کد خبر: 470623
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۶:۰۰
جستارهايي در زمينه‌هاي شكل‌گيري نهضت اسلامي و شيوه‌هاي رهبري امام‌خميني‌(ره) در گفت‌و‌ شنود با آيت الله عباس محفوظي
نيما احمدپور
 اين روزها عطر ياد بزرگمردي درمشام جان مي‌پيچد كه با فرياد تكبيرخود، دنيايي را به اسلام متوجه ساخت و عظمت اين مكتب را به رخ ايشان كشيد. امروز نيز در صفحه گفت‌وگو روايت اين حماسه دوران را از زبان يكي از شاگردان مكتب آن امام‌‌(ره) عظيم‌الشأن، يعني حضرت آيت الله حاج شيخ عباس محفوظي مرور مي‌كنيم. اميد آنكه مقبول افتد.

با سپاس از جنابعالي به لحاظ شركت در اين گفت‌وگو؛ بي‌ترديد ويژگي‌هاي شخصيتي حضرت امام‌‌(ره) با علل پيشروي و توفيق نهضت اسلامي پيوندي وثيق دارد. از ديدگاه شما در ميان اين خصال، كدام وي‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژگي در ايشان بروز بيشتري داشت و در موفقيت انقلاب نقش تعيين كننده ايفا نمود؟
بسم الله الرحمن الرحيم. بايد اذعان كرد كه حضرت امام (ره) ويژگي‌هاي بسياري داشتند كه انسان در مقام تحليل نمي‌تواند آنها را ناديده بگيرد. براي مثال همان جمله‌اي كه خودشان فرمودند: «به خدا قسم در طول زندگاني از احدي غير از خدا نترسيده‌ام.» و اين يك واقعيت بود. ايشان شجاعتي عجيب داشت و من از روزحمله به فيضيه خاطره‌اي دارم كه اين خصلت ايشان را به خوبي نشان مي‌دهد. . .


اتفاقاً سؤال از چند و چون حادثه مدرسه فيضيه هم از سؤالات ما بود...
بله، من در روز حادثه، در مدرسه فيضيه بودم. حضرت آيت‌الله‌ العظمي گلپايگاني مجلس يادبود برپا كرده بودند و آقاي حاج انصاري واعظ هم بالاي منبر بود. عده‌اي آمدند پاي منبر نشستند. اين عده در وسط منبر شوخي مي‌كردند و مي‌خواستند مجلس را به هم بزنند. حاج انصاري از همان بالاي منبر گفت: «از اين جمعيت جدا شويد، پهلوي اينها ننشينيد!» آنها تحمل نكردند و بي‌نظمي را شروع كردند، در وسط منبر صلوات مي‌فرستادند. براي همگان روشن شد كه چگونه برنامه‌اي ريخته شده است. آقاي حاج انصاري منبر را زود ختم كرد و پايين آمد. آنهايي كه پاي منبر بودند، شروع به شعار دادن كردند، شعارها به نفع دستگاه بود. نمي‌خواهم آن شعارها را بازگو كنم چون خيلي بي‌ربط و حتي زشت بود. مثلاً آنها شعار مي‌دادند براي روح اعليحضرت رضاشاه فقيد صلوات بفرستيد! يا براي سلامتي محمدرضاشاه صلوات بفرستيد! اين جا بود كه طلبه‌ها هم مقابله كردند. من ناظر بودم كه آنها به جان طلبه‌ها افتادند. از درخت‌هاي اناري كه در مدرسه فيضيه بود، شاخه‌هاي نرم را شكستند و شروع به زدن طلبه‌ها و مردم كردند. شرايط نشان مي‌دادكه آن جماعت براي اين كار، دوره ديده بودند. ما به طرف طبقه دوم مدرسه فيضيه كه حجره تهراني‌ها بود رفتيم و حدود ده تا بيست نفر در يك حجره مانديم.


ضرب و شتم تنها منحصربه طبقه پايين بود يا به تمام طبقات و ابعاد مدرسه كشيده شد؟
مهاجمان اول در طبقه پايين و محل برقراري روضه، طلبه‌ها را زدند. اهانت مي‌كردند، عمامه‌ها را برمي‌داشتند؛ عباها مي‌افتاد و نعلين‌ها. . . آنها مجهز بودند ولي طلبه‌هايي كه براي روضه آمده بودند- براي مجلس شهادت حضرت امام‌‌ ششم، جعفر بن محمد صادق(ع) آمده بودند- براي اين شرايط مجهز نبودند. بعد از آنكه كار حياط تمام شد، به طرف حجرات بالا حركت كردند و طلبه‌ها را از حجره‌هاي بالا بيرون مي‌كشيدند و دست به دست رد مي‌كردند، اولي مي‌زد، دومي مي‌زد، سومي مي‌زد و چهارمي با لگد از پله‌ها پايين مي‌انداخت!


به شما و دوستانتان نرسيدند؟
آنها همين‌طور حجره به حجره مي‌آمدند تا به حجره ما رسيدند. حجره‌هاي مدرسه فيضيه پستو داشت. ما در حجره را از پشت بسته و در پستو بوديم. گفتيم اين جا ختم «امن يجيب» بگيريم تا غائله ختم شود. شروع به خواندن امن يجيب كرديم؛ خيلي آهسته. كماندوها در زدند ولي كسي را نديدند. به حجره ديگر رفتند و دوباره برگشتند و به پنجره مشت زدند. پنجره باز شد؛ اهانتي كردند و گذشتند. خيال كردند كسي در حجره نيست ولي ما پشت پرده بوديم. در اين حال طلبه‌‌اي آمد و بنده را به اسم صدا زد! مي‌خواستم بيرون بروم ولي طلبه‌ها مرا گرفته و گفتند: «نرو ا اين جا لو مي‌رود!»


كي توانستيد بيرون بياييد؟
بالاخره بعد از فروكش كردن حمله، بيرون آمديم. صحنه عجيبي بود. عمامه‌ها را به كف مدرسه ريخته بودند، عده‌اي را به جلوي مدرسه فيضيه كه رو به قبله بود برده و در آن جا با حالت عجيبي نشانده بودند ! و. . .
شاهد من براي مطلبي كه در صدر كلام عرض كردم اين بخش بود. در اين زمان حضرت امام (ره) در منزل تشريف داشتند. خبر ماجرا به امام‌‌(ره) رسيده بود. آقاياني كه به ايشان علاقه‌مند بودند، خيال كردند كه كماندوها به طرف منزل امام‌‌(ره) مي‌روند و خب در آن جا هم كسي مجهز نبود. عده‌اي طلبه با امام(ره) در خانه بودند و چگونه مي‌توانستند مقاومت كنند، لذا در خانه را مي‌بندند!


واكنش امام‌‌(ره) چه بود؟
وقتي امام(ره) به بيرون تشريف آوردند، متوجه شدند در منزل ايشان را بسته‌اند، با آن قدرت و جذبه و نگاهي كه داشتند فرمودند: «در خانه مرا بستيد؟ برويد در را باز كنيد وگرنه الان حركت مي‌كنم و در صحن حرف‌هايم را مي‌زنم!» بالاخره در را باز كردند.


واقعه فيضيه چه بازتاب‌هايي يافت؟ تفاوت واكنش‌هاي القايي رژيم و واكنش عامه مردم و به ويژه علما و مذهبيون چه بود؟
بله، به هرحال آن شب گذشت. فرداي آن روز در روزنامه‌ها نوشتند چون طلاب مخالف اصلاحات ارضي بودند، عده‌اي دهقان به مدرسه فيضيه حمله كردند! ولي در واقع حمله‌كنندگان كماندوهاي دوره ديده بودند و حساب شده آمده بودند. فرداي روز حادثه هم، همچنان در فيضيه بودند و جسته گريخته، بعضي از محترمين را مي‌گرفتند و اجبار مي‌كردند كه به نفع شاه شعار بدهيد. يادم نمي‌رود يك نفر به نام حاج آقاي معتمدي از علماي كرمانشاه بود. ايشان را گرفتند و گفتند بگو: «جاويد شاه!» ولي او گفت: «نمي‌گويم» به همين دليل او را زير كتك گرفتند و اصرار كه بگو و او مي‌گفت: «نمي‌گويم، هر كاري مي‌خواهيد بكنيد، نمي‌گويم». ديگري را گرفتند و او را مجبور كردند كه بگويد. خلاصه در قم وحشتي ايجاد كردند. اما حضرت امام(ره)‌‌، كه قطعاً امدادهاي غيبي را در كنار خود داشتند، از اين وقايع به نفع نهضت استفاده مي‌كردند و اين امدادها نبود مگر در اثر رياضت‌هايي كه در دوران جواني كشيده بودند. امام(ره) عارف بحق بود و قدرتشان يك قدرت معنوي و روحاني بود. يك قدرت الهي بود.


آغاز و اوج‌گيري نهضت، تفاوت‌هاي شخصيتي حضرت امام(ره) با مراجع وقت و اقرانشان را، تاچه حد آشكاركرد؟
در پاسخ به شما به خاطره‌اي اشاره مي‌كنم كه مي‌تواند آشكار كننده واقعيت مسئله باشد. دكترعلي اميني در دوران نخست‌وزيري براي ملاقات حضرات آيات و مراجع تقليد به قم آمد. اولين و دومين و سومين آيت‌الله را ملاقات كرده و چهارمين نفرحضرت امام(ره) بود. همين خانه امام‌‌(ره) در قم كه هم اكنون نيز هست، منزل كوچكي بود، با يك اندروني و بيروني. البته اندروني بزرگ‌تر از بيروني بود. امام(ره) با برادر بزرگوارشان حضرت آيت‌الله پسنديده كه طبق معمول او را جلو انداخته و خودشان پشت سر بودند، آمدند و نشستند. آن نكته‌اي كه مي‌خواهم عرض كنم، اين مطلب است. وقتي اميني از منزل امام‌‌(ره) بيرون آمد، به شريف‌العلماي آن روز كه در كنار دكتر اميني بود روكرد و گفت: «آقاي شريف‌العلما! در اين خانه‌هاي آيات كه رفتيم ملاقاتي كه به من خيلي چسبيد همين ملاقات با آيت الله‌خميني بود و شخصيت اين بزرگمرد واقعاً مرا جذب كرد و تقاضاها و حرف‌هايشان مرا متوجه ايشان كرد. آن كسي كه رسالت به دوش او واقع شده، همين مرد است». مقصود اينكه تفاوت به حدي بود كه امثال اميني هم متوجه مي‌شدند.


برخورد علما و روحانيون حوزه قم و سايرحوزه‌ها با نهضت حضرت امام (ره) چگونه بود؟ به رغم تمام اختلاف مشربي كه داشتند.
امام(ره) به علما مي‌فرمودند: «ما اين سفره پهن كرده‌ايم. وظيفه شما هم اين است كه به ميدان بياييد، البته مسلماً در اين مسير با مشكلات هم مواجه مي‌شويد، بايد توكلمان به خدا باشد». در همان زمان يك روز اعلاميه‌اي برداشته و به خانه يكي از علما رفتيم. اين عالم يك روز در ملاقات با امام(ره) گفته بود: «من از محضر شريفتان استفاده‌ها برده‌ام!» ولي آن روز ايشان آن اعلاميه‌ها را از ما نپذيرفت! البته مردم اين اعلاميه‌ها را مي‌پذيرفتند و اصل هم، همين مسئله بود.


پيام‌هاي حضرت امام‌‌(ره) به علما، معمولاً چه مضاميني داشت؟
حضرت امام(ره) با پيام‌هاي خصوصي كه مي‌دادند مي‌فرمودند: «اين وظيفه شما در مقابل دستگاه است. آنها مي‌خواهند با اسلام مبارزه كنند و مسئله اصلاً شخصي نيست». شايد هم آقايان مثل ايشان متوجه نبودند. ايشان فرياد مي‌زدند: «آيا وظيفه شرعي شما نيست كه از اسلام حمايت كنيد و به داد اسلام برسيد»؟ در همان سخنراني روز بيستم جمادي‌الثاني در قضيه كاپيتولاسيون، فرمودند: «اي علماي اعلام و آيات عظام به داد اسلام برسيد». مسئله امام(ره)، اسلام بود. مبارزه امام (ره)، مبارزه با كفر بود. مبارزه شخصي نبود و روي همين دليل كه اين مبارزه اسلام بود، امام‌‌(ره) با قدرت جلو مي‌آمدند و از هيچ چيز نمي‌ترسيدند.
پيام‌هايي كه ايشان در سخنراني‌هاي خود مي‌دادند، براي عموم طلاب و علما بود. امام(ره) مي‌فرمودند: «وظيفه شماست كه عقايد را بگوييد و مردم را روشن كنيد، مردم را با آنچه كه دستگاه مي‌خواهد آشنا كرده و آنها را بيدار كنيد.» مسئله عمومي امام(ره)، بيداري مردم و روشنگري آنها بود.


از نحوه تعامل امام(ره) با مراجع درجريان نهضت و فراز و فرودهاي آن، چه چيزهايي را شاهد بوده‌ايد؟
شبي به منزل كوچك امام‌‌(ره) رفتيم، خدمتشان عرض كردم: «آقا اگر امكان دارد يك بار ديگر به منزل. . . (يكي از آقايان) تشريف برده صحبت كنيد». امام‌‌(ره) جواب دادند: «من از ايشان مأيوسم!» اصرار كردم. فرمودند: «چشم». و داخل اتاق ديگر شده و به تلاوت قرآن مشغول شدند. در زده وارد شديم. قرآن به دست فرمودند الان استخاره كردم اين آيه آمده و آيه را تلاوت فرمودند. بعد پرسيدند: «باز هم مي‌فرماييد بروم؟»


بپردازيم به رويدادهاي نهضت از عاشوراي سال ۱۳۴۲ تا تبعيد حضرت امام(ره). ازديدگاه شما سرفصل‌هاي مهم اين دوره كدامند؟ ازآنها چه خاطراتي داريد؟
به هرحال نهضت ادامه داشت و اطلاعيه‌ها و اعلاميه‌ها همچنان صادر مي‌شد. در روز عاشوراي سال ۱۳۴۲، امام‌‌(ره) سخنراني كردند. البته من در آن روز قم نبودم. متأسفانه سخنراني هم خوب ضبط نشده بود. ولي آن طور كه شنيدم، جمعيت فوق‌العاده‌اي جمع شده بودند.
امام (ره) رهبر نهضت و پرچم‌دار مبارزه با طاغوت بودند و در سخنراني روز عاشورا فرمودند: «شاه امريكايي است، يهودي است، از اسرائيل حمايت مي‌كند. آقايان طلاب كه به شهرستان‌ها مي‌روند گرفتار مأمورين امنيتي مي‌شوند، مي‌گويند ما درباره چند چيز نبايد صحبت كنيم، عليه اسرائيل سخن نگوييم وچيزهاي ديگر...» و بر اساس همين حرف‌ها بود كه دستگاه طاقت نياورد و شبانه حضرت امام‌‌(ره) را ربود. آن سخن مشهور امام‌‌(ره) را يادآوري كنيم كه فرمودند: «من وحشتي نداشتم ولي آنهايي كه مرا مي‌بردند مي‌ترسيدند، آنها ترس داشتند».
مدتي بعد، به امام‌‌(ره) آزادي مختصري دادند. در اين مدت ايشان در قيطريه تشريف داشتند. مردم هم همان‌جا از ايشان ديدن مي‌كردند. به همين دليل حضرت امام‌‌(ره) را در آن خانه به حالت حبس نگه‌داشتند. البته از طرف علما و بزرگان اقداماتي شد تا ايشان را آزاد كردند وگرنه مسئله اعدام حضرت امام(ره)‌‌ هم مطرح بود. علما نامه‌اي را امضا كرده و تأييد كردند كه ايشان مرجعيت دارند و چون طبق قانون، اعدام مرجع ممنوع بود، آن امضاها مؤثر واقع شد و امام‌‌(ره) را آزاد كردند. به هرحال دستگاه خيال مي‌‌كرد با اين شدت عملي كه به خرج داده‌، اين زبان گوياي برنده‌تر از شمشير را، مي‌توانند كند كنند تا ديگر سخن نگويد و آن دست‌ها ديگر ننويسند. اما امام‌‌(ره) نمي‌توانستند تحمل كنند.


از آزادي امام‌‌(ره) و واكنش‌هاي مرتبط با آن و نيز جشن‌ها و مراسمي كه درپي اين رويداد انجام شد، چه به خاطر داريد؟
بعد از ورود امام‌‌(ره) به قم، ديد و بازديدها در خانه ايشان كه در كوچه يخچال قاضي واقع است، به راه افتاد. مردم از همه جا آمدند. غالباً علما با عده‌اي از مردم براي ديدن ايشان حركت مي‌كردند و چه شور و غوغايي در اين كوچه‌ها و خيابان‌ها به پا مي‌شد! امام‌‌(ره) در همان منزل نماز مي‌خواندند و منزل هنگام نماز، ازمردم پر مي‌شد. بعد از آن امام‌‌(ره) در همين خانه، شروع به تدريس مسائل مستحدثه كردند. مسائلي كه امام‌‌(ره) مطرح مي‌كردند تا آن روز بحث نشده بود. در رساله‌هاي عمليه هم نيامده بود. مثلاً ايشان شروع به بحث مسائل تشريح اعضاي بدن انسان، بخت آزمايي، مسافرت با هواپيما، يا مسائل مربوط به نقاطي از زمين كه نصف سال روز و نصف سال شب است، (قطب جنوب و قطب شمال) مي‌كردند.


از رفتارها وخصالي كه درآن روزها و پس ازتحمل يك سال حبس و حصر از ايشان مشاهده مي‌كرديد، مواردي را بفرماييد؟
بعد از زندان اول، وقتي حضرت امام‌‌(ره) وارد قم شدند، در مسجد اعظم درس را شروع كردند. جمعيت فوق‌العاده‌اي پاي درس ايشان مي‌آمدند. تقريباً يك شبستان مسجد پر مي‌شد. يكي از روزها ايشان وقتي كه وارد مسجد شدند، يكي از طلاب(۱) خواست شعاري به نفع حضرت بدهد؛ مثلاً براي سلامتي حضرت آيت‌الله‌العظمي آقاي حاج آقا روح‌الله خميني صلوات ختم كنيد؛ اما حضرت امام (ره) يك نگاه تندي به ايشان انداخته و با دست اشاره كردند؛ يعني سكوت. بعد از او پرسيدند: «چه كسي به شما گفته كه اين شعار را بدهيد؟» و وقتي هم درس شروع شد باز همان جمله معروف را شنيديم كه مي‌فرمودند: «من ميل ندارم و راضي نيستم يك قدم براي بزرگ كردن يا مرجعيت من بردارند». كلاً امام‌‌(ره) از شعار به دور بود.
باز در همان روزهايي كه ايشان در مسجد اعظم تدريس مي‌كردند، جمله‌اي گفتند كه علامت آمادگي ايشان براي شهادت بود. در يكي از سخنراني‌ها فرمودند: «اكنون من مثل جدم، اميرالمؤمنين(ع) كه در سن شصت و سه سالگي شربت شهادت نوشيدند، آماده نوشيدن شربت شهادت هستم». به همين دليل امام‌‌(ره) آزادانه حرف‌هايشان را مي‌زدند و از كسي ترس نداشتند. وقتي مي‌گفتند: «از غير خدا نترسيد» يك واقعيت و يك حقيقت بود.
مثلاً قبل از آن، يك شب خبر آوردند كه امشب مي‌خواهند به خانه شما بريزند، ايشان فرمودند: «خب بريزند!» و بعد اضافه كردند: «شما به خانه‌هاي خودتان برويد .» حتي به آبدارچي‌ها هم كه هميشه بودند (الان هم هستند) گفتند: «شما هم برويد. آنها مرا مي‌خواهند و با شما كاري ندارند.» يكي گفت: من اينجا مي‌مانم. ولي امام‌‌(ره) جواب دادند: «نه شما هم برويد» و خودشان يكه و تنها در همين خانه كوچه قاضي، همان خانه‌اي كه آوازها از آنجا برخاست، شبي را صبح كردند و وقتي صبح حضرت آيت‌الله اشراقي داماد محترمشان وارد خانه شدند به او فرمودند: «آقاي اشراقي امشب را راحت خوابيدم!»
امام به ذكر الله، آرامش خاطر داشتند و نيز علاوه بر ذكر‌الله، داراي نفس مطمئنه بودند. پس از چه كسي بايد مي‌ترسيدند؟‌ خوف مي‌كردند؟ در نتيجه آنچه را كه حقيقت بود، مي‌گفتند و مي‌نوشتند و از همه بالاتر شاگردهاي انقلابي تحويل اين اجتماع مي‌دادند.


دستگيري دوم امام‌‌(ره) در شرايطي اتفاق افتادكه شرايط يا حضور مردم، به وسعت ماجراي ۱۵ خرداد نبود. چه شد كه امام‌‌(ره) در اين شرايط تصميم گرفتند مجدداً با نظام مواجه شوند؟
امام در بيستم جمادي‌الثاني، روز تولد صديقه طاهره‌(س) آن سخنراني تاريخي را [عليه كاپيتولاسيون] ايراد فرمودند و گفتند: «ما را فروختند. امروز اگر امريكايي‌ها در ايران آزادي دارند، ديگران اين آزادي را ندارند». مردم براي شنيدن اين سخنراني هجوم آورده بودند و در و ديوار باغ يخچال قاضي كه امروزه همه آنها تبديل به زمين‌هاي مسكوني شده است، پر بود. لذا دستگاه تحمل نكرده و دستگيري دوم پيش آمد. اين بار هم شبانه ايشان را دزديدند.


از دستگيري ايشان چطور مطلع شديد؟
صبح همان شب رفته بودم چيزي بخرم. يكي از شاگردهاي بنام امام‌‌(ره) را در خيابان ديدم. او به من گفت: «فلاني خبر داري كه آقا را گرفتند؟» من تا جمله آقا را شنيدم، نتوانستم تحمل كنم و شروع به گريه كردم. ابتدا معلوم نبود كه امام‌‌(ره) را كجا برده‌اند تا آن كه گفته شد ايشان را به طرف تركيه حركت داده‌اند.


تبعيد امام‌‌(ره) در آن شرايط، بر جنبش و متن جامعه چه تأثيراتي گذاشت؟
گاهي هجرت‌ها عامل عظمت، بركت و خير است. هجرت رسول‌الله (ص) سبب شد كه اسلام در دنيا جا باز كند. آن روز رسول خدا(ص) با عده كمي هجرت كردند و اين هجرت كه سبب شد جنگ اول و دوم تا غزه پنجم و چهلم پيش آمد، بالاخره در ادامه همان جنگ‌ها بود كه حضرت فرمودند: «من الان كاخ‌هاي قيصر و كسري را مي‌بينم كه فرو مي‌ريزد.» هجرت امام‌‌(ره) به تركيه هم سبب شد كه ايشان «تحريرالوسيله» را نوشتند.
بعد از يكسال اقامت در تركيه، رژيم خيال كرد كه اگر ايشان را به يك درياي علم ببرد، علم و عظمت ايشان را در مقابل دريا قرار بدهد، چون «نمي‌» در برابر «يم» خواهند بود و غافل از اين بود كه ايشان در همان دريا هم توفاني ايجاد خواهند كرد. رژيم نمي‌دانست كه حضرت امام(ره)‌‌ را كجا مي‌برد و وقتي چشم باز كرد، ديد يك فرودگاهي هست و امام‌‌(ره) از هواپيما پياده مي‌شوند. بالاخره امام‌‌(ره) به نجف آمدند و همه ديدند كه اگر نجف درياست، ايشان اقيانوس هستند. امام‌‌(ره) بحث را شروع كردند، دنباله همان بحثي كه در قم داشتند و همانجا كتاب «البيع» را شروع كردند. مسئله ولايت فقيه را كه مرحوم شيخ انصاري در كتاب البيع مكاسب مطرح كرده‌اند. ايشان كتاب «حكومت اسلامي» را در نجف نوشتند، چون اسلام حكومت دارد، در اسلام دين با سياست عجين است و از سياست جدا نيست.


ظاهراً درس‌هاي حضرت امام(ره)، علاوه برخاصيت و منافع علمي، تأثيرات اخلاقي و عرفاني شگرفي نيز بر مخاطبان داشته است. در اين مقوله چه به خاطر داريد؟
حضرت امام(ره)‌‌ در آخرين روز درس، قبل از تعطيلي ماه رمضان، درس اخلاق مي‌گفتند و آنچه ما از آن بزرگمرد در كرسي بحث درس اخلاق ديديم يك معلم اخلاق به تمام معنا بود. گويي با درس خود باتري انسان را شارژ مي‌كردند. حرف‌هايشان انسان را تكان مي‌داد و اشك‌ها را سرازير مي‌كرد. بسيار مؤثر بود. حرف‌هاي امام‌‌(ره) در دل‌ها مي‌نشست و همه را منقلب مي‌كرد. طلاب و شاگردانشان مثل اينكه منتظر بودند تا چه موقع درس تعطيل شود تا حضرت اخلاق بگويند. وقتي در كرسي درس فقه مي‌نشستند، فقيهي بودند متبحر، نه تنها از ديگران نقل مي‌كردند بلكه نظريات را تحليل كرده و خود صاحبنظر بودند. نظريات ايشان در فقه مشهور و معروف است و وقتي هم اصول مي‌گفتند باز يك استاد مسلم بودند. واقعيت اين است كه انسان مي‌ماند در كدام جهت از ايشان بحث كند؟!


نقش شاگردان حضرت امام‌‌(ره) در پيشبرد نهضت اسلامي را تا چه ميزان مؤثر ارزيابي مي‌كنيد؟ آنها چقدر توانستند امام‌‌(ره) را به ميان جامعه و مردم ببرند؟
سرّ پيروزي حضرت امام(ره) اعتقاد شاگردانشان به ايشان بود. اين شاگردان در تمام ايران پخش بودند. هر كجا شما مي‌رفتيد، شاگردان امام‌‌(ره) حضور داشتند. آنها دنباله‌رو آن حضرت بودند. امام‌‌(ره) مي‌گفتند: «شما وظيفه ابلاغ داريد.» لذا در نامه حضرتش آمده است كه دين با سياست در هم تنيده است. شاگردان اين چنين بودند به همين دليل آنها هم نمي‌ترسيدند. به نجف مي‌رفتند و اعلاميه و نوار مي‌آوردند. در قم، در تهران، همه جا بودند و حقايق را مي‌گفتند. زندان هم مي‌رفتند، شكنجه هم مي‌شدند. مسئولان امروز همان شاگردهاي ديروز امام‌‌(ره) هستند و جملگي شكنجه شده‌اند ولي بايد توجه داشت كه همه آوازها از آن بزرگمرد بود. از آن ابر مرد تاريخ كه اين چنين شاگرداني را پرورش داد و ما امروز هر بخش از زندگاني او را كه بگوييم نمي‌توانيم حقي از او را ادا كنيم.


برخورد ساواك با روحانيون طرفدار حضرت امام‌‌(ره) چگونه بود؟ براي خاموش كردن آنها از چه ترفندهايي استفاده مي‌شد؟
اگر كسي چيزي از امام‌‌(ره) نقل مي‌كرد، اذيت مي‌شد. مثلاً: اولين دستگيري من به خاطر نقل يكي از مطالب حضرت امام(ره)‌‌ بود. جمله امام‌‌(ره) اين بود: «مردم گرسنه هستند، مردم فقير هستند، اما شما چه مي‌كنيد؛ دعوت مي‌كنيد و مهماني مي‌دهيد، يك هواپيماي اختصاصي مي‌فرستيد تا از هلند گل بياورند چون آن مهمان شما فلان گل را دوست دارد. خرج گل يك مهماني شما ۳۰۰ هزار تومان است. اين پول را براي ملت خرج كنيد.» من همين مطلب را بالاي منبر گفتم و بعد گرفتار شدم. البته نام نبردم، فقط مطالب امام‌‌(ره) را تكرار كردم.
اول ممنوع‌المنبرم كردند و دو روز بعد دستگير و به مركز استان منتقل شدم. گزارش‌هايي شده بود. پس از دستگيري عده‌اي آمده و وساطت كردند تا مثلاً ما را زندان نبرند. البته آنها مي‌خواستند تعهد بگيرند ولي من تعهد ندادم.


از منظرجنابعالي راز نفوذ كلام حضرت امام(ره)‌‌ در دل‌ها چه بود؟چه چيز ايشان را در ديده مردم از همگنانشان جدا مي‌كرد؟
در روز پانزده خرداد مردم باقر‌آباد – روستايي در نزديكي ورامين- حركت كردند و دستگاه آنها را به خاك و خون كشيد. ولي كلام امام‌‌(ره) در دل مردم جا گرفته بود و هرچه او فرمان مي‌داد مردم با سر مي‌دويدند. به همين دليل قيام پانزده خرداد، پايه پيروزي انقلاب در روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ شد. از پانزده خرداد تا بيست و دوم بهمن هرچه بود انقلاب، مبارزه، سختي و زجر بود. رژيم تبعيد مي‌كرد، شكنجه مي‌داد، زندان مي‌برد، اذيت مي‌كرد، شب‌ها به خانه شاگردان و دوستان و هواخواهان امام‌‌(ره) مي‌ريخت ولي مگر مي‌توانست مردم را آرام كند؟ در نظر دوستداران امام، دولت حق جاويد بود و باطل رفتني. خداوند امام‌‌(ره) را ذخيره‌اي براي اين زمان نگه داشت تا بتواند در اين روزگار يك انقلاب اسلامي ايجاد كند. دشمن هرچه توانست كرد. به نجف رفت، به پاريس رفت تا شايد بتواند مقداري تزلزل در ايشان ايجاد كند. اما امام‌‌(ره) دنبال حق بودند و جد بزرگوارشان كه فرمود: «اگر آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذاريد...» ايشان هم مي‌فرمود: «راه همين است». يك بار خدمت ايشان رسيده و عرض كرديم: «مثل اينكه مشكلات پيش‌رو زياد است.» ايشان فرمود: «اگر همه بروند من يك تنه قيام مي‌كنم و در پناه اسلام خواهم بود.»
پي‌‌نوشت: ۱. اين طلبه اكنون پدر شهيد است. البته من نام خانوادگي ايشان را فراموش كرده‌ام ولي اسم كوچكشان آقا شيخ عبدالله و اهل شمال هستند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار