به اعتقاد اين روزنامهنگار مفهوم «سبك زندگي» را بايد در ادامه گفتمان ايجابي ـ انتقادياي دانست كه رهبر انقلاب در قامت يك كارشناس حاذق در سپهر اجتماعي و منظومه فكري ما طرح كردهاند. نقطه آغازين گفتمان ايشان طرح مفهوم «تهاجم فرهنگي» در سال ۱۳۶۸ است كه با انتقادات ايشان به «ايدئولوژي سرمايهداري ليبرال» همراه بود و براي نمونه، تجملگرايي يكي از تبعات سرمايهداري به شمار ميرود. او معتقد است كه تغييرات ناهنجار در سبك زندگي ما از دوران سازندگي شروع شده است.
آقاي فضلينژاد! مفهوم «سبك زندگي» به عنوان يكي از عناصر سازنده «تمدن نوين اسلامي» از موضوعاتي است كه مقام معظم رهبري در مهرماه ۱۳۹۱ طرح كردند. تعريف و تحليل شما از چيستي «سبك زندگي» چيست؟ رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۸۵ در جمع دانشگاهيان سمنان به صورتبندي مفهوم «ناتوي فرهنگي» پرداختند و آن را در دل استراتژي «جنگ نرم» غرب عليه انقلاب اسلامي تعريف كردند، اما رهبر معظم انقلاب به همين قدر بسنده نفرمودند و نقطه نزاع با غرب سكولار را در شهريور ۱۳۸۸ با نگاهي انتقادي به علوم انساني سكولار مشخص كردند و فرمودند «با شجاعت وارد نقد علوم انساني غرب شويد.» نقطه نزاع ما با غرب سكولار، يك نزاع معرفتشناختي است و مقام معظم رهبري در سه سال گذشته جد و جهد بسياري كردند تا اين گفتمان انقلابي براي احياي تمدن اسلامي پا بگيرد و اكنون ميبينيم محافل فكري و دانشگاهي ما به اين مفاهيم رويكرد تازهاي دارند، اما مفهوم سبك زندگي كه روز ۲۳ مهرماه ۱۳۹۱ توسط رهبر معظم انقلاب در جمع جوانان خراسان شمالي مطرح شد، هم يك نقطه عطف تاريخي در فرآيند گفتمانسازي تمدن نوين اسلامي و هم يك زنگ خطر جدي است.
مفهوم سبك زندگي آنقدر تبعات و آثار مهم و حياتي دارد كه اگر مسخ شود و سبك زندگي ديني كمرنگ گردد، تمام پيشرفتهاي صنعتي، تكنولوژيك و علمي ما را به باد ميدهد و نگراني رهبر انقلاب هم در طرح اين بحث به چنين آسيبپذيرياي بازميگشت. ايشان هشدار دادند كه بعد از پيروزي انقلاب پيشرفت ما در بسط سبك زندگي
اسلاميـ مشرقي اندك بوده است. اين زنگ خطري كه رهبري به صدا درآوردند، نشان از يك دغدغه عميق دارد كه بايد به آن پرداخت.
به طور خلاصه تعريف «سبك زندگي» در علوم انساني اسلامي چيست؟ آيا با تقابلي به نام «سبك زندگي غربي» و «سبك زندگي اسلامي» مواجه هستيم؟ اين تقابل هست و ريشههاي تاريخي و معرفتي درازمدتي را در دل خود دارد. از نقطه نظر علوم انساني اسلامي، سبك زندگي يكي از غنيترين مفاهيم، داراي طولانيترين تاريخ پيدايش و متناظر با معناي «عقل معاش» است. ريشه ترمينولوژيك سبك زندگي به ادبيات عرب و لغت «السنه» ميرسد و از آن با عنوان «سنت زندگي» ياد ميشود. در تشيع، «سنت» به همين معنا يكي از چهار مرجع «استنباط حكم خدا» در كنار عقل، كتاب و اجماع است و سنت اصيل را نيز «سنت نبوي» و «سيره رسولالله» ميدانيم كه به حيات طيبه ميرسد. يعني، سبكي از زندگي كه خروجي آن در مسير تكامل الهي آدميان است و نقطه شروع آن در تفكر ديني مقارن با آغاز رسالت حضرت خاتمالانبياست. در برابر ريشههاي عميق ديني ـ تاريخي سبك زندگي در علوم اسلامي، انگلستان در پايان قرن هفدهم ميلادي پس از واقعه موسوم به «انقلاب باشكوه» و ايالات متحده امريكا نيز از سال ۱۹۲۹. م مفهوم life style (سبك زندگي) را برمبناي فلسفه ماترياليستي (ماديگرا) مورد توجه و ترويج قرار دادهاند.
به ريشههاي تاريخي مفهومlife style (سبك زندگي) در قرن هفدهم انگلستان و قرن بيستم در امريكا اشاره كرديد. اساساً تلقي متفكران غربي از «سبك زندگي» چيست و چرا امريكاييها اخيراً از پيوند دو مفهوم «سبك زندگي» و «ديپلماسي عمومي» سخن گفتهاند؟ تولد مفهوم سبك زندگي در غرب به جهت دامنهدار بودن ارجاعات تاريخي آن البته موضوع گفتوگويي ديگري است، اما مقدمتاً عرض ميكنم كه ريشههاي «مُد» و «تجملگرايي» كه از مظاهر برجسته در تشخيص سبك زندگي شناخته ميشوند به دوره پس از كودتاي ماسونها در انگلستان در سال
۱۶۸۸. م ميرسد كه آن را «انقلاب باشكوه» ناميدهاند؛ يعني ۳۲۵ سال پيش. در كتاب جديدم به نام «شاهكليد انگليسي» كه انشاءالله سال آينده منتشر ميشود، رسالهاي با عنوان «تئوري و عمل در فلسفه انگليسي» نوشتهام و درباره مبدأ سبك زندگي انگليسي بحث كردهام. سه تاريخدان برجسته مانند «كلاريس سويشر»، «موريس اشلي» و «ويل دورانت» در آثار خود اين دوره زماني را كاويدهاند.
براي نمونه، سويشر در كتاب «انقلاب باشكوه» مينويسد: «رونق و رفاه ناشي از انقلاب ۱۶۸۸. م توجه خاص به مُد را نيز به همراه آورد و به ثروتمندان فرصت ميداد تا ثروت خود را به سبكهاي جديدي به نمايش بگذارند.» البته تعداد كمي از اين مورخان اشاره كردهاند كه اين رفاه حاصل بردهداري اشراف انگليس و نيز غارت معادن مشرق زمين توسط آنان بود. «ويل دورانت» اشارات كوتاهي به اين موضوع دارد و با روايت «سبك زندگي انگليسي» در همين بازه زماني به توصيف نقش «جواهرآلات شرق» ميپردازد و مينويسد:«صورت زنان انگليسي پوشيده از لوسيون، كرم پودر و ابروهاي قابل تنظيم بود و همه جواهرآلات شرق را آورده بودند تا زينت بخش مو، گوشها، گردن، دستها و لباس و كفشهاي آنان باشد.»
پس از انگلستان، اين روند در امريكا از چه مقطع زمانياي آغاز شد؟ در ايالاتمتحده بحث «سبك زندگي» از ابتدا با تفكر «مهندسي اجتماعي» پيوندهاي تنگاتنگي داشته است. نقطه آغاز «سبك زندگي» در مباحثات تئوريك امريكا به پايان قرن نوزدهم و تولد «مكتب شيكاگو» باز ميگردد. جان ديويي، فيلسوف بزرگ امريكايي، يكي از پيشروان برجسته اين مكتب و از شارحان «ليبراليسم عملي» بود كه تئوري تعليم و تربيت او، مدل ساخت يك انسان ليبرال شد. ديويي ابتداي قرن بيستم در مركزيت مكتب شيكاگو نشست. ديويي به ساخت فلسفهاي تربيتي ميانديشيد تا «ليبراليسم عملي» را از سنين كودكي در ذهن و روان شهروندان دروني سازد. تحقق چنين هدفي، نيازمند يك انقلاب علمي، آموزشي در جهان بود كه بذرهاي آن را با تأسيس مدرسه آزمايشگاهي (معروف به مدرسه تجربي ديويي) در سال ۱۸۹۶ كاشتند. آوازه ديويي در دهه ۱۹۱۰ از ايالات متحده تا شوروي را درنورديد و مدارس زيادي برپايه آموزههاي او در كتاب دموكراسي و تعليم و تربيت تجديد بنا ميشدند. خلاصه تئوري او اين بود كه «رشد ليبرالي، غايت آموزش است» و از همين نقطه طرح يك «نظام آموزشي» و «مهندسي اجتماعي» براي ساخت انسان ليبرال را ارائه كرد. از سال ۱۹۳۲، ديويي بر كرسي نظريهپردازي «طرح نوين» فرانكلين روزولت براي بازسازي امريكا نشست كه البته امروز در غرب آن نظريهها را سبب عقبماندگي ايالات متحده ميدانند اما در ايران و در زمان دولت اصلاحات مدارس دولتياي به «سبك جان ديويي» ساختند تا دانشآموزان از رهگذر اين شيوههاي آموزشي، سبك زندگي مطلوب امريكاييها را بياموزند!
آقاي فضلينژاد! ايالات متحده از چه زماني پروژه صدور «سبك زندگي امريكايي» را به صورت رسمي آغاز كرد و آن را يكي از اولويتهاي سياست خارجي خود قرار داد؟ آيا ميتوان يك نقطه تاريخي براي آغاز اين پروژه مشخص كرد؟ اين نقطه تاريخي را ميتوان مشخص كرد. نخستين بار، صدور سبك زندگي امريكايي به عنوان يكي از ابزارهاي رسمي سياست خارجي امريكا با تدوين «طرح مارشال» در سال ۱۹۴۷. م اتفاق افتاد. ماجرا اين بود كه روز پنجم ژوئن ۱۹۴۷ كميتهاي به ابتكار «جرج مارشال» وزير امورخارجه امريكا براي بررسي نحوه كمك به اروپاي ويران شده پس از جنگ جهاني دوم تشكيل شد. براساس طرح مارشال، امريكا ميلياردها دلار به دولتهاي غربي مانند فرانسه و آلمان وام كم بهره داد تا آنها بتوانند هم كارخانههاي توليدي خود را راه بيندازند و هم از كالاهاي امريكايي خريداري كنند. اين طرح، نقطه آغاز جنگ فرهنگي ميان ليبرالها و كمونيستها بود كه به صورت يك رقابت اقتصادي خود را نشان ميداد. امريكا براساس طرح مارشال در سند اعطاي وام كم بهره، يك شرط ضمن عقد گذاشت و آن اين بود كه كشورهايي مثل فرانسه و آلمان در ازاي دريافت وام، نه تنها متعهد به خريد كالاهاي امريكايي بلكه متعهد به خريد و نمايش فيلمهاي هاليوود نيز هستند! البته يك دوره زماني پيش از اين تاريخ را نيز داريم كه صدور ارزشهاي امريكايي يكي از عناصر دكترين عمليات مخفي سرويس جاسوسي ايالات متحده بود. «جان استاك ول» از رؤساي سرويس عمليات مخفي سياسي در سازمان سيا در كتاب «نگهبان اورنگ» اشارات جالبي به اين دوره تاريخي دارد.
راهكار جلوگيري از گسترش «سبك زندگي امريكايي» در ايران چيست؟ مبناي تحليل ما براي تدوين راهكار، معرفتشناسي امام خميني(ره) است و مقام معظم رهبري تأكيد موكد دارند كه اين مكتب انقلابي بايد امتداد پيدا كند و كرده است. امام خميني(ره) در ۴ آبان ۱۳۵۸ ميفرمايند «من فكر مىكردم كه اگر ما بتوانيم يك ديوارى مثل ديوار چين بين شرق و غرب بكشيم، بين ممالك اسلامى و چه بكشيم، ديوار زمينى و هوايى كه مملكت ما از دست آنها نجات پيدا كند و ترقياتشان را هم ما عذرش را بخواهيم، به نفع ما بيشتر است. حتى آنهايى كه به اسم ترقى به ما مىدهند. » منتها خود حضرت امام معتقد بودند كه اين كار ممكن نيست. اين مبناي تحليلي را رهبر انقلاب در سخنراني خود پيرامون «سبك زندگي» در خراسان شمالي ارائه دادند و فرمودند «ما براي ساختن اين بخش از تمدن نوين اسلامي، به شدت بايد از تقليد پرهيز كنيم؛ تقليد از آن كساني كه سعي دارند روشهاي زندگي و سبك و سلوك زندگي را به ملتها تحميل كنند. امروز مظهر كامل و تنها مظهر اين زورگويي و تحميل، تمدن غربي است... بعضي به مجرد اينكه اسم غرب و تمدن غرب و شيوههاي غرب و توطئه غرب و دشمني غرب ميآيد، حمل ميكنند بر غربستيزي: آقا، شماها با غرب دشمنيد. نه، ما با غرب پدركشتگي آنچناني نداريم. البته پدركشتگي داريم، اما غرض نداريم. » از اين رو، در سبك زندگي آنجا كه پاي تقليد به ميان ميآيد بايد هراسان شد.
در اينجا به نسبت «سبك زندگي» و «جنگ نرم» ميرسيم. امريكاييها چقدر در جنگ نرم خود براي گسترش «سبك زندگي امريكايي» در ايران موفق بودهاند؟ نسبت «سبك زندگي و جنگ نرم» بايد به عنوان يك پروژه دانشگاهي مورد توجه واقع شود و پاياننامههاي تحقيقي واقعبينانهاي در رشتههاي علوم انساني در باب «سبك زندگي» عرضه شود. اين كار نيز نيازمند پژوهشگران دردمندي است كه دركي ظريف و دقيق از «فحشاي سرمايهداري» داشته باشند. اگر چنين پژوهشهايي به سرانجام رسيد، ميتوان ميزان تأثير سبك زندگي امريكايي بر جامعه ايراني را به شكل علمي ارزيابي كرد.
به هر حال، كار به جايي رسيده است كه براي كاهش ضريب نفوذ مدلها و سبكهاي سكولار ـ از جمله در عرصه پوشش زنان ـ بايد از گشت ارشاد استفاده كنيم و كار درستي هم هست، ولي اتفاق نگرانكنندهاي كه به شدت در حال وسعت است، نفوذ فرهنگ سرمايهداري ليبرال در مناسبات رسمي اجتماعي است. وقتي در بهمن ماه امسال، روزنامهاي كه ارگان دولت است، آگهي فروش ساعت ۲۰۰ ميليوني كارتيه را در صفحه ۲ و ذيل سخنان رهبر معظم انقلاب چاپ ميكند، متأسفانه بايد عميقاً نگران بود؛ گفتيم كه در نظريه امريكايي life style آگهيها و تبليغات سبب ساختن تصويرها و تصورهاي بالقوه در ذهن شهروندان از زندگي ميشود و اين آگهيها كه چيزي جز تبليغات براي ايدئولوژي سرمايهداري نيست، ذائقهسازي ميكند و مخاطب را به «مراكز تجاري» ارجاع ميدهد.
آيا ميتوان نتيجه گرفت كه يك زنجيره اقتصادي، فرهنگي و سياسي براي ترويج «سبك زندگي امريكايي» در ايران وجود دارد؟ جز اين نيست. اين زنجيره همانند يك مافياي غولپيكر ميكوشد تا نهادهاي مؤثر فرهنگساز و هويتساز مثل «آموزش و پرورش» را تحت سيطره خود بگيرد. منصفانه و واقعبينانه و متأسفانه بايد گفت مافياي سرمايهداري ليبرال خود را در برخي از لايههاي اجتماعي تا حدي نهادينه كرده است؛ چنانكه «كيان تاجبخش» (يكي از جاسوسان امريكايي و محكومان فتنه) ميگفت، اين زنجيره به دنبال «فتح عرصه عمومي ايران» است. بدين معنا كه وقتي تابلوي تبليغات شهري در اتوبانهاي تهران محل تبليغ گرانترين برندهاي اروپاييـامريكايي ميشود، يا روزگاري ميرسد كه در تهران بستني با روكش طلا به مبلغ ۲۵۰ هزار تومان ميفروشند، يا الگوي «شهر كتاب» با ۵۲ شعبه در كشور از الگوي مراكز فرهنگي فرانسه اقتباس ميشود، با زنجيرهاي از گسترش فحشاي سرمايهداري مواجه ميشويم.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي از چه مقطعي روند گسترش سرمايهداري و تأثير آن بر سبك زندگي ديني ـ ايراني آغاز شد؟ از سال ۱۳۶۸ با آغاز دوره سازندگي اين روند آغاز شد. تحليل «كنت پولاك» (از رؤساي بخش خاورميانه سازمان سيا) درباره دولت سازندگي خواندني است. او در كتاب «معماي ايراني» مينويسد: «رفسنجاني به محض دست گرفتن قدرت، كابينهاي را روي كار آورد كه راديكالهاي كليدي در آن حضور نداشتند. اين كابينه شامل چهرههاي جديدي بود كه انجام تغييرات در سياستهاي ايران را وعده داده بودند و بيشتر به تواناييهاي تكنوكراتيك باور داشتند تا به وفاداري و پاسداري از انقلاب اسلامي». آنان اعتقادي به مبارزه با سرمايهداري نداشتند و حتي براي گسترش آن توجيهات ديني دست و پا ميكردند كه مستندات آن را در فصل چهارم كتاب «ارتش سري روشنفكران» آوردهام. يكي از گزارشهاي امريكاييها از تغييرات اجتماعي و فرهنگياي كه دولت سازندگي رقم زد، تعجبآور و در عين حال دقيق است. رابين رايت، نويسنده روزنامه لسآنجلس تايمز كه براي نگارش كتاب «آخرين انقلاب بزرگ» ابتداي دهه ۱۳۷۰ ماههاي متوالي را در ايران سپري كرده، مينويسد آقاي رفسنجاني پس از دست گرفتن قدرت، كرباسچي را به سمت «شهردار تهران» رساند تا اين شهر را «زنده» كند و فرهنگسراهاي جديد مانند فرهنگسراي بهمن جايي بود كه در آن ايران با غرب ميآميخت. نشريات زنجيرهاي اصلاحطلبان نيز بر تحليل «رابين رايت» صحه گذاشتند. شهريور ۱۳۷۷ پروندهاي با عنوان «طبقه جديد: پرونده كرباسچي از منظر جامعهشناختي» در شماره ۵ ماهنامه گوناگون به چاپ رسيد. نويسنده در اين مطلب از «روند نامحسوس آميزش غرب با ايران» تحت سياستهاي دولت سازندگي با خشنودي سخن ميگويد و اقدامات شهردار وقت تهران براي نابودي بافت سنتي شهر و جايگزين كردن زندگي مدرن با آن را مستند تحليل خود ميآورد و مينويسد:«كرباسچي به عنوان يك چهره ليبرال و تكنوكرات پيش از هرگونه فعاليت سياسي به ايجاد دگرگونسازي زيرساختهاي اجتماعي و سياسي پرداخت. او كوشيد بافت سنتي فرهنگ را به سوي مدرنيزاسيون سوق دهد. ايجاد فرهنگسراها به ويژه در مناطق جنوب شهر تهران سببساز آشنايي صريح مردم با «زندگي مدرن» شد. انتشار «روزنامه همشهري» به جريانسازي اين فرهنگ جديد كمك كرد. شگفت آنكه كرباسچي در همه اين اقدامات سعي آشكاري بر غيرسياسي جلوه كردن اقدامات خود داشت.»
در نتيجه، گسترش ايدئولوژي سرمايهداري كه متضمن گسترش «سبك زندگي امريكايي» است، از دوره دولت سازندگي آغاز شد و ميبينيم كه از ابتداي دهه ۱۳۷۰ رهبر معظم انقلاب انتقادات زيادي به اين روند مطرح كردند. چگونگي وقوع اين اتفاق تأسفانگيز و امتداد آن در دولت فعلي نيز حكايت طولانياي دارد كه اميدوارم در فرصتي ديگر بتوان ريشههاي آن را تحليل كرد.