کد خبر: 680523
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۵
معاون سياستگذاري معاونت علمي رياست‌جمهوري در گفت‌وگو با «جوان» :
 
 
 

آيا ابلاغ سياست‌هاي كلي حوزه علم و فناوري از جانب رهبر انقلاب، تأثيري در بهبود عملكرد و پيشرفت بخش‌هاي مختلف خواهد داشت؟

بله. قطعاً همين‌طور است. مهم‌ترين تأثير ابلاغ اين سياست‌ها را بايد در دو راستا جست‌وجو كرد؛ اين سياست‌ها اولاً در راستاي هم‌افزايي بين بخش‌ها كمك بسياري مي‌كند. هم اكنون خيلي از نهاد‌ها در حوزه علم و فناوري مشغول هستند و به سياستگذاري در اين زمينه مي‌پردازند؛ در حالي كه قاعدتاً سياستگذاري در اين حوزه بايد بين يك يا دو نهاد باشد. تجربه اين طور نشان داده است كه به هم زدن ساختار‌ها، ادغام و انحلال در سطوح مختلف نظير وزارتخانه‌ها و معاونت‌ها و شوراهاي عالي، هزينه بردار است، در نتيجه بهترين كار اين است كه ما سعي كنيم بين نهادهاي زيادي كه در حوزه علم و فناوري مشغول سياستگذاري هستند، هم‌افزايي ايجاد كنيم. سياست‌هاي ابلاغي اخير اين مسئله را به خوبي مدنظر قرار داده است. نقش دوم سياست‌هاي كلي علم و فناوري جريان‌سازي و گفتمان‌سازي در اين حوزه است. در طول 10، 15 سال اخير، رهبر انقلاب بحث توليد علم، نهضت نرم افزاري، نقشه جامع علمي و خلاصه عناوين مختلفي را مطرح كرده‌اند كه راه افتادن موج‌هاي مختلف در حوزه علم و فناوري را در پي داشته است و همين موجب تبديل اين ضرورت‌ها به گفتمان غالب شده است. در حقيقت مقام معظم رهبري با اين كار اجازه ندادند تا مسائل به اين مهمي به دست فراموشي سپرده شوند. به نظر مي‌رسد اين دو نقش از مهم‌ترين و گسترده‌ترين آثار ابلاغ سياست‌هاي كلي علم و فناوري باشد.

معاونت تحت مديريت شما - معاونت سياستگذاري - چه برنامه‌اي براي عملي شدن اين سياست‌ها دارد؟

اولين اقدامي كه انجام داده‌ايم اين است كه با بررسي ابلاغيه به استخراج موارد مربوط به سازمان خود پرداختيم و به اين نتيجه رسيديم كه از اين ۳۴ سياست، ۱۹ مورد آن به معاونت علمي و فناوري رئيس‌جمهور مربوط است و ۱۵ مورد آن مربوط به ساير نهاد‌هاست. پس از احصا كردن ۱۹ موردي كه مربوط به ما بود، آنها را از حالت كلي به حالت خرد تبديل و كار روي آنها را براي اجرايي شدن آغاز كرديم. سعي كرديم براي آنها شاخصه‌هاي كمي بگذاريم تا اصطلاحاً به «اكشن پلن» يا برنامه عملياتي تبديل شوند. به نظرم از اين طريق مي‌توان به اهداف تعيين شده در اين ابلاغيه دست پيدا كرد. البته بعضي از اينها خيلي كلي هستند. مثلاً در اين ابلاغيه به «رويكرد جهادي» اشاره شده است كه يك مفهوم عام است و نمي‌شود به برنامه عملياتي آن را تبديل كرد. در هر زماني هم صادق است. هيچ وقت هم نمي‌توان گفت كه به آن رسيده‌ايم، چون اين رويكرد، رويكردي است كه همواره بايد ادامه داشته باشد. اما به هر حال سعي كرديم هر قدر كه ممكن است، اينها را خرد كنيم و به فعاليت‌هاي جزئي‌تر تقسيم كنيم. به عبارتي، تلاش كرديم اين سياست‌ها را از حرف‌هاي علوم انساني به رويكرد مهندسي تبديل كنيم. مثل اينكه شما به يك شخصي سفارش دهيد كه يك ساختمان خوب مي‌خواهم. اينكه شما مي‌گوييد يك «ساختمان خوب» مي‌خواهيد، «خوب» يك صفت‌ كلي است كه مطرح است. بنابراين معمار، اين «ساختمان خوب» را تبديل به طرح مي‌كند و مهندس، طرح را تبديل به نقشه. در چنين فرآيندي ما سعي مي‌كنيم دستور ايشان را بگيريم با چند مرحله تبديلش كنيم به يك سري اقدامات ريز كه بشود در نظام اداري كشور پياده‌اش كرد.

به نظر شما رسيدن ايران به مرجعيت علمي در جهان، كه در اين ابلاغيه بدان اشاره شده است، مستلزم چه مقدمات و پيش نيازهايي است؟

رسيدن به اين هدف، قبل از هر چيزي حضور در صحنه بين‌المللي را مي‌طلبد. فرض كنيد يك وزنه‌بردار خوب هرگز به عنوان وزنه‌بردار در عرصه رقابت‌ها حضور پيدا نكند و در‌‌ همان روستاي محل زندگي‌اش بماند. بنا بر اين او اگرچه توانش را داشته، اما هيچ وقت قهرمان جهان و المپيك نمي‌شود. روزي به اين ورزشكار مي‌گويند «قهرمان جهان» كه در مسابقات جهاني نشان دهد مي‌تواند بقيه را شكست دهد.

براي اينكه ما هم روزي بتوانيم مرجعيت علمي را در جهان داشته باشيم، اول از همه بايد به صحنه جهاني برويم و رقابت كنيم. طبيعتاً ابتدا ممكن است اول نباشيم. اما بايد اول از همه در عرصه‌هاي جهاني مثل مجله‌هاي علمي درجه يك حضور داشته باشيم. در كنفرانس‌هاي بين‌المللي، در اجلاس‌ها، در مناقصات و فعاليت‌هاي دانش بنيان اقتصادي بايد حضور به هم رسانيم. بايد قواعد بازي را ياد بگيريم. من باز از تشبيه ورزشي استفاده مي‌كنم. شما اگر قواعد بين‌المللي وزنه برداري و كشتي را ندانيد، هيچ وقت قهرمان جهان نخواهيد شد. نمي‌شود بگوييم مقاله isi به هيچ وجه خوب نيست. به هر حال امروزه ملاك علم در اين دنياست و خود مقام معظم رهبري هم وقتي آمار مي‌دهند، مقداري از آنها براساس مقالات isi است. اگر بخواهيم صرفاً مقالات داخلي را ملاك قرار دهيم، بنابراين هيچ رقيبي نداريم. من حرف اولم اين است كه ما بايد در عرصه بين‌المللي و در فضاي رقابتي حضور داشته باشيم. ببينيم ديگران چه مي‌كنند، قواعد بازي را از آنها بياموزيم و با آنها رقابت كنيم. ما در كشورمان پتانسيل انباشته خوبي در حوزه علم و فناوري داريم. اگر در عرصه بين‌المللي وارد شديم و به قواعد بازي تن دهيم، خيلي سريع پيشرفت مي‌كنيم. اين طور نيست كه اگر ديگران مسيري را فرضاً طي ۲۰ سال طي كرده‌اند، ما هم بايد ۲۰ ساله برويم. ممكن است كه ما بتوانيم مثلاً طي پنج سال موفق بشويم‌‌ همان مسير را طي كنيم. همان طور كه شاهد هستيم، هم اكنون در بعضي حوزه‌ها اين اتفاق افتاده است.

در يكي از بخش‌هاي سياست‌هاي كلي علم و فناوري به توسعه نظريه‌پردازي اشاره شده است. چرا هم اكنون در مجامع علمي كشور، كمتر شاهد نظريه‌پردازي هستيم؟ ريشه اين مسئله از كجا نشئت مي‌گيرد؟

نظريه‌پردازي، فضاي اجتماعي و فرهنگي و سياسي خودش را مي‌خواهد. الان فضاي جامعه ما اينگونه نيست. نظريه‌پردازان انقلاب غالباً قبل از انقلاب بودند. پس از انقلاب كمتر نظريه‌پردازي پيدا شد. ما بايد ببينيم كه قبل از انقلاب شرايط چگونه بوده كه مثل شهيد مطهري، شهيد بهشتي، دكتر شريعتي، علامه طباطبايي، شهيد صدر و... پيدا مي‌شد؟ چرا بعد از انقلاب اينها كم شدند؟

نظريه‌ها در تقابل با نظرات ضد خودشان شكل مي‌گيرند. من وقتي صاحب نظريه مي‌شوم كه عده‌اي جلوي من بايستند و با من دائماً مخالفت كنند. در دانشگاه با من بحث مي‌كنند. در حوزه بحث مي‌كنند. در اين شرايط است كه من مي‌روم حرفم را پخته و تكميل مي‌كنم، تا يك روزي مي‌درخشد و نظريه مي‌شود. هيچ كس هم از روز اول نمي‌تواند بگويد من نظريه دارم. انيشتين هم روز اول نگفت اين تئوري من است. انيشتين يك مقاله چاپ كرد، بعد به ديگران دادند و گفتند اين تئوري و نظريه انيشتين بود. اينكه ما يك كرسي راه بيندازيم و به مردم بگوييم خودتان بياييد نظريه بدهيد، همه مي‌گويند ما صاحب نظريه‌ايم. اما نظريه‌هايشان چه ارزشي دارد! فضاي سياسي و اجتماعي ماست كه اجازه مي‌دهد تز و آنتي تز ظهور كند و از تقابل اينها با هم، يك نظريه جديد بشكفد. من فكر مي‌كنم اين فضا در كشور ما فراهم نيست. بايد ما تحملمان را خيلي بيشتر كنيم تا اين اتفاق بيفتد.

بر اساس بند دوم اين سياست‌ها بهينه‌سازي عملكرد و ساختار نظام آموزشي - تحقيقاتي كشور، يكي از مأموريت‌هاي تعريف شده است. به نظر شما مهم‌ترين اشكالات و ضعف‌هاي نظام آموزشي فعلي كشور چيست؟

مهم‌ترينش اين است كه خروجي‌محور نيست. نظام آموزشي ما خروجي‌محور حركت نمي‌كند. به عبارت ديگر استاد ما فكر مي‌كند همين كه پايان نامه‌اي را بگذراند، اين مي‌شود خروجي‌اش. همين كه مقاله‌اي را بنويسد، اين مي‌شود خروجي‌اش. به طور دقيق اينها مي‌شود «OUTPUT». يعني ما «INPUT» مي‌دهيم و «OUTPUT» مي‌گيريم. ورودي مي‌دهيم و خروجي مي‌گيريم. اما بعد از «OUTPUT» براي اينكه ما به يك خروجي مطلوب دست پيدا كنيم، رسيدن به مرحله‌اي به نام «OUTCOME» لازم است. يعني بعد از اوت پوت بايد به دستاورد برسيم.

مثلاً: اگر يك نمونه اوليه است، بايد به محصول تبديل شود و به فروش برسد. در علوم انساني هم به همين ترتيب يك چيزهايي قابل تعريف است. حول و حوش اتوبان چمران را در نظر بگيريد. شايد 10 دانشگاه مانند شهيد بهشتي، الزهرا، تهران، تربيت مدرس و علامه طباطبايي اطراف آن باشد. همه اين دانشگاه‌ها پولشان را از يك جا مي‌گيرند، دانشجويشان را از يك جا مي‌گيرند، منابع درسي‌شان يكي است و اساتيدشان بعضاً حتي مشترك هستند. اگر قرار است همه يك كار را بكنند چرا چند تا باشند. در خارج كه تنوع دانشگاه‌ها مطرح است، دليلش اين است كه هر يك از راه‌هاي مختلف دانشجو مي‌گيرند، تأمين منابعشان از جاهاي مختلف است، برنامه درسي‌شان با يكديگر خيلي متفاوت است. مثلاً مهندسي صنايعي كه در يك دانشگاه تدريس مي‌شود، با مهندسي صنايعي كه در دانشگاه همجوارش تدريس مي‌شود، به لحاظ برنامه درسي ممكن است تا ۵۰ درصد تفاوت داشته باشد. در نتيجه خروجي‌هاي مهندسي اين به يك درد مي‌خورند و خروجي‌هاي آن يكي به ‌ درد ديگري.

مهم‌ترين ضعف ما اين است كه هيچ رقابتي نيست. هيچ اتفاقي قرار نيست بيفتد. دانشگاه‌ها به خصوص بد‌تر از آنها مراكز تحقيقاتي كه حتي ورودي دانشجو هم ندارند، هيچ كار خاصي نمي‌كنند. اينها فقط يك پولي از دولت مي‌گيرند و هزينه مي‌كنند. قانون شركت‌هاي دانش بنيان يك ماده شماره چهار دارد كه ‌اي كاش براي اجراي آن همت كنيم. اين ماده مي‌گويد پژوهشگاه‌هاي دولتي غير حاكميتي را بايد فروخت. نمي‌دانم چرا ديوان محاسبات، سازمان بازرسي، كميسيون اصل ۹۰ يا كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس يا هيچ نهادي نمي‌رود به متوليان امر بگويد كه ماده چهاري هم وجود دارد، پس چرا اجرايش نمي‌كنيد. چرا همه مواد قانون شركت‌هاي دانش بنيان را مي‌بينيد و اين يكي را نمي‌بينيد. من مهم‌ترين ضعف را در اين مي‌بينم كه اينها هيچ مأموريت خاصي ندارند و مسئوليتي به گردنشان نيست جز خرج كردن بودجه دولت‌ها.

در ساير كشور‌ها براي سوق دادن افراد به سوي علايق و استعداد‌هايشان چه كارهايي انجام مي‌دهند؟ چرا بسياري از دانش‌آموزان و دانشجويان ايراني در شناخت استعداد‌هايشان ناتوانند؟

بنده اين را قبول ندارم كه كشورهاي ديگر خيلي استعداد محورند. يعني واقعاً فكر نمي‌كنم چنين چيزي باشد. سيستم كنكور ما طبيعتاً يك قدر زيادي افراد را موظف مي‌كند كه بر حسب انتخاب رشته، به مناطق مختلف بروند. اين يك واقعيت است. اما از آن طرف اين سيستم يك مزيت بزرگ را به همراه دارد و آن اين است كه هيچ كس به خاطر نداشتن شهريه از تحصيل باز نمي‌ماند. يعني اگر فردي از فقير‌ترين خانواده اين كشور بخواهد پزشكي بخواند ـ كه از رشته‌هاي گران دانشگاهي است ـ امكانش را دارد. من اگر جاي شما بودم اين سؤال را مي‌پرسيدم كه چرا كشورهاي ديگر مي‌توانند از استعداد‌هايشان نتيجه بگيرند اما ما نمي‌توانيم؟

براي اينكه برخي كشور‌ها نظام‌مند كار مي‌كنند. فرض كنيد يك شخصي استعداد زيادي در نقاشي دارد، خيلي هم نقاشي‌اش خوب است، حتي مي‌رود و به خوبي تعليم مي‌بيند. اما پشت سر اين استعداد و تعليم خوب، يك نظام اقتصادي نيست كه بگويد يك نقاش خوب چطور برود نمايشگاه بزند؟ چطور آثارش را بفروشد؟ و چطور پول در بياورد؟ بنابراين اساساً شخصي كه استعداد نقاش شدن را دارد و امكان بهره‌مندي از معلمين و اساتيد خوب هم برايش فراهم است، چون يك نظام اقتصادي مطمئن كه استعدادش را به پول تبديل كند، نمي‌بيند، استعدادش را دفن مي‌كند و دنبال آن را نمي‌گيرد. به جاي نقاشي مي‌رود تعليم رانندگي كار مي‌كند. چون مي‌بيند كه با اين سيستم اقتصادي از نقاشي پولي در نخواهد آمد. من نمي‌گويم اشتغالزايي و ايجاد كردن موقعيت‌هاي شغلي براي استعدادهاي گوناگون دچار مشكل است، من كمي عام‌تر مي‌گويم كه نظام اقتصادي‌مان كامل نيست. ما هنگامي مي‌توانيم انتظار داشته باشيم از استعداد‌هايمان نتيجه بگيريم كه براي هر استعداد، مسيري را در نظام اقتصادي‌مان طراحي كرده باشيم. اگرچه ممكن است اين مسير، مسير خيلي سختي باشد.

اتفاقاً بر خلاف آن چيزي كه تصور مي‌شود، با دادن پول و آسان كردن راه، افراد هنرمند و دانشمند نمي‌شوند. افرادي كه در مسير هنر قدم گذاشته‌اند، در فضايي رقابتي و خيلي سخت پيشرفت مي‌كنند. مشكل اين است كه در حال حاضر مسيري وجود ندارد كه افراد در آن به رقابت پرداخته و آينده‌اي را براي خودشان تصور كنند. ما اگر مسابقه سالانه دوندگي برگزار نكنيم، هيچ وقت استعدادهاي ما در دوندگي پيدا نمي‌شود. در حال حاضر در بعضي از رشته‌ها اين مسير اصلاً نيست. در آن رشته‌هايي هم كه هست متأسفانه شاخص‌هاي پيشرفت بعضاً شاخص‌هاي سالمي نيستند. يعني طرف به خاطر استعدادش آنجا نيست، بلكه به خاطر داشتن پارتي در آنجاست و اين قضيه ديگران را كه بعضاً مستعد و شايسته هستند دلسرد مي‌كند.

به عبارتي، ايراد را من زياد در نظام آموزشي‌مان نمي‌بينم، بلكه در نظام اقتصادي و اداري‌مان مي‌بينم كه به بعد از آموزش مربوط مي‌شود. نظام اقتصادي و اداري ما اگر تنظيم شود، نظام آموزشي خودش را با آن تطبيق خواهد داد. ما استعداد و علاقه‌هايمان را تا حدي شناسايي مي‌كنيم، نظام آموزشي كارش را نسبتاً خوب انجام مي‌دهد، اما چون نظام اقتصادي و اداري ما كه بعد از نظام آموزشي بايد از اين استعداد‌ها بهره‌برداري كند و به آنها مسير بدهد كامل نيست، در نتيجه اگرچه استعداد‌‌هايمان خيلي خوب هم شكوفا شوند، از آن ثمري به كشور و به خود اين افراد نخواهد رسيد. اين معضل به ويژه در حوزه‌هاي علوم انساني بسيار اتفاق مي‌افتد. بالاخره در اين مملكت، با اين سابقه طولاني، بايد تعداد زيادي آدم هنرمند، فيلسوف و جامعه‌شناس تربيت شود. پس چرا تربيت نمي‌شود؟! استعدادش حتماً هست. اما چون نظام بهره‌برداري و به كارگيري و نخبه‌پذيري نداريم، افراد نخبه اين حوزه‌ها، مي‌روند سراغ رشته‌هايي كه برايشان يك مسير اقتصادي مناسبي طراحي شده است. بنابراين شخصي كه مي‌تواند يك فيلسوف خوب شود، تبديل به يك مهندس بد مي‌شود.

در ابلاغيه سياست‌هاي كلي علم و فناوري به مسئله مصرف بهينه منابع و بهره وري نيز تأكيد شده است. به نظر شما با چه راهكارهايي مي‌توان هزينه‌كرد بودجه پژوهش را بهينه كرد؟

به نظر من هيچ راهي ندارد، جز اينكه اين بودجه به شكلي رقابتي و مبتني بر خروجي‌ها توزيع گردد. در حال حاضر بودجه پژوهشي ما بر حسب چانه زني و نفوذ تقسيم مي‌شود. جالب است بدانيد كه اگر شما براي يك پژوهش واحد، اقدام كنيد ممكن است به شما ۲۰ ميليون بودجه بدهند، اگر من اقدام كنم، ممكن است ۲۰۰ ميليون بودجه بدهند و اگر فلاني كه ذي نفوذ است اقدام كند، ممكن است ۲ ميليارد دريافت كند. روال تقسيم بودجه پژوهشي به حسب شخصيت مجري است، نه به حسب قيمت تمام شده آن. ما بايد بودجه‌هاي پژوهشي كشور را به شكل رقابتي توزيع كنيم. اين به نظرم اصلي‌ترين راهكار براي بالا بردن بهره‌وري است كه هم اكنون اينگونه نيست.

آينده سياست‌هاي كلي علم و فناوري را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

اين سياست‌ها فرآيند تصويبشان طولاني بوده است. تقريباً 10 سال در راه بوده است و طي اين سال‌ها به هر حال كشور حركت مي‌كرده است. در نتيجه هم‌اكنون بخش زيادي از سياست‌ها به حركت افتاده است. در خيلي‌هايشان حركت‌هاي خوبي انجام شده است. من آينده روشني براي عمده اين سياست‌ها مي‌بينم. نقطه ضعف اساسي كشور، جايي كه به شدت احساس خطر مي‌شود و اين سياست‌ها را تهديد مي‌كند، بحث بهره‌برداري از پژوهش يا تجاري‌سازي و كاربردي كردن است. در اين حوزه‌ها كشور ضعف دارد. اين ضعف در داخل نظام علم و فناوري نيست. اين ضعف در بيرون نظام علم و فناوري و در تعامل بين نظام علم و فناوري با ساير نهاد‌ها مثل نهادهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي كشور شكل مي‌گيرد. آنها هستند كه بايد بهره‌برداري كنند. تعامل اين دو بخش ضعيف است. به فرض اگر هر دو بخش هم كار خودشان را به خوبي انجام بدهند، ارتباطاتشان احتياج به اصلاح و ترتيب دادن يك رويه، قوانين، عرف‌ها و باورهايي دارد كه هم‌اكنون فاقد اينهاست. نقطه تهديد اينجاست. اگر نظام علم و فناوري ما ادغام در ساير نهادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور نشود، جدا مي‌ماند و اتفاق مباركي نمي‌افتد. به همين دليل هم ما امروز معاونت علمي و فناوري را يك نهادي مي‌دانيم كه در مرز بين نظام علمي و نظام اقتصادي قرار دارد. ما خودمان را يك نهاد علمي نمي‌دانيم و خود را يك نهاد علمي ـ اقتصادي تعريف كرده‌ايم. در حقيقت در دوره جديد دنبال اين هستيم كه اين تعامل را بين نظام علم و فناوري و نظام اقتصادي كشور برقرار كنيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار