در تحليل چرايي رفتار ذليلانه آلسعود نسبت به امريكا و باجدهي آشكار آنان به مستأجران كاخ سفيد، يك نگاه اين است كه آلسعود با استفاده از آموزهها و تجارب صهيونيستي - فراماسونري همچون انگليسيها و صهيونيستها از سردمداران كاخ سفيد استفاده ابزاري كرده و اهداف خود را با لابيگري و خريدن نخبگان ذينفوذ در امريكا پيش ميبرند. لذا اين نوع پرداختها نهتنها باج به حساب نميآيد بلكه نوعي هزينه منطقي و حتي نوعي باجگيري نيز هست كه از ابزار و قدرت امريكا براي تأمين اهداف و منافع بهره ميگيرد و لذا يك الگوي موفق در تعاملات و مناسبات بينالمللي به حساب ميآيد. كما اينكه برخي معتقدند بنسلمان در چشمانداز آينده كشور عربستان را با كمك امريكا و قدرتهاي اروپايي به يك قدرت منطقهاي تبديل خواهد كرد. اما با نگاه به مواضع و رفتار اعلامي و اعمالي دونالد ترامپ، رئيسجمهور ديوانهنماي امريكا كه به دور از تعارفات معمول در دنياي سياست، خواستهها و مكنوناتش را بيان ميدارد، به خوبي ميتوان واقعيتهاي حاكم بر مناسبات آل سعود و كاخ سفيد را تحليل و معنا كرد. امريكا كه يك زمان به كشورهاي عربي وابسته به خود به عنوان پمپ بنزين نگريسته و از وابستگي آنان به خود براي تأمين انرژي ارزان بهره برده و در عين حال خود را مكلف به حفظ امنيت آنان هم ميدانست، امروز از زبان ترامپ و به صراحت رژيمهايي چون آلسعود را گاو شيري تلقي ميكند كه تنها براي دوشيدن مورد استفاده قرار گرفته و به شرايط و وضعيتهاي خاص چه بسا که سر بريده شوند. كما اينكه پس از حوادث 11 سپتامبر، بارها پرونده مداخله سعوديها در اين ماجرا باز و بسته شده و چون شمشير داموكلس بر فراز سر آنان سنگيني ميكند. يا اينكه رئيسجمهور امريكا همزمان با دوشيدن آلسعود و پس از انعقاد قراردادهاي سنگين و اقتصادي و نظامي و تأكيد بر ضرورت دريافت هزينه حضور منطقهاي خود از اين قبيل رژيمها، با وقاحت مدعي ميشود كه اگر حمايتهاي امريكا نباشد، اين رژيمها يك هفتهاي سقوط ميكنند. چنين ادعايي نهتنها براي دوشيدن بيشتر در سايه ايجاد هراس كاذب است، بلكه نوعي اهانت آشكار به اين كشورها و مردم آنان نيز به حساب ميآيد. گرچه مخاطبان اين رفتار و پيام تحقيرآميز، بايد به خود آمده و در برابر اين اهانت آشكار رئيسجمهور امريكا واكنش نشان دهند، اما از آنجا كه برخي تصور ذهني و اشتباه نسبت به سياستهاي سازشگرانه آلسعود دارند و اين برخورد موهن متوجه مردم اين كشورها هم هست كه خود بخشي از جهان اسلام محسوب ميشوند، چرايي اين رفتار و درمان آن، جاي تحليل و بررسي دارد. در چرايي رفتار ذليلانه باجدهيهاي سنگين و سكوت مرگبار در برابر اين اهانتها از سوي آلسعود ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
1- وابستگي به بيگانگان و بيگانه بودن با مردم كشور خود كه به ناچار براي حفظ و تداوم حيات ننگين خود بايد هزينه اين حيات انگلي را در قالب باج و پذيرش ذلت بپردازند.
2- نداشتن رشادت و بلوغ سياسي و تأثيرپذيري از سياستهاي بيگانگان در توليد رعب و هراس و پيوند بين ثبات خود با اراده باجخواهانه سردمداران كاخ سفيد و سياستمداران قدرتهاي اروپايي كه نتيجه آن تداوم وابستگي و باجدهي است.
3- فاصله گرفتن از آموزههاي مكتب اسلام و سياست ديني و فائق آمدن اباحهگري و سكولاريسم يا قرائت انحرافي از اسلام كه منشأ آن وهابيگري است. آنچه حضرت امام خميني (ره) آن را اسلام امريكايي ميدانست، به عبارتي همانها كه اشداء علیه ملت و امت اسلامي هستند، با نظام استكباري و امريكا رحماء بوده و اطاعت و دنبالهروي ميكنند. البته نظام استكبار هم اين رژيمها را ولو ديكتاتوري تا زماني كه منافعشان ايجاب كند، حمايت ميكند. اما اگر وضعيت براي تأمين منافع به گونهاي ديگر تغيير كرد، نهتنها حاضر به هزينه براي تداوم حيات ننگين آنها نیست كه چهبسا راضي به نابوديشان نيز باشد. سرنوشت سوموزا، محمدرضا پهلوي، صدام، پينوشه و... براي امثال بنسلمان عبرتها دارد و عبرتآموزتر از آن سرنوشت شوروي سابق و دولت قذافي است كه با تصور بهرهگيري از مواهب غرب به نظام ليبرال سرمايهداري اعتماد كرده و زمينه فروپاشي را به دست خود فراهم ساختند.