متأسفانه در سينماي ايران به خصوص در اين چند سال گذشته كمتر كسي به سمت فيلمي از جنس استراتژيك و با موضوع منطقهاي و مذهبي رفته است اما حاتميكيا با ساخت به وقت شام نشان داد كه هنوز هم دغدغه اين سبك فيلمها را دارد همچون گذشته كه «باديگارد» يا «چ» را ساخت. معمولاً در كارهاي حاتميكيا اتفاقات عجيب و شايد بهتر گفت دور از انتظار رخ ميدهد كه در فيلم باديگارد و در به وقت شام اين موضوع را ميتوان به وضوح مشاهده كرد.
در به وقت شام شايد بيننده اين انتظار را دارد تا در انتهاي فيلم يونس و پدرش كه نقش اصلي فيلم را ايفا ميكنند نجات يابند اما اين اتفاق كاملاً بالعكس ميافتد و همين موضوع باعث ميشود تا قهرمان داستان برخلاف تصور قهرمانتر شود تا اينكه از بين برود. هر چند ما در طول فيلم شايد به طور جد به اين موضوع كه يونس با بازي بابك حميديان يك قهرمان است برنميخوريم كه شايد بتوان اين را يك اشكال دانست اما با اين حال نميتوان به اين فيلم در كليت آن خرده گرفت.
«به وقت شام» را ميتوان يك فيلم در كلاس بينالمللي دانست از اين نظر كه هم ميتواند در عرصه بينالمللي و فرامنطقهاي حرفي براي گفتن داشته باشد و هم اينكه سبك فيلم و تكنيكهاي به كار رفته باعث شده است تا اين فيلم حداقل يك پله و يك قدم از فيلم هاي داخلي جلوتر باشد.
حاتميكيا هر چند در اختتاميه جشنواره بيان كرد كه من فيلمساز اين نظام هستم ولی در اين فيلم به دليل اينكه موضوع يك موضوع ملي است نشان ميدهد علاوه بر اينكه فيلمسازی وابسته است اما همه اقشار و همه افراد را در نظر ميگيرد و سعي او بر اين است كه با توليد اينگونه كارها همه را به سمت خود بكشاند كه اتفاقاً در اين موضوع نيز موفق بوده است.
از نظر فيلمنامه ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه كمي ازهمگسيختگي در طول فيلم وجود دارد و در سكانسهايي فيلم از روال عادي خود فاصله گرفته و به قول معروف كمي از سرعتش كاسته ميشود و روتين بودن قصه به هم ميخورد كه اين را ميتوان يك ضعف در فيلمنامه دانست. در پايان بايد به اين نكته اشاره كرد كه «به وقت شام» را ميتوان فيلمي با رويكرد ملي و در عين حال مذهبي دانست كه توانسته امتحان خودش را با توجه به اينكه معمولاً فيلمهاي كمدي در گيشههاي سينما پرطرفدار هستند با فروش بالا و مناسب پس دهد.