عصرهاي جمعه روايت شيرين زندگي پسربچهاي اصفهاني با شيطنتهاي شيرينش طعم تلخ عصرهاي جمعه را از دلمان بيرون ميبرد؛ سريالي كه به جرئت ميتوان گفت ديگر مشابه آن ساخته نشد. ۲۰ سال از آن روزها ميگذرد و قصههاي مجيد هنوز هم طراوت آن سالها را دارد. متأسفانه مرحوم پوراندخت يزدانيان يا همان بيبي قصههاي مجيد مدتي است كه از بين ما رفته و خاطره مجيد را اين روزها تنها مهدي باقربيگي به دوش ميكشد. به ياد آن روزها با مهدي باقربيگي ايفاگر نقش مجيد گفتوگويي كوتاه را ترتيب دادهايم. با ما همراه باشيد.
آقاي باقربيگي از زماني كه شما ايفاگر نقش مجيد بودهايد سالهاي بسياري ميگذرد و هنوز هم مردم شما را با نام كاراكترتان ميشناسند. در اين مورد و با توجه به برخورد مردم چه احساسي داريد؟ الان حدود ۲۰ سال است كه از پخش آن سريال ميگذرد ولي با اين وجود خيلي از قسمتهايش در ذهن مردم مانده و گاهي با جزئيات آن را تعريف ميكنند و اين خيلي براي من خوب است و خوشحالم كه اينطور است، البته آنقدر كار ماندگار بوده كه مردم آن را فراموش نكردهاند.
در سالهاي جنگ تحميلي يعني دهه ۶۰ و اوايل دهه ۷۰ و برخلاف حال حاضر، كارهاي فراواني براي گروه سني كودك و نوجوان ساخته ميشد. اين را هم در نظر بگيريم كه آن زمان دغدغهها و دلمشغولي مردم ايران با هم اكنون بسيار متفاوت بود. جدا از اين مسئله، قصههاي مجيد جايگاه ويژهاي را نه تنها بين نوجوانان بلكه در تمام گروههاي سني پيداكرد و ماندگار شد. شما دليل اين ماندگاري را در چه ميدانيد؟ چندين عامل دست به دست هم دادند و باعث ماندگاري اين اثر شدند.
يكي از عوامل مهم داستان قصه و موضوع آن بود. در واقع ماجراهايي كه براي مجيد پيش ميآمد با زندگي ما عجين بود. همواره ميتوانستيم خود را جاي بازيگر بگذاريم و مخاطبان خصوصاً نوجوانان با آن مسئله برخورد داشتند و به همين دليل توانستند با آن ارتباط برقرار كنند. فضاي فيلم عامهپسند و به دور از هرگونه تجملگرايي بود و اين مسئله يعني سادگي و به تصوير كشيدن يك زندگي معمولي براي بيننده ملموس است. از عوامل ديگر كه ميتوان به آن اشاره كرد، گروه سازنده اين مجموعه بود. داستاني شيرين و لذتبخش و نيز جذاب كه اثر آقاي هوشنگ مرادي كرماني بود و گروه كارگرداني و در رأس همه آنها، شخص آقاي پوراحمد. تلاش گروه از همان روزهاي آغازين براي جلب رضايت مخاطب بود و اين باعث شد كار به دل مردم بنشيند و هنگامي كه يك كار در دل مخاطب نفوذ كند هيچگاه فراموش نخواهد شد.
برگرديم به سالهاي ۶۹ و اينكه وجه شباهت شخصيت مهدي باقربيگي و مجيد در چه بود كه باعث انتخاب شما شد؟ براي اينكه خود داستان، يك داستان غيرواقعي و به قول عاميانه مندرآوردي نبود و در واقع از يك زندگي گرفته شده بود، به نوعي شبيه زندگي خود آقاي هوشنگ مراديكرماني يعني نويسنده كتاب بود، ضمن اينكه آقاي كيومرث پوراحمد هم از بچگيشان الهام گرفتند و اين فيلمنامه را نوشتند. خيلي از حركات و رفتارها و شيطنتهاي مجيد شبيه خودم بود، نه تنها شبيه من بلكه شبيه اكثر بچههاي آن زمان و آن دوره بود. بعضي از اتفاقهايي كه براي مجيد حين داستان ميافتاد براي خود بنده هم افتاده بود اما براي انتخابم آقاي پوراحمد پسر بچهاي را تجسم كرده بودند و لهجه اصفهاني هم برايشان مهم بود كه خب من در تستها موفق شدم و خدا خواست كه اين نقش را ايفا كنم.
سالي كه آقاي پوراحمد در مدارس اصفهان دنبال بازيگر نقش مجيد بودند، همه نوجوانها در آن دوره سني شيطنتها و بازيگوشيهاي مخصوص خودشان را داشتند، به اضافه اينكه آقاي پوراحمد در مدارس شهر اصفهان تست ميگرفتند، پس همه داراي لهجه اصفهاني بودهاند! تفاوت شما با باقي همسن و سالهايتان در چه بود كه باعث انتخاب شما شد؟ ايشان به مدارس ميرفتند و براي پيدا كردن فرد ايفاگر نقش مجيد از دانشآموزان زيادي تست ميگرفتند و آنهايي را كه از نظرشان چه از نظر چهره و چه از نظر جثه و ميميك صورت، مناسب اين نقش بودند را انتخاب ميكردند و از آنها تست ويدئويي ميگرفتند. نهايتاً در بين دانشآموزاني كه تست ويدئويي دادند من به فاكتورهايي كه در ذهن آقاي پوراحمد بود نزديكتر بودم، به همين دليل انتخاب شدم.
شما زماني كه نقش مجيد را ايفا كرديد ۱۲ سال بيشتر نداشتيد، البته خودتان بيان كرديد كه شيطنتهايتان به بازيگوشي و شيطنتهاي مجيد نزديك بود. شخصيتپردازي مجيد به گونهاي بود كه يكسري شيطنتهاي بچگانه ولي تيزهوشانه داشت، اين بچگيها و شيطنتها درآن زمان شما را اذيت نميكرد؟ نه، به حدي شخصيتپردازي مجيد شيرين بود كه من خيلي راحت با او ارتباط برقرار كردم و خيلي راحت ميتوانستم خودم را جاي مجيد بگذارم و بعد از اينكه كار تمام ميشد به حالت خودم برميگشتم.
بايد بگويم از اين بابت من به هيچ عنوان اذيت نميشدم و مشكلي نبود. شيطنتهاي مجيد از نظر من كه ايفاگر نقشش بودم و چه از نظر باقي مخاطبان، براي همه شيرين بود. همانطوركه اشاره كردم كارها و رفتارهاي مجيد بسيار شيرين بود و در واقع لجدرار نبود يعني طوري نبود كه مخاطب حين تماشاي سريال حرص بخورد.
وقتي به سالهايي كه مشغول بازي در مجموعه مجيد بوديد، برميگرديد، چه چيزي در ميان همه خاطرات براي شما شيرين و خوشايند بود و در مقابل چه چيزهايي شما را آزرده خاطر ميكرد؟ آن زمان چون كار اولم بود هر روز برايم يك تجربه جديد بود، به همين دليل براي من بسيار خوشايند بود. كليت قصههاي مجيد يك دوران خاطرهانگيز بود و هميشه همه خاطرات خوب بود.
خاطره آزاردهندهاش هم، به اتمام رسيدن فيلمبرداري مجموعه بود و اينكه از گروه جدا شدم و ديگر پيش نيامد با خيلي از آنها به جز آقاي پوراحمد همكاري دوباره داشته باشم.
بعد از اتمام قصههاي مجيد هم شما و هم مرحوم بيبي هر دو بسيار كمكار شديد و فكر ميكنم ديگر كار مشتركي هم نداشتيد!
نه متأسفانه اين فرصت مجدداً پيش نيامد كه من با ايشان در يك مجموعه بازي كنم، علتش هم اينكه در آن محدوده زماني، من به سن بلوغ رسيده بودم و در سن بلوغ به دليل شرايط جسمي كه بين نوجواني و جواني است و پايه سني كامل، مشخص نيست، مدتي كار نكردم تا آن دوره سني را طي كنم. بعد از آن هم در واقع پيشنهاداتي كه به من ميشد خوب نبود و من ترجيح دادم ذهنيتي كه مردم از مجيد داشتند را خراب نكنم، چون هنوز بعد از گذشت ۲۰ سال وقتي باز هم در مجموعهاي بازي ميكنم، مردم نميگويند مهدي باقربيگي دارد بازي ميكند! ميگويند مجيد بازي ميكند!
بعد از اينكه قصههاي مجيد به اتمام رسيد ديگر شما را در كار كودك نديديم. اين كار نكردن شما تعمدي بوده؟ يعني ميخواستيد خاطره و ذهنيت مردم از مجيدي كه داشتند، در همان حال و هوا باقي بماند؟
نه! من دوست داشتم كار خوب بازي كنم اما كار خوب!
يعني ترجيح ميدادم تا جايي كه بتوانم كارهاي پيش پا افتاده و سطح پايين انجام ندهم اما گاهي اوقات هم ميبينيم كه كار خوب ساخته نميشود و بازيگر مجبور ميشود با همان كارهاي پيش پاافتاده خودش را در اين حيطه نگه دارد! و موضوع ديگر، در حال حاضر با وجود روابطي كه وجود دارد و به قول عام، پارتيبازيهايي كه است، فرصت بازي در يك كار خوب، براي خيلي از بازيگران وجود ندارد، البته هر كار ديگري كه من بعد از قصههاي مجيد انجام دادم ديگر آن حس و حال قصههاي مجيد را نداشت و هيچ كاري هم قطعاً به اين مجموعه نميرسد، البته من در مورد بازي خودم اين نظر را دارم و صحبتم در مورد باقي بازيگران و مسائل مؤثر در ساخت يك فيلم نيست.
حدود سال ۸۸ بود كه شما در تلهفيلم «روز از نو» به نويسندگي آقاي كيومرث پوراحمد و كارگرداني آقاي مهرداد پوراحمد مجدداً با آقاي پوراحمد همكاري داشتيد. بله دقيقاً، البته قبل از كار «روز از نو» در سال ۸۵ در مجموعه «در چشم باد» آقاي جعفريجوزاني كار كردم و بعد در يك اپيزود از سريال «پرانتز باز» به كارگرداني آقاي پوراحمد.
آنطور كه شنيدهام قرار بود در مجموعه «در چشم باد» نقش پررنگتري را ايفا كنيد! بله، همينطور است، اما به دليل شرايط و مسائل كاري نتوانستم در خدمت گروه باشم ولي در هر صورت تجربه خوبي بود. كسب تجربه در كنار بازيگراني چون آقايان محمود پاكنيت، محمدرضا هدايتي و پارسا پيروزفر بسيار ارزشمند است، به خصوص زماني كه سازنده آن اثر، شخص با تجربهاي مثل آقاي جعفريجوزاني باشد.
بعد از آن، «روز از نو» و بعد از آن در سال ۸۹ در سريال «درمسير زاينده رود» كه اين روزها شاهد پخش مجدد آن از شبكه آيفيلم هستيم. از كار با آقاي فتحي بگوييد. آنچه از اهميت بالايي برخوردار است رزومه و سابقهاي است كه يك كارگردان و تيم سازنده فيلم به جا ميگذارند كه هيچگاه با يك سريال و مبالغ مادي قابل تعويض نيست. شايد در بين تمامي كارهايي كه ساخته باشند، يك يا دو فيلم كيفيت كارهاي قبلي را نداشته باشند اما همچنان نمره قبولي را ميگيرند.
گاهي اوقات ممكن است موضوع داستان، جذابيتي نداشته باشد اما وجود گروهي قوي شامل نويسنده، كارگردان و تهيهكننده اين اطمينان را به وجود ميآورند كه حتماً اثر خوبي ساخته خواهد شد. حضور حسن فتحي، اسماعيل عفيفه و گروه ساخت اين مجموعه نيز همين اطمينان را در من ايجاد كرد.
دليل بازگشت دوباره شما بعد از گذشت اين همه سال در يك سريال مناسبتي و نيز با در نظر گرفتن اينكه هميشه از سريالهاي مناسبتي استقبال بيشتري به عمل ميآيد، چيست؟
من از دوران كودكي به بازيگري علاقهمند بودم، هنوز هم اين علاقه وجود دارد اما به دليل اينكه شغل اصليام چيز ديگري است و معيشتم به بازيگري وابسته نيست، كم كار بودهام و سعي كردم هر كاري را نپذيرم و روي كارهايي كه پيشنهاد ميشود با تأمل و درايت بيشتري تصميم بگيرم و اينكه تمام تلاشم در اين مدت اين بوده كه بتوانم با انتخاب نقشهايم به دانش بازيگريام بيفزايم و در همان چند ثانيه و چند دقيقهاي كه نقش ايفا ميكنم، مخاطب را ميخكوب كنم.
قاعدتاً هر زماني كه كار خوبي پيشنهاد شود ميپذيرم و ضمن اينكه زماني پشت يك كار، گروه قدرتمند و حرفهاي حضور دارند، تصميمگيري را آسان ميكند.
بعد از اينكه در دوره جديد با آقاي پوراحمد همكاري داشتيد فكر ميكنيد كار با ايشان چه تغييراتي كرده است؟در واقع آقاي باقربيگي و پوراحمد سال ۶۹ با آقاي باقربيگي و پوراحمد سال ۸۹ چه تفاوتهايي دارند؟ مسلماً تفاوتهايي وجود دارد و ايجاد شده است، چون من در سن نوجواني با ايشان كار كردم و الان در سن جواني هستم. در مقابل آقاي پوراحمد، قصههاي مجيد را در ميانسالي ساختند و الان مسنتر شدند و حوصلهها فرق كرده است. تجربهها بيشتر شده و به طور كلي كار زمين تا آسمان تفاوت دارد. اما آنچه وجود دارد آقاي پوراحمد در همه كارهايشان يك تم و شيوه خاصي دارند و به آن معتقدند و من نيز اعتقاد دارم كه يك هنرمند بايد آنقدر يك نقش را بشناسد كه بتواند خودش را به جاي آن كاراكتر بگذارد و هنگامي كه بتواني اين كار را انجام دهي، موفق خواهي شد.
طوري كه وقتي مخاطب نقش آفريني آن فرد را ميبيند ممكن است به اين يقين برسد كه اين شخص بسيار طبيعي بازي ميكند يا ميگويد، انگار كه واقعاً در اين نقش زندگي ميكند!
اگر از طرف آقاي پوراحمد بازهم پيشنهاد بازي به شما شود، به قول عام چشم بسته قبول ميكنيد يا نه يكسري فاكتورهاي خاص را مدنظر قرار ميدهيد؟ بله. من چشم بسته كاري كه از طرف ايشان پيشنهاد شود را قبول ميكنم و در اين شكي نيست. چون جنس كاري آقاي پوراحمد را هم دوست دارم و هم از كاري كه ايشان انجام ميدهند مطمئن هستم.
اينكه شما روزي بازيگر نقش مجيد بوديد چقدر در زندگي شخصي و خصوصي شما اثر گذاشته است؟ در واقع انتخاب را در مراحل مختلف زندگيتان سخت نكرده است؟ مسلماً وقتي يك فرد معروف ميشود هم خودش و هم خانوادهاش زير ذرهبين قرار ميگيرند و طبيعتاً تأثيرگذار است و مقداري از حالت طبيعي خارج است. ولي اينطور نيست كه خيلي هم بد باشد، يكسري خوبي و يكسري بدي براي خودش دارد كه بايد به نحوي خودش را با شرايط وفق دهد.
آقاي باقربيگي شنيدهايم كه پدر هم شدهايد؟ بله، فروردين سال ۹۰ خدا به من يك پسر داد كه نامش را آرش گذاشتيم.
براي بچههاي الان و بچههاي نسل قبل مجموعه قصههاي مجيد بسيار شيرين و لذتبخش است و حتي پخش يك اپيزود و قسمتهاي كوتاه و خاطرهانگيز اين مجموعه بسيار شيرين است و با ديدن اين مجموعه براي دقايقي دست از كار ميكشيم و به سمت تلويزيون كشيده ميشويم. فكر ميكنيد در آينده براي آرش و هم نسلهاي آرش روايت قصههاي مجيد باز هم شيرين باشد؟ بله، مسلماً وقتي يك كار بعد از گذشت ۲۰ سال بچههاي دو نسل را كه نه آن حال و هوا و كوچهها را ديدند و نه آن زندگيها را تجربه كردند، توانستند با مجيد ارتباط برقرار كنند، قطعاً بچه من و هم نسلهايش هم ميتوانند با اين مجموعه ارتباط برقرار كنند. ميدانيد چون ذات كار به گونهاي است كه به دل مينشيند و به خاطر اينكه سادگي در آن است و دروغي ندارد و در واقع همه چيز پررنگ و جلوي چشم مخاطب است، يعني رنگ و لعاب مصنوعي ندارد. به طور عجيبي دوست داشتني است و زندگي پاك و ساده آن دوره زماني در آن موج ميزند.
به نظر شما چرا الان سريالي كه مختص گروه سني نوجوان باشد، اصلاً ديده نميشود؟ يعني سليقه و خواستههاي يك نوجوان دهه ۶۰ با نوجوان امروزي آنقدر متفاوت شده كه هيچ سريالي در اين گروه سني ساخته نميشود كه جوابگوي خواستهها و ذائقه آنها باشد؟ اين موضوع به مديريت مديران شبكههاي تلويزيوني باز ميگردد. در يك سريال ميتوان بينهايت نكات آموزنده جاي داد. متأسفانه در حال حاضر برنامههاي تلويزيون براي اين گروه سني به برنامههاي عروسكي و برنامههاي مجري – بازيگري و شبيه آن خلاصه شده است. در واقع بعد از كلاه قرمزي و پسرخاله، گلناز و زيزي گولو كه كارهاي عروسكي نابي بودند، هيچ كاري در اين سبك ساخته نشد.
در هرحال زماني كه كمبود برنامه وجود داشته باشد كودكان و نوجوانان بالاجبار به تماشاي هر برنامهاي كه ساخته ميشود اكتفا ميكنند.
به عقيده من اگر از كارگردانها و نويسندگان حمايت كافي به عمل آيد هم سوژههاي ناب و قابل تأملي يافت ميشود هم تعداد كارگردانهاي دلسوز ما آنقدر زياد است كه كارهاي فوقالعادهاي براي اين گروه سني به نمايش بگذارند. هنگامي كه هيچ حمايت مادي و معنوي به عمل نميآيد، مسلماً نميتوان انتظار ساخت فيلم خوب و جذاب را از كارگردانها داشت. البته كارهايي تحت عنوان فيلم كودك و نوجوان ساخته شد اما وقتي به تماشاي آن ميپردازيم، به اين نتيجه ميرسيم كه فيلم كودك و نوجوان نبوده، تنها كودك و نوجوان در آن حضور دارند! داستان قصه ساده و ملموس نيست و نوجوان به هيچ عنوان نميتواند با فيلم ارتباط خوبي برقرار كند.
هنوز هم از دور هنر را دنبال ميكنيد؟ چون تا آنجايي كه من مطلع هستم شما در ساختههاي استاني حضور نداريد! حدود دو سالي است كه به نسبت قبل فعالتر بودم و به طور مداوم در سريالهاي ماه رمضان حضور دارم. چند تله فيلم هم كار كردم كه بعضي از آنها هنوز پخش نشدهاند. در واقع از فضاي بازيگري دور نيستم اما خب بر اساس يكسري شرايط، در اصفهان خيليها دوست ندارند كار خوب ساخته شود! يكسريها دوست ندارند يك كار خوب به نام اين شهر ساخته شود و در ديگر شهرها به نمايش در بيايد!
پس بيشتر ترجيح ميدهيد با شبكههاي سراسري همكاري داشته باشيد؟ نه، من دوست دارم با هر كسي كه دلسوز كار است همكاري كنم! كاري ندارم كه مال كجاست و ساخته كدام شهر يا استان است. هميشه دوست داشتم با گروهي كار كنم كه صرفاً جنبه مالي كار و پروژه مد نظرشان نباشد.
آقاي باقربيگي، نبود مرحوم بيبي چگونه است؟
بيبي مثل مادربزرگم بود و اساساً وقتي نوهاي، مادربزرگش را از دست ميدهد بسيار غمگين شده و افسوس گذشته را ميخورد كه اي كاش بيشتر از وجودش بهرهمند ميشدم يا قدر حضورش را بيشتر ميدانستم. الان هم كه بيبي از بين ما رفتهاند، هميشه اين افسوس وجود دارد. ولي خب چه ميشود كرد. دنيا محل گذر است و به قول معروف، اين شتري است كه در خونه همه ميخوابد.
چه چيزي در مرگ بيبي بيشتر اذيت و رنجيده خاطرتان كرد؟ اينكه بيبي تا آخرين لحظههاي عمرشان با شرافت زندگي كردند و بچههايشان بسيار به مرحوم بيبي رسيدگي ميكردند، بسيارجاي خوشحالي است فقط افسوس كه ميشد از حضور ايشان در عرصه هنر بيشتر استفاده كرد اما دنيا و روزگار اين اجازه را نداد!
شما و بيبي از دو نسل متفاوت بوديد و همانطور كه همه ميدانيم گاهي بين نوه و مادربزرگ هم تنشهايي وجود دارد. بين شما و مرحوم بيبي اين مشكلات و تنشها وجود داشت؟ خير، بين من و بيبي اصلاً و به هيچ عنوان مشكلي وجود نداشت و ما همه را متحير ميكرديم. من با بيبي بسيار راحت بودم و مرحوم بيبي هم هميشه با من بسيار مهربان بودند.
آن خانه قديمي كه داستان فيلم در آن اتفاق ميافتاد و محله قديمي، هنوز به همان صورت است؟
فضاي اطراف خانه و محله به طور كلي تغيير كرده، ولي فردي به دليل علاقهمندياش به خانههاي قديمي شهر اصفهان، آنجا را خريداري كرده و به همان شكل نگه داشته و در آن زندگي ميكند.
آقاي باقربيگي در حال حاضر شغل شما چيست؟ در حال حاضر در سازمان فرهنگي شهرداري اصفهان مشغول به كار هستم.
تا به حال به اين فكر نكردهايد كه فعاليت خود را در زمينه پشت صحنه مثل كارگرداني افزايش دهيد؟ من تلاشم اين بوده كه در اين حيطه از اين شاخه به آن شاخه نروم و هميشه علاقهمند به بازيگري بودهام.اما به هرحال در آينده اگر طرح خوبي بود و شرايط بهتري ايجاد شد شايد فعاليت پشت صحنه را هم تجربه كنم. ولي فعلاً در اين رابطه تصميمي ندارم.
و صحبت پاياني؟ از شما و روزنامه «جوان» براي ترتيب دادن اين گفتوگو و بيان حرفهاي بازيگران و رساندن به گوش مسئولان تشكر ميكنم و اين را هم بايد خاطرنشان كنم كه بزرگترين سرمايهاي كه از نظر هنري براي من باقي مانده اين است كه بعد از گذشت حدود ۲۰ سال زماني كه مردم مرا ميبينند خوشحال شده و احترام زيادي به من ميگذارند. مجيد هنوز از حافظه مخاطب پاك نشده و تمامي اينها از لطف خداست.