در مطالعات تاریخی با پدیدهای روبهرو میشویم که تمام معادلات بشر را به هم میریزد؛ به وجود آمدن یک تمدن عظیم از کویر! عدهای که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند، تمدنی را پیریزی کردند که توانست تمدنهای دیگر را حذف کند؛ تمدنهایی که هر حرکتشان مبتنی بر حرکات قبلیشان بوده و بر خلاف تمدن اسلامی به مرور و در زمانی طولانی به آن جایگاه رسیدهبودند.
تمام آن سالهایی که تمدن اسلامی تمدن برتر بود، دانشمندان برجسته کسانی شدند که میتوانستند چیزی از آثار اسلامی را بفهمند. تمدن غرب در تمام سالهای بعد از غلبه تمدن اسلامی مشغول تغذیه از آن بودهاست و امروز هم دنیا مدیون تمدن اسلامی است.
در این زمان هدف غایی و چشمانداز ایران و انقلاب اسلامی، رسیدن به تمدن نوین اسلامی و ارائه به تمام دنیا است؛ تمدنی که علاوه بر اسلامی بودن، متناسب با این زمان باشد. برای تحقق این هدف والا باید بدانیم که مقصودمان از تمدن نوین اسلامی چیست و هر کدام از افراد جامعه در این مسیر چه نقشی برعهده دارند.
مقصود از تمدن نوین اسلامی را میتوان «رشد اخلاقی و معنوی و روحی در کنار پیشرفت زندگی مادی» دانست که دو بخش «ابزاری» و «حقیقی و اصلی» دارد.
بخش ابزاری آن مربوط به ارزشهایی است که به عنوان پیشرفت مطرح میکنیم، مثلاً علم، سیاست و اقتصاد.
بخش حقیقی و اصلی آن چیزهایی است که متن زندگی را تشکیل میدهد که همان سبک زندگی است؛ مثل مسئله خانواده، الگوی مصرف، نوع لباس، تفریحات، رفتار ما در دانشگاه و محل کار.
حالا اگر ما در بخش حقیقی یا به عبارتی نرمافزاری تمدن پیشرفت نکنیم، پیشرفتهایی که در بخش ابزاری یا سختافزاری داشتهایم ما را رستگار نمیکند و آرامش و امنیت به ما نمیدهد.
از اینرو برای تحقق هدف انقلاب نیاز به نسلی داریم که خودساخته است، دارای هویت است، دلباخته بازماندههای منسوخ تمدن غرب و شرق نیست و با سبک زندگی اسلامی و سنتهای ایرانی آشنا است؛ این نسل میتواند آن تمدن را بسازد.
میدانیم که هویت انسان به فرهنگ اوست و تمدن متکی به فرهنگ؛ اگر فرهنگ قوی و غنی وجود نداشتهباشد نمیتوان تمدن را به وجود آورد.
فرهنگ نیز مجموعه عناصر سازنده فکر و عمل انسان است که متکی به فکر، اندیشه و جهانبینی است؛ یعنی نوع تلقی انسان و مجموعه انسانی از جهان و آفرینش که پایه اصلی فرهنگ و تمدن است.
ما برای تشکیل تمدن نوین اسلامی باید به بنمایههای فرهنگی مشخص شده توسط اسلام بپردازیم که عبارت است از خردورزی، اخلاق و حقوق.
در این مسیر توجه به دو نکته مهم است:
۱- رفتار اجتماعی و سبک زندگی، تابع تفسیر ما از زندگی است و هر هدفی که ما برای زندگی معین و ترسیم کنیم، به طور طبیعی، متناسب با خود، یک سبک زندگی به ما پیشنهاد میدهد.
۲- باید از تقلید به شدت پرهیز شود؛ زیرا تمدن غرب مهاجم است و سعی دارد روشهای زندگی و سبک و سلوک زندگی را به ملتها تحمیل کند. هر جا که غربیها وارد شدند، فرهنگهای بومی و بنیانهای اعتقادی را نابود کردند؛ برای مثال کشف حجاب در زمان رضاشاه.
فرهنگ غربی یک فرهنگ مهاجم است که هویت ملتها را از بین میبرد، فکرها را مادی و هدف زندگی را پول میکند.
باطن فرهنگ غربی عبارت است از همان سبک زندگی مادى شهوتآلود گناهآلود هویتزدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامى نوین در درجه اول این است که از تقلید غربی پرهیز شود.
اما نقش زنان در این مسیر چیست و حجاب چه ارتباطی با تحقق تمدن نوین اسلامی دارد؟
در ابتدا باید همه احساس کنند که مسئولیت ایجاد تمدن اسلامى نوین بر دوش آنهاست؛ هم زنان و هم مردان. اما در این یادداشت اختصاصاً به نقش زنان و حجاب میپردازیم.
یکی از حدود و ثغور ایجاد تمدن نوین اسلامی مواجهه با تمدن غرب است، به صورتی که تقلید از آن انجام نگیرد. یکی از مسائل مهمی که نباید تقلیدی صورت بگیرد، مسئله پوشاک است. حجاب، نسخه اسلام و فرهنگ اسلامی- ایرانی است که غرب به تقابل و تخریب آن پرداختهاست.
یکی دیگر از نکات قابلتوجه برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی که اصل قضیه است، درست کردن سبک زندگی، رفتار اجتماعی، اخلاق عمومی و فرهنگ زندگی است.
در اینجا زنان بسیار اثر گذارند، هم خودشان نقش دارند، هم نسلی که تربیت میکنند.
گفته شد که برای رسیدن به هدف، نیاز به نسلی داریم با ویژگیهایی و این نسل را مادران تربیت میکنند. اگر زنی به تقلید از فرهنگ و تمدن غربی برخاست، در زمینههای مختلف که پوشش به دلیل اثرگذاری بر محیط و روابط، یکی از مهمترین آنهاست، نمیتواند نسلی تربیت کند که دلباخته تمدن غرب نباشد.
انتخاب پوشش در بخش حقیقی تمدن بسیار مورد توجه است، زیرا یک رفتار اجتماعی است و به دنبالش یک سبک زندگی به وجود خواهد آمد. سبک زندگی فردی که حجاب را انتخاب کرده، متفاوت از یک فرد بیحجاب است؛ برای مثال در حالت اول، زمان و هزینهای برای کارهایی مانند آرایش برای خودنمایی گذاشته نخواهد شد، پس الگوی مصرف متفاوتی خواهند داشت.
انتخاب حجاب نشاندهنده تفسیر فرد از زندگی و هدفهای اوست. نشاندهنده این است که این خانم به دنبال چیزهایی فراتر از زیباییهای ظاهری و جلبتوجه افراد با ظاهر خود است.
میتوان حجاب زنان را از دو منظر اصلی، نقشآفرینی در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی دانست:
اول آنکه زنان با حجاب، از فرهنگ غرب تقلید نکرده و از فرهنگ اسلامی پیروی کردهاند که هم خودشان و هم نسلی را که تربیت میکنند از دلباختگی به هر فرهنگی به جز فرهنگ اسلامی دور میکند.
دوم آنکه میتوانند با حجاب خود سبک زندگی، فرهنگ زندگی، رفتار اجتماعی و اخلاق اجتماعی را تحتتأثیر قرار دهند و جامعه را محیطی به دور از هیجانات جنسی قرار دهند تا بتوان به بنمایههای فرهنگی گفتهشده پرداخت.
در نهایت حجاب زنان به مثابه پرچم و نماد است؛ نشاندهنده فرهنگی است که افراد از آن پیروی میکنند و بیهیچ گفتوگویی، به هر بینندهای پیامش را میرساند.
زنان باحجاب علاوه بر اینکه خودشان در این تمدنسازی نقش دارند و از فواید حجاب بهره میبرند، این هدیه الهی را به دیگر زنان عالم نیز عرضه میکنند تا آنها با انتخاب و تشخیص خود راه درست را انتخاب کنند و بدینوسیله تمدن اسلامی برای بشریت و در سراسر دنیا مطرح خواهد شد.
پژوهشگر حوزه زنان