نگرشي که وين روني را بر آن داشت تا بابت رانندگي در حين مستي از عموم مردم عذرخواهي کند و جريمه از سوي باشگاه، دادگاه و راهنمايي و رانندگي بهانهاي نشد تا به خاطر رفتار اشتباهش شرمنده نباشد و از مردم عذرخواهي نکند. روني از سوي دادگاه بابت جرمي عمومي جريمه ميشود. از سوي راهنمايي و رانندگي به خاطر خطاکار بودن و رانندگي در حالت مستي و البته از سوي باشگاه بابت اين خطا و اينكه آبروي اورتون را خدشهدار کرده جريمه ميشود، اما بهرغم دو سال محروميت از رانندگي، 100ساعت خدمات اجتماعي و جريمه 300 هزار پوندي (دو هفته دستمزد)، خطايش را ميپذيرد و به خاطر آن نه تنها ابراز شرمندگي که عذرخواهي هم ميکند. رفتاري که ميتواند براي تکتک ورزشکاران و افراد جامعه الگو شود تا آنها هم در قبال اشتباهات خود پاسخگو باشند و جريمهاي سنگين بپردازند، آن هم بدون اينكه اهميتي داشته باشد كه از کدام قشر جامعه هستند، با کدام اسم و رسم و شهرت؛ چه بسا اسم و رسم و شهرت آنها باعث شود جريمهاي سنگينتر برايشان بريده شود تا الگوي نامناسبي براي جامعه نباشند.
در واقع نوع نگاه به يک اشتباه ميتواند زمينهساز رعايت اصول اخلاقي و قانوني شود و الگويي مناسب را ترسيم کند، اما در نقطه مقابل اين نگرش ميتواند افراد را به اشتباهات و فرار از قانون يا حتي دور زدن آن تشويق کند، وقتي به شکلي ديگر و با پارتيبازي به پاک کردن صورت مسئله بينجامد و مانع از اعمال صحيح قانون و عذرخواهي فرد خاطي شود.
همين نگرش اشتباه شرايطي را فراهم ميکند که نوجواني مثل مهدي قائدي که البته نمونه آن در فوتبال ايران کم هم نيستند، هرگز خود را موظف به عذرخواهي از مردم، هوادارن استقلال يا حتي باشگاهي که بابت او هزينه و از نبودش ضرر كرده نداند، چراکه درست در زماني که بايد بابت خطايش بازخواست ميشد و آماده جريمه يا محکوم شدن، شخصي از باشگاه در پي حل و فصل بيسروصداي مشکلاتش بود و ماله کشيدن روي اشتباهي که ميتواند زندگي او و بسياري را براي هميشه دچار تغييراتي اساسي کند.
ديدگاهها با هم فرق دارد، اما در واقع همين ديدگاههاست که ميتواند راه صحيح را نشان دهد يا برعکس افراد را به گام برداشتن در راه اشتباه تشويق کند. بيشک اگر آن روزي که نماينده باشگاه در تلاش براي رفع و رجوع اشتباه نابخشودني بازيکن جوان اين تيم بود که باعث مرگ يک نفر هم شد، آقايان با هدف تربيت يک تفکر و يک جوان او را مؤاخذه ميکردند، کمتر جوان کمسن و سالي به خود اجازه ميداد نيمههاي شب در خيابانها ويراژ دهد و صحنهاي خطرناک و دلخراش را رقم بزند که به مرگ يک انسان منجر شود، اما آيا حالا که همه مشکلات از سر راه اين جوان خطاکار برداشته شده، حتي خود او از اين تجربه تلخ و فراموش نشدني درس گرفته که ديگران بگيرند؟!
بدون شک پاسخ منفي است که اگر غير از اين بود در طول اين مدت او براي يکبار هم که شده لب به عذرخواهي باز ميکرد، آن هم از مردمي که بعد از آن واقعه تلخ آشفته شدند، از خانوادهاي که جوانشان به کام مرگ رفت يا حتي از استقلال و هوادارانش که از نبود او ضرر کردند و آبرويشان خدشهدار شد، اما چه کسي شرايط را براي فهم اين مسئله مهيا کرد تا قائدي معناي واقعي اتفاق تلخي را که رخ داده بود به درستي درک و آن را آويزه گوش خود براي عدم تکرارش كند؟!
داستان قائديها بارها تکرار خواهد شد تا زماني که آقايان مسئول به جاي بازخواست خاطيان به دنبال ماله کشيدن بر اشتباهات آنها و پايان دادن بيسروصدا به اين داستانها باشند که الگويي نادرست در جامعه است و بلايي خانمانسوز براي جواناني که امثال قائديها را الگوي خود قرار ميدهند. امثال بازيکناني که فکر و ذکرشان به جاي تمرين براي درنورديدن قلههاي موفقيت، ويراژ دادن با ماشينهاي آنچناني در خيابانهاي شهر، آنهم در نيمههاي شب است. چرا هم غير از اين باشد وقتي اين، آن تربيتي است که آقايان به اين جوانان تازهکار ميآموزند، تربيتي نادرست که نه فقط فرداي آنها که تيمها، باشگاهها و جامعه را به تباهي ميکشاند، آن هم تنها به اين دليل که نميخواهيم واقعيتها را بپذيريم و تاوان آن را آنطور که بايد پس دهيم و عادت کردهايم به پاک کردن صورت مسئله با پارتيبازي و بدون تفکر!