد.
این خاطرات صرفاً مربوط به ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی است یا به خاطرات مردم از روزهای وقوع سیل سال ۹۸ در استان لرستان به خصوص در شهرستان پلدختر هم میپردازد؟
این خاطرات صرفاً مربوط به ایام شهادت حاجی است، چون شهید سلیمانی در روزهایی که سیل شمال و جنوب کشور را گرفته بود به پلدختر سفری نداشتند، ایشان فقط در همان ایام که خوزستان و اهواز درگیر و گرفتار سیل بودند، به آنجا سفر میکنند و در حین این سفر برخی از بچههای لرستان که به عنوان گروه جهادی مشغول کمک بودند به شهید سلیمانی اعتراض میکنند و میگویند لرها در تمام این سالها حامی و پشتیبان انقلاب بودند و هستند و این همه کمتوجهی مسئولان حق این مردم نیست؛ چه اینکه در طول این سالها همیشه با محرومیت دست به گریبان هستند. الان هم که سیل آمده پوشش رسانهای مناسبی انجام نمیگیرد، به شکلی که بعد از گذشت چهار پنج روز از وقوع سیل ویرانگر تازه به آن توجه نشان دادند. این اعتراض گروههای جهادی لرستان به انتشار دستخط معروف حاج قاسم منجر میشود که در آن نوشتهاند: «دست تمام لرها خصوصاً بسیجیان را میبوسم و افتخار میکنم که نَسب لر دارم.» انتشار این دستخط در آن ایام پیوند عاطفی عمیقتری بین لرها و حاج قاسم ایجاد کرد که اوج این دلدادگی و احترام و دوست داشتن مردم لرستان نسبت به ایشان در ایامی که خبر شهادتش منتشر شد، اوج میگیرد. این کتاب روایتگر دلدادگی و ارادت لرها به این قهرمان هیرمان تاریخ ایران زمین است.
از سرنوشت این دستخط و محل نگهداری آن اطلاعی دارید؟
نه متأسفانه خبری از محل نگهداری ایشان ندارم، اما ممکن است مسئولان مکتب حاج قاسم یا بنیاد حفظ و نشر آثار حاج قاسم از آن اطلاع داشته باشند.
آیا برای رونمایی کتاب مراسمی هم برگزار شده است؟
ظاهراً دوستان منتظر انتشار عمومی کتاب هستند تا در استان برای آن مراسم رونمایی بگیرند، هر چند هنوز تاریخ دقیقی برای این کار مشخص نشده است.
آیا کتاب به رؤیت خانواده شهید سلیمانی رسیده است؟
دوستان گفتند، بنیاد نشر آثار حاج قاسم کتاب را مطالعه کردند و نظرشان در مورد آن هم مثبت بوده است. (البته همین نکته را به شکل درگوشی به ما اعلام کردند)
لطفاً در مورد وجه تسمیه کتاب توضیح بدهید و اینکه معنای کلمه «هیرمان» در گویش لری چه معنایی دارد؟
«هیرمان» در زبان لری به معنای شخص یا اتفاقی «به یاد ماندنی» و «در یاد مانده» هست؛ این اسم به لحاظ معنایی با خاطرات و ذهنیتی که مردم در مورد سردار شهید سلیمانی و تلاشهای خالصانه او داشتند، مطابقات زیادی دارد. در گروهی که تشکیل داده بودیم اسمهای مختلفی با محوریت ماندگاری و در یاد ماندن برای کتاب پیشنهاد شد که در نهایت هیرمان را انتخاب کردیم و همانطور که گفتم معنای این عنوان با ذهنیت و خاطرات مردم لرستان از ایشان قرابت معنایی و مفهومی زیادی دارد. البته این نکته را هم عرض کنم که از ابتدا قرار بود، یک اسم محلی و لری برای کتاب انتخاب کنیم و به غیر از این اسم، روی اسامی دیگری مثل «ویرمان» که در زبان لری معنای یکسانی با عنوان فعلی کتاب دارد هم بحث و تبادلنظر شد، اما نهایتاً همه روی انتخاب «هیرمان» توافق داشتیم.
خودتان از روزهای شهادت حاج قاسم خاطرهای دارید؟
یادم میآید وقتی خبر شهادت حاجی در شهر پیچید، مردم لرستان مثل دیگر مردم کشورمان از لحاظ روحی و روانی ساعات و دقایق سخت و سنگینی را پشتسر میگذاشتند، خصوصاً اینکه تصویر دستخط حاجی در مورد لر بودنش یک حس تفاخر لذتبخشی به مردم داده بود و حالا که خبر شهادتش را شنیده بودند، تلاش مردم برای گرفتن یک عکس از سردار که آن را قاب کنند و روی دیوار منزلشان نصب کنند، تقلایی عجیب و وصف ناپذیر بود. من معتقدم این عشق و علاقه از قبل وجود داشت، اما بعد از انتشار دستخط حاجی شکل عجیبتری به خود گرفت.