همواره پروندههايي با موضوع همسركشي در محاكم كيفري استانها بررسي ميشود. زوجهايي كه روزگاري براي تشكيل خانواده وصلت كرده بودند، به ناگاه يك نفر دست به قتل ديگري ميزند و اختلاف بين دو كانون خانواده بيش از هر زمان ديگري به اوج ميرسد. در صورتي كه زوجها صاحب فرزند باشند، دامنه اين تنشها سرنوشت كودكان را با آيندهاي مبهم مواجه خواهد كرد. نظر به اهميت موضوع، گفتوگوي ما با دكتر علي نجفي توانا، جرمشناس در پي ميآيد.
حادثه همسركشي جلوههايي از خشونت را در جامعه بروز ميدهد. دلايل بروز اين خشونت را چه ميدانيد؟
همسركشي نتيجه خشونت خانوادگي و يك پديده جهاني است. معمولاً آمارها نشان ميدهند با توجه به غلبه قدرت مرد به زن، اغلب اين زنان هستند كه قرباني اين جرم توسط شوهران يا افرادي كه به نوعي با آنها رابطه خانوادگي يا فاميلي دارند ميشوند. البته آخرين بررسيهاي انجام شده حاكي از اين واقعيت است كه در سالهاي اخير كشتن مرد توسط زن در برخي از جوامع از جمله ايران رو به افزايش بوده است كه بيشتر ريشهاش به روابط زن با مرد غريبه، تنفر زن از مرد يا آزار و اذيت بيش از حد زن توسط مرد برميگردد كه ما چند نمونه آن را طي همين امسال شاهد بودهايم. اما از عوامل اصلي همسركشي، علاوه بر چالشهاي خانوادگي، مسائل ناموسي است. مرد به تصور اينكه زنش خيانت كرده او را ميكشد كه اين نوع قتلها با انديشه و تصميم قبلي صورت ميگيرد.
شخصيت افرادي كه مرتكب قتل همسر خويش ميشوند، معمولاً چگونه است؟
فراموش نكنيم كه اكثر همسركشيها اتفاقي است. در مورد اين نوع قتلها بايد عرض كنم ما بين متهمان شخصيتهايي مختلف داريم. بعضي از آنها را معتادان تشكيل ميدهند. افراد معتاد به استفاده از مواد مخدر در دو حالت خماري و نشئگي، مديريتي بر رفتار خود ندارند و وقتي مورد اعتراض همسران و فرزندان خود قرار ميگيرند، ناگهان در يك حالت عصبيت به وسيله مواد برنده يا كوبنده يا حتي با دست اقدامي ميكنند كه منجر به فوت همسرشان ميگردد.
برخي ديگر، افرادي هستند كه از لحاظ شخصيتي دچار اختلال هستند و تحريكپذيريشان بالا است. اين گونه اشخاص در مشاجراتي كه رخ ميدهد با توجه به نقشي كه همسرشان در افزايش تحريكپذيريشان ايفا ميكند، به شدت عصبي شده و براي غلبه بر زن و جلوگيري از ادامه جوابها و پاسخهاي توهينآميز زن و اثبات قدرت برتر، دست به خشونت جسمي ميزند كه متأسفانه اغلب اين خشونتها منجر به مرگ زوجه ميگردد.
گروه سوم هم افرادي هستند كه در مشاجرات عادي، پس از مواجه شدن با توهين غيرمنتظره از سوي زن و به ويژه در نزاع فيزيكي، ناگهان دست به اقدام جنونآميزي چون هل دادن يا پرتاب كردن شئ ميزنند. در واقع اين مردان، به دليل خصلت مرد سالارانه انتظار دارند هرچه ميگويند همسرشان ساكت و منفعل بماند، در حالي كه به طور طبيعي بعضي از زنان با اين شيوه برخورد موافق نيستند در نتيجه مردان واكنشهاي عصبي منجر به خشونت و ضرب و جرح بروز ميدهند كه نتيجه آن قتل طرف مقابل است.
اين اتفاقها معمولاً در چه جوامعي بيشتر رخ ميدهد؟
عمدتاً خشونت خانوادگي از جمله قتل، در اكثر كشورها اتفاق ميافتد. البته در كشورهايي كه ميزان اعتياد در همسران بالا است يا افراد رواننژند يا روانپژند هستند و دچار افسردگي و حالت ماليخوليا ميباشند به همان نسبت آمار خشونتها و قتلهاي خانوادگي در آنها افزايش مييابد.
اين افزايش در جوامعي كه مردسالار هستند به صورت مضاعف ملاحظه ميگردد، زيرا مردان در چنين جوامعي، همسر را ملك خود تلقي ميكنند يا يك موجود تبعي كه بايد از آنها اطاعت كنند. به همين دليل در كشور ما، عاملي كه مورد اشاره قرار گرفت نهتنها موجب افزايش طلاق و خشونتها و حتي خشونت عليه فرزندان و زنان است، گاهي موجب قتلهاي وحشتناك و غيرقابل كنترل ميباشد.
ارزيابيتان درباره ويژگي رفتاري جامعه چگونه است؟
جامعه ايران از لحاظ رفتاري، يك جامعه متعادل و متعارف نيست؛ جامعهاي است كه معمولاً داراي اختلال رفتاري است. ميزان نظمگريزي و فرار از قانون، فساد اداري، اعتياد و... در آن از حد استاندارد جهاني بيشتر است و ميتوان گفت جزو كشورهاي نظمگريز جهان هستيم.
واقعيت قضيه اين است كه برخي از اين عوامل برميگردد به تبعات جنگ تحميلي. بعضي هم ناشي از مشكلات اقتصادي، بيكاري و درآمد مالي كم است و بخشي نيز به خاطر مشكلات روحي و رواني ناشي از اين شرايط ميباشد كه غالباً آستانه مقاومت افراد را تنزل ميدهد و براي جبران ناكامي، افراد قواعد و ارزشهاي اجتماعي را نقض ميكنند و چون از راه مشروع نميتوانند به نيازهاي خود دست پيدا كنند، دست به اعمال نامشروع ميزنند. در اين شرايط بسياري از زنان در روابط عاطفي و جنسي با مردان دچار مشكل ميشوند زيرا مرد، به عنوان رئيس خانواده بيشتر درگير مسائل و مشكلات اقتصادي و اجتماعي است در نتيجه بيشتر در معرض فشارهاي روحي و رواني قرار ميگيرد. تورم ، بيكاري، فشار اقتصادي، آلودگي هوا و سنتهاي ديرين مجموعاً مرد را تبديل به موجودي عصبي، زورگو و فاقد توان در برقراري ارتباط و گفتمان منطقي مينمايد. از اين رو همسر به ناچار از مردش فاصله ميگيرد. روابط زن و مرد سرد ميشود و به تدريج كه اين رابطه به سردي ميگرايد ممكن است آشنايي با يك مرد غريبه، زمينه يك رابطه جديد را فراهم آورد كه در آن زن بتواند نيازهايي كه در زندگي عادي خود نتوانسته بود تأمين كند، برآورده نمايد. البته ادامه اين رابطه با خطر دخالتش مواجه است و در مواقعي تنها راه رفع مانع و ادامه ارتباط با ازدواج، كشتن همسر است. در اينجا زن معمولاً با دخالت يك عامل خارجي يعني مرد مورد علاقه خود يا با كمك فرد ديگر يا به تنهايي، قتل همسر خود را رقم ميزند كه ما نمونههايي از آن را در مراجع قضايي مشاهده ميكنيم.
نقش رويكردهاي فرهنگي در گرايش به اين جرائم را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
يكي از علتهاي عميقتر شدن اختلاف و خشونت ميان زوجين، وجود تهاجم فرهنگي است. فرهنگ جديد مصرفي يا همان فرهنگ آزاد دنياي غرب، از طريق فضاي مجازي و وسايل ارتباط جمعي به شدت در ميان جوامع ما نفوذ پيدا كرده است. از سوي ديگر در اين سالها از طريق والدين و مديريت جامعه همواره سعي شده تا فرهنگ سنتي ما با زور به جوانان منتقل شود. از اين رو متأسفانه جوانان كشورمان بيشتر تابع فرهنگ بيگانه شدهاند تا فرهنگ سنتي. در واقع در اثر دو عامل ياد شده زمينه عميقتر شدن اختلافات بين زوجها فراهم شده است. مردها آگاهي لازم را براي مديريت زندگي خانوادگي ندارند و زنان اين نوع خانوادهها هم براي زندگي مشترك تربيت نشدهاند لذا با دو نوع خودخواهي متفاوت زندگي مشترك خود را آغاز ميكنند. در نتيجه چون امكان طلاق آسان براي زنان وجود ندارد، زمينه يك گفتمان معمولي در آنها از بين ميرود و خشونت، تنها راهي است كه برايشان باقي ميماند.
براي برون رفت از اين دشواريها چه راهكاري را پيشنهاد ميكنيد؟
براي برون رفت از اين قضايا معتقدم بايد به خانوادهها از همان كودكي آموزش داد. جوانان قبل از ازدواج يك دوره حفظ كانون خانوادگي را طي كنند و بعد آموزشهاي روانشناسي براي ارتقاي توان رواني و مديريت بحران خشونت را فرا بگيرند. البته لازم است از طريق وسايل ارتباط جمعي اين آموزشها تداوم يابد تا انشاءالله خشونتهاي خانوادگي و از جمله پديده همسركشي كاهش يابد.