کد خبر: 1174199
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۱:۲۰
مروری اجمالی بر جدال عشق و عقل در تحلیل عاشورا
«عاشورا را چگونه باید تحلیل کرد؛ پدیده‌ای عقلانی یا عاشقانه؟» این سؤال از دیرباز مطرح بوده است و عموماً شاعران و صاحبان ذوق و قریحه ادبی و همچنین برخی که رویکرد‌های عرفانی را در تحلیل پدیده‌های عالم اتخاذ می‌کردند، عاشورا را تابع منطق عشق می‌دانستند، چون فدا شدن و فنا گشتن جز از عشق برنمی‌آید و در دستور عقل، محاسبات شکل دیگری دارد. 
 سیدمیثم میرتاج‌الدینی
 
در طرف مقابل افرادی که رویکرد‌های سیاسی- اجتماعی را در تحلیل عاشورا دخیل کرده‌اند، عاشورا را تابع منطق عقل می‌دانند و معتقدند برای الگوگیری از حرکت امام حسین (ع) و مواجه شدن با دشمن در روزگار کنونی، اگر قید عقلانیت را حذف کنیم، کار گره خواهد خورد، لکن مسئله این است که چگونه می‌توان ایستادگی امام حسین (ع) با آن تعداد اندک را در برابر لشکر انبوه عمربن سعد توجیه عقلانی کرد؟ کدام منطق عقلانی اینچنین جنگ نابرابری را توضیح داده است و موجه جلوه می‌دهد؟
شاید همین مسئله سبب شده است برخی بنویسند: «فرهنگ عاشورا، فرهنگ فانی شدن و قربانی شدن است. امام حسین (ع) بر اساس این فرهنگ عمل کرده است. این فرهنگ از کجا و از چه مبدأیی تغذیه می‌کند؟ چه کسی می‌گوید انسان باید خودش را فدا کند؟ فدا شدن دستور کیست؟ این دستور شرع و عقل نیست، بلکه دستور عشق است که به انسان می‌گوید باید فنا شوی. امام حسین (ع) از همین منطق استفاده کرد.» (عقلانیت در عاشورا، ص ۱۹)
از مرحوم علامه طباطبایی در همین مورد سؤال شد که آیا فداکاری و ایثار منطق معقولی دارد؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «از خود گذشتن به ازای چه چیزی اتفاق می‌افتد؟ جان می‌دهی تا چه چیزی به دست بیاوری؟ اگر مقصود این است که انسان از جان خودش می‌گذرد برای اینکه خودش در دنیا به چیزی برسد، این معقول نیست. مثلاً جان می‌دهد تا به ثروت برسد. وقتی خودش زنده نیست، این ثروت چه فایده‌ای دارد؟ این کار سفیهانه است. جان می‌دهد تا به یک مقام برسد. وقتی خودش نیست این مقام برای چی و کی؟ این سالبه به انتفای موضوع است. معنا ندارد! اگر امام حسین (ع) جان داده باشد که در دنیا به جایی برسد، کار غیرعاقلانه‌ای کرده است، اما اگر فداکاری برای هدف بزرگ‌تری کرده، به طوری که با رفتن او آن هدف بزرگ تقویت می‌شود، این ایثار عقلایی است. این فداکاری منطبق با منطق عقل است.»
به نظر می‌رسد آنچه در جدال طرفداران منطق عشق و منطق عقل در تحلیل عاشورا مغفول مانده است، منظور و مراد از عقلانیت است. مطلق‌انگاری عقل و خرد ما را به این اشتباه می‌اندازد که گویی عقل در هر وضعیتی یک چیز را می‌گوید، در حالی که عقل می‌تواند متأثر از تعلقات باشد. 
مرحوم علی صفایی‌حائری پیرامون همین دعوی و اینکه عقل در هر جایگاهی می‌تواند متفاوت محاسباتی را عرضه کند، می‌نویسد: [برخی امروزه]شناخت را به هنری و علمی تقسیم می‌کنند. یکی برخاسته از احساس و دیگری برخاسته از عقل و فکر و آنچنان تضادی بین عقل و عشق و دل و عقل می‌اندازند که بیا و ببین. ادبیات ما سرشار از این حکایت عقل‌گفتا و عشق گفتاست، در حالی که بین دل و عقل عاشق هیچ درگیری‌ای نیست. درگیری میان عقل فارغ و دل عاشق است. ما می‌خواهیم عشق ابراهیم (ع) را با عقل خودمان بسنجیم، در حالی که عشق ابراهیم (ع) را باید با عقل خودش سنجید. هر عقلی این را می‌پذیرد که مهم را فدای مهم‌تر کن. وقتی ابراهیم (ع) در راه مهم‌تر، اسماعیلش را ذبح می‌کند، درست این کار هماهنگ و طبیعی است، همان طور که تو پولت را فدای یک کیلو سیب می‌کنی یا عمرت را فدای فرزندت، پس عشق و عقل ابراهیم (ع) هماهنگ است و تضادی ندارد. این تضاد ساختگی به خاطر این است که ما جایگاهش را در نظر نمی‌گیریم و آدم‌ها را باهم قاطی می‌کنیم. (انسان در دو فصل، ص ۶۱)
این سخن به این معناست که عقل می‌تواند به حسب تعلقاتی که دارد، سنجشی متفاوت عرضه کند. عقل ابراهیم که تعلق به خدا دارد، همه چیز را فدای خدا می‌کند که خدا برای او همان «مهم‌ترینی» است که باید «مهم» را فدایش کرد. 
در همین زمینه سیدمحمدمهدی میرباقری نظریه مرحوم علامه حسینی را اینگونه تقریر می‌کند: «انسان دارای تمایلات گوناگونی است، لکن اصلی‌ترین میل او، غایت اصلی‌اش برای زندگی است که امیال دیگر حول این میل محوری سامان پیدا می‌کند، بنابراین امیال انسان هم دارای یک نظام است که تمام تمایلات و حب و بغض‌های انسان حول یک میل محوری شکل می‌گیرد. میل اصلی انسان هم یا پرستش خدای متعال است یا پرستش دنیاست، لذا نظام امیال او یا حول پرستش دنیا شکل می‌گیرد یا حول پرستش خدای متعال. در واقع ایشان می‌فرمایند: وقتی خدای متعال انسان را برای عبودیت و پرستش آفریده پس عنصر محوری در امیال انسان همان پرستش است، خواه پرستش خدای متعال باشد یا پرستش دنیا. اینکه کافر هم پرستش می‌کند، به این معناست که یک معبودی را انتخاب کرده و به آن دل بسته و در مقابل آن خضوع داشته و امکانات خود را در آن مسیر هزینه می‌کند، لذا هم مؤمن و هم کافر در حال پرستش هستند ولی معبود‌های آن‌ها متفاوت است. معنای آیات سوره کافرون همین است که هر دو دین دارند و هر دو معبود دارند، ولی معبود‌ها متفاوت هستند.»
امیال انسان همیشه خالصانه به سمت خدا یا دنیا نیست بلکه ممکن است کسی که میل به پرستش خدای متعال دارد، امیال منافری نیز داشته باشد، لکن آن امیال محور وجود او نیستند، زیرا در این صورت محور پرستش او دیگر خدای متعال نخواهد بود، همانطور که کسی که میل به دنیا پرستی دارد نیز ممکن است در مواردی امیالی داشته باشد که متناسب با پرستش خدای متعال است، لکن میل اصلی و محوری او دنیاپرستی است. ذیل این تمایلات و پرستش انسان، افکار و اندیشه انسان شکل می‌گیرد که با آن اندیشه، مسیر تحقق امیال خود را شکل می‌دهد» (درس خارج فلسفه اصول فقه، جلسه چهل‌ویکم)، از این رو اندیشه‌ها و تعقلات انسان ذیل تعلقات او هستند، در نتیجه بررسی آنچه در عاشورا رقم خورده است با توجه به کدام عقلانیت باید تحلیل شود؟ عقلانیتی که مبتنی بر تمایلات، تعلقات دنیایی و مادی شکل گرفته یا عقلانیتی که بر محور خداوند و پرستش او و تعلق نسبت به حق ایجاد شده است؟
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر