کد خبر: 507360
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۷
در گفت‌وگوي «جوان آنلاين» با بازيگر نقش فتاح در سريال «يلدا»
«حميدرضا آذرنگ» نويسنده، بازيگر و كارگردان حوزه تئاتر مي‌باشد كه گهگاهي در سينما و تلويزيون هم به ايفاي نقش مي‌پردازد. اين بازيگر در حال حاضر سريال «يلدا» را روي آنتن دارد و در حوزه تئاتر، نمايش «ترن» را روي صحنه دارد كه او نمايشنامه اين نمايش را نوشته است و نيما دهقان كارگرداني اين نمايش را بر عهده دارد. اين بازيگر افتخارات بيشماري در حوزه نمايش به خصوص در جشنواره‌هاي بين‌المللي تئاتر فجر دارد. به مناسبت بازي در نقش «فتاح» داماد خلافكار حاج ممدلي، با اين بازيگر و كارگردان كهنه‌كار به گفت‌وگو نشستيم كه ماحصل آن در ادامه اين مقدمه مي‌آيد.

آقاي آذرنگ درابتداازآشنايي‌تان با برادران ميرباقري بگوييد.
راستش آقاي حسن ميرباقري به خاطر علاقه‌اي كه به تئاتر داشتند، معمولاً كارهاي روي صحنه را دنبال مي‌كردند و به تبع كارهاي من را مي‌ديدند خود آقا داوود ميرباقري هم داور تئاتر بودند وكارهايي نمايشي را دنبال مي‌كردند و اين مسئله باعث آشنايي و دوستي ما شد. ضمن آنكه من هم كارهاي اين بزرگواران را دنبال مي‌كردم. آشنايي ما از چند سال پيش از اينجا شروع شد.

براي نقش ديگري در سريال يلدا كانديد بوديد؟
نخير. از همان ابتدا نقش فتاح را براي من در نظر گرفته بودند.

به مجرد مطالعه فيلمنامه چه ارتباطي با كاراكتر فتاح پيدا كرديد؟
من زماني كه فيلمنامه را خواندم ارتباط صيميمانه‌اي با فتاح برقرار كردم و اين نقش خيلي چشمم را گرفت چون ديدم خيلي جاي كار دارد.

راستش من از بازيگران سريال يلدا شنيدم كه شما و خانم پاوه‌نژاد(بازيگر نقش عاطفه وهمسر فتاح) در مدت كمي بر لهجه بسطامي و شاهرودي مسلط شديد با اين اوصاف از كار روي لهجه برايمان بگوييد.
در ابتدا كه من فيلمنامه را خواندم و شخصيت فتاح را ديدم. فكر كردم كه اين آدم يك بومي در يك سرزميني است و نمي‌تواند كه در صحبت و ديالوگ‌هايش بدون لهجه باشد و وقتي كه فيلمنامه را تا پايان خواندم ديدم قرار است كه خانواده حاج ممدلي (بابازي چنگيز جليلوند) از كشورهاي خارجي و تهران به بسطام بيايند و اگر من هم بدون لهجه صحبت كنم، قطعاً از جذابيت كار كم مي‌كرد، اين تصميمي بود كه من گرفتم و با الهام پاوه‌نژاد به اين نتيجه رسيديم كه زودتر به شاهرود برويم و مقداري روي لهجه‌ها و نقش‌هايمان تحقيق كنيم. اما متأسفانه اين اتفاق نيفتاد و در نهايت همراه اكيپ عازم شاهرود شديم. فرصت خيلي كم بود و فكر مي‌كردم موظف هستم كه در اين فرصت كم هر چقدر لازم است تلاشم را بكنم تا از پس اين اتفاق بربيايم و اداي ديني به مردم اين سامان كنم. چون وقتي قرار است بازيگر روي لهجه كاراكتر هاي داستان كه در شاهرود روايت مي‌شود، سرسري بگذرد،‌بهتر آن است كه آن كار را انجام ندهد. خلاصه به شاهرود رفتيم و با يك سري از دوستاني كه اهل شاهرود و بسطام بودند و از قديم با هم آشنا بوديم مثل «حسن سرچاهي» عزيز كه از تئاتري‌هاي اهل شاهرود بود كه تئاتر را در تهران پي مي‌گرفت. به صورت شبانه‌روز با هم بوديم و روي لهجه‌ها كار مي‌كرديم. يكي ديگر از كساني كه در كار روي لهجه ما را كمك كرد، «اكبر سلطانعلي» بود كه در سريال نقش مالك (نقش رستم در مختارنامه) را بازي مي‌كند با خود آقاي داوود ميرباقري هم در شروع كار همفكري كرديم كه چطور روي لهجه كار كنيم كه توي ذوق نزند. براي همين ايشان هم در جلساتي كه گذاشتند، تعيين كردند كه ما تا چه حدي لهجه‌ها را كار كنيم كه نه توي ذوق بزند و نه آنقدر غليظ باشد كه از آن طرف بام بيفتد و غيرقابل فهم باشد و در مجموع لهجه‌ها در وهله اول به قدري كار شود كه فهميدني باشد. اين بود كه من روي واژه‌ها اعراب‌گذاري مي‌‌كردم و در نهايت اين چيزي شد كه ملاحظه مي‌كنيد. اميدوارم هر كاستي‌اي هم كه هست قابل بخشش باشد.

از آنجايي كه در برخي از سريال‌ها مثل سريال«در مسير زاينده‌رود» از لهجه اصفهاني استفاده شده بود كه متأسفانه نارضايتي مردم اصفهان را در پي داشت. با اين وجود شما چطور روي لهجه كار كرديد كه رضايت مردم بسطام و شاهرود را در پي داشت؟
عرض كنم خدمت شما كه وقتي بحث لهجه در كار پيش آمد ما در ابتدا تعيين كرديم كه تا چه اندازه‌ مي‌توانيم روي لهجه كار كنيم كه درست از آب درآيد. به خاطر همين موردي نبود كه روي آن اغراق كنيم و خداي ناكرده مردم عزيز شاهرود و بسطام را ناراحت كند.بهر حال وقتي با آگاهي روي لهجه مناطق مختلف كارشود وروي اين مسئله وقت گذاشته شود قطعا نتيجه بهتري حاصل خواهد شد.

شما تئاتري‌ها خيلي روي شخصيت‌پردازي كاراكترها حساس هستيد و خيلي روي اين مقوله كار مي‌كنيد. در اين خصوص توضيح دهيد و بفرماييد حميدرضا آذرنگ چه رابطه‌اي با «فتاحِ ِ رضاشمر» برقرار كرد؟
درست است. به نظر من بايد در سينما و تئاتر هم روي شخصيت‌پردازي حساس بود. در شخصيت‌پردازي كاراكتر فتاح هم من احساس كردم گذشته از لهجه بار سنگين شخصيت فتاح روي دوشم است. يعني فتاحي كه قرار است بد ديده شود، من آذرنگ قرار نيست او (فتاح) را بد ببينم.
چون من بايد در قالب اين آدم بازي كنم. ضمن آنكه وقتي خودم را به جاي فتاح تصور مي‌كردم، مي‌ديدم اين آدم با توجه به تمام كج‌روي‌هايش نمي‌تواند خودش را دوست نداشته باشد. چون هيچ آدم خطاكار و خلافكاري نيست كه خودش را دوست نداشته باشد. براي همين من با فتاح عقد اخوت بستم. به فتاح گفتم تو بدي اما من بايد تو باشم و نقش تو را بازي كنم و تو هم قرار است من باشي. در نهايت آمدم با يك حساب سرانگشتي شخصيت او را تعريف كرم و از خودم پرسيدم اين آدم كارش چيست؟ و روي شغل او تمركز كردم كه در ميدان بار كار مي‌كند. جايي كه بيشتر اقوامي كه لهجه پررنگي دارند و فرهنگ قومي و بومي‌شان بيشتر از اقشار ديده مي‌شود و ديدم كه به خاطر حضورش در محيط كاري، بايد خطاهايي داشته باشد. مثل دور هم نشستن‌ها كه با دوستانش دارد و در عالم واقع همين مسايل ديده مي‌شود يعني برخي از آدم‌هايي كه در محيط‌هاي عمومي كار مي‌كنند به كار خلاف گرايش دارند. از سمت ديگر با فتاحي روبه‌رو بودم كه عاشق خانواده‌اش است و كسي نيست كه به خاطر گذران وقت و خوشگذراني‌هايش از حقوق حقه خانواده‌اش بگذرد به خاطر همين فتاح چند لايه شخصيت دارد و من با يك آدمي مواجه بودم كه قرار بود هم بد باشد و هم در طول داستان متحول شود بنابراين با آدم بدي كه قدرت متحول شدن را ندارد، خيلي فرق دارد. ضمن آنكه يك احساس شكست هم همواره با او است. يعني يك شكست خانوادگي خورده است و پدرش حاج‌رضا شكست‌خورده يك دوئل عشقي است و براي همين گوشه‌نشين شده است و از آن پدر به فتاح تنها شمرخواني رسيده كه معتقد است شمرخواني تعزيه باعث نابودي و سوختن آتيه‌اش شده است.

بخشي از حس و حال فتاح با بازي صورت شما و استفاده از ميميك صورت به مخاطب منتقل مي‌شود، آيا روي اين مقوله هم كار كرديد؟
نه، اصلاً اينطور نيست كه من روي ميميك صورت طراحي و تمرين كنم. من تمام تلاشم اين است و در حين كار و كلاس‌هايي كه تدريس مي‌كنم، مي‌گويم به موقعيتي كه قرار است در آن بازي كنيد ايمان داشته باشيد. يعني قرار دادن خودمان در زندگي و شرايط آن شخص ۹۰ درصد جريان را به جلو مي‌برد و باقي‌اش بر مي‌گردد به استعدادهاي دروني بازيگر و تجربه‌اي كه پشت سرگذاشته‌ايم. براي همين نمي‌شود شما سر صحنه و در لحظه فيلمبرداري براي كاراكتر دو دوتا چهار تا كرد.
بازيگر بايد در خود نقش جاري باشد. بنابراين بدن من در بازي آزاد بود.

براي در آمدن نقش فتاح ما به ازاي بيروني داشتيد؟
براي فتاح ما به‌ازاهاي بيروني داشتم و حس مي‌كردم آدم‌هايي را ديده‌ام كه شبيه فتاح بوده‌اند و بايد در بين اين آدم‌ها خصوصيات تعيين شده فتاح را جست‌وجو كنم كه فتاح را معرفي كند.

بنظر ميرسيد بازي با سروددست و بدن گچ گرفته شما را محدود نكرده بود؟ با اين احوال اين وضعيت روي بازي شما تاثير سوءيي گذاشته بود يا خير؟
ببينيد ما به لحاظ دروني فتاح را وقتي مي‌بينيم كه تمام بدنش گچ گرفته است و روي تخت بيمارستان افتاده و تنها دو چشم و يك صورت دارد كه بايد به وسيله آنها القاء مفاهيم كند. اين به همان ايماني بر مي‌گردد كه بازيگر بايد به نقش داشته باشد و بايد اين ايمان جاري شود و به تمام معنا شكل بگيرد در روح و روان و جسم بازيگر. اينجاست كه اگر حتي تمام اعضا را از بازيگر بگيرند مي‌تواند با چشم‌هايش كار خودش را بكند. در مجموع من با فتاح اين قدر نزديك شدم كه ديگر جاي هيچ نگراني براي هيچ موضوعي وجود نداشت و به آنجا رسيدم كه اين همان فتاحي است كه با درجه توانايي‌هاي من بازيگر مي‌تواند شكل بگيرد.حالا تا كجا موفق بودم به مخاطب بر مي‌گردد و اميدوارم شرمنده نشده باشم.

اگر احيايناً حرف نگفته‌اي مانده بفرماييد؟
نخير حرفي نيست فقط بر خودم لازم مي‌دانم كه از دوستاني كه باور كنيد از همه جاي ايران زنگ مي‌زنند و نسبت به سريال يلدا ابراز محبت مي‌كنند تشكر كنم. من هم خيلي خوشحالم كه اين سريال با تمام سختي‌هايي كه پيش رو داشت مورد عنايت قرار گرفته و درصد قابل قبولي از مردم اين سريال را پذيرفته‌اند و آن را دنبال مي‌كنند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار