سؤال اینجاست، واقعیت خواسته اینها چیست که اکثر روزها را در سالهای اخیر بهجای رفتن به فرهنگسراها، کتابخانهها، باشگاههای ورزشی، پارکهای مفرح و مسافرت به اقصی نقاط خوش آبوهوای کشور در مقابل مجلس شورای اسلامی، ساختمان مرکزی وزارت آموزشوپرورش، سازمان برنامهوبودجه و در نهایت صندوق بازنشستگی کشوری در میدان فاطمی به سر میبرند؛ در حالی که اکثر عصا به دست، عینک ته استکانی به چشم و سمعک در گوش گذاشتهاند، ایستاده و مؤدبانه که از خصلتهای ذاتی فرهنگی بودنشان است از قانونگذاران و مجریان میخواهند تا به سفره معیشت آنها سروسامان ببخشند! هر کدام کلاسور یا زونکنی قطور که محتوی صدها برگ مدرک تحصیلی و تشویق، تقدیر و بخشنامه است، زیر بغل گذاشتهاند تا به شاگردان قدیمی خود که حالا به عنوان نماینده مجلس یا مدیر به پشتی صندلیهای نرم تکیه زدهاند نشان دهند و بگویند، این آسایش، فخر و مقامی که امروز دارند حاصل تلاش و از خودگذشتگی معلمان آنها در گذشتهای نهچندان دور برای آنها بوده است که حداقل از پشت میز خود بلند شوند و از پس پنجرهها با شیشههای دودی نگاهی به جمع آنها انداخته و نه صدقه بلکه حق و حقوقشان را برابر قوانین و مقررات همترازی پرداخت کنند که اینگونه مستأصل نباشند!
تا به آنها درسهای ناگفته بدهند و ثابت کنند که نه قرنها پیش، بلکه در همین ۱۰ سال گذشته یعنی سالهای ۸۷ و ۸۶ نه توسط وزرای رژیم طاغوت بلکه وزیر وقت آموزشوپرورش دولت جمهوری اسلامی طی بخشنامه شماره ۰- ۱۳۶۱/۱۴۰ مورخ ۲۵/۱/۱۳۸۶ به تمامی واحدهای تحت پوشش خود ابلاغ شده تا بهمنظور تحقق اهداف پیشبینیشده در برنامههای دولت نهم در راستای خدمت به فرهنگیان عزیز و ارجنهادن به تلاشهای ارزنده آنان پس از تخصیص ردیفهای استخدامی توسط سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور تمامی واحدهای تابعه آموزشوپرورش موظف هستند، در انتشار آگهی استخدام خود اولویت لازم را در شرایط مساوی جهت جذب یکی از فرزندان فرهنگیان پیشبینی کرده و نیز در صورت داشتن هرگونه مجوز بهکارگیری نیروی انسانی اعم از حقالتدریس و شرکتی در تمامی حوزههای آموزشوپرورش اعم از تعاونیهای مصرف، مسکن، چندمنظوره، صندوق ذخیره فرهنگیان و شرکتهای وابسته به آن، بانک سرمایه، کلینیکهای درمانی، مراکز آموزشی و رفاهی، امور خدماتی و پشتیبانی و سایر امور مشابه به تشخیص رئیس سازمان اولویت مطلق با فرهنگیان معزز باشد.
کسانی که این روزها مصدع اوقات شریف نمایندگان محترم مجلس میشوند که روزگاری معلمشان بوده و بالطبع حق آب و گل به گردن آنها و تمام آحاد جامعه دارند، اما همچنان حقوق و مستمریشان زیرخط فقر باقیمانده است! که حتی قادر نیستند با این دریافتی، هزینه تأمین سلامتی از دست رفت خود را بپردازند. زمانی که آنها گچ حاصل از لغزش تختهپاککن را نوشجان میکردند، خبری از تحولی به نام مدارس غیرانتفاعی نبود تا بتوانند خودشان را به آن بچسبانند که امروز از حاشیه این نانآفرینی در قالب فرهنگ، هزینههای مازاد پیری و از کار افتادگی را تأمین کنند و اجارهخانه خود را بپردازند.
خانهدارشدن اینگونه فرهنگیان فرهیخته به نسلهای اول و دوم پس از انقلاب اسلامی برمیگردد که واحدهای مسکونی بدون آسانسور رایج بود و فرهنگی جوان و پرانرژی اینگونه مسکنهای چندطبقه تعاونی را برای خانهدارشدن روی چشم میگذاشتند، چون در آن مقطع سنی بالا و پایین رفتن از پلهها برایشان راحت و نوعی ورزش و تفریح بود، در حالی که نسلهای دهههای اخیر از این امتیاز هم محروم شدند و گذرشان به پرواز قیمتها در بازار مسکن افتاد تا همچنان گرفتار خانههای استیجاری باشند که فصل پیری و بازنشستگی فرا رسد و همه حقوق و مستمریشان را دودستی تقدیم صاحبخانهها کنند! رؤیای خانهدارشدن این فرهیختگان فرهنگی هم مانند استخدامشدن فرزندانشان تا سال ۱۳۸۷ یعنی درست ۱۰ سال پیش رؤیا نبود، زیرا شرکت تعاونی مسکن در آخرین پاسخنامه شماره ۵/۱۴۸۹۷/۷۴۰ مورخ ۳۰/۱۰/۸۷ خود به اداره کل تعاون وزارت آموزشوپرورش اعلام میکند که آمادگی دارد، واحدهای مسکونی در دست احداث شامل محدودههای بزرگراه همت، مهرآبادجنوبی، فردیس و شادآباد را در متراژهای انتخابی ۵۵، ۸۰، ۹۰، ۹۵ و ۱۲۰ متری را از قرار متری ۴۰۰، ۶۰۰، ۷۰۰، یکمیلیون و یکصد هزار تومان با پیشپرداخت ۱۲، ۱۵ و ۲۰ میلیون تومان همراه با وام بانکی تأمین کند و درست در همین مقطع از زمان اداره کل تعاون و پشتیبانی وزارت آموزشوپرورش نیز طی بخشنامه شماره ۵/۱۶۵۱۱/۷۳۰ مورخ ۲۹/۱۱/۸۷ خود به تمامی دستگاههای زیرمجموعه ابلاغ میکند که در راستای برنامههای پیشبینی شده جهت تأمین مسکن فرهنگیان فاقد مسکن، با همکاری شرکتهای تعاونی به آگاهی میرساند شرکت تعاونی مسکن بازنشستگان علاوه بر اقدام برای تأمین مسکن پیشکسوتان عزیز فرهنگی در نظر دارد، تعداد محدودی از واحدهای در دست احداث خود واقع در استان تهران را با شرایط و مشخصات به متقاضیان واجد شرایط واگذار کند. شاید این آخرین آگهی دوران طلایی مسکندار شدن بازنشستگان فرهنگی باشد که پس از آن نوبت افول فرارسید تا این جامعه فرهیخته تنها دغدغهشان تأمین معاش و پرداخت اجارهخانه و هزینه تحصیل و دوام زندگی فرزندانشان باشند.
از این جهت چارهای نداشتند تا سنین کهولت را در ساعتهای متمادی به کلاس مدارس غیرانتفاعی رفته و بهرغم عدم توانایی جسمی و آمادگی روحی با آخرین رمق کار کنند و حالا دیگر از آن همه فرهیختگی تنها عصا و عینک ته استکانی و سمعک برایشان باقی مانده تا هر روز دفترچه بیمه سلامت خود را که مترسکی بیش نیست، در جیب گذاشته و به سوی درمان دردهای نوظهور بروند. در حالی که بیش از ۱۰۰ نوع دارو از تعهد آن خارج شده و از بیمههای طلایی خبری نیست و خدمات بیمههای تکمیلی نیز بهشدت آبرفته است! این سرمایه عظیم علمی و صنعتی که آمار فرهنگیان فرهیخته آن نزدیک به دو میلیون نفر تخمین زده میشود، ذخایر ارزشمندی از دانش و معرفت هستند که این روزها حال و احوال خوشی ندارند تا بتوانیم اندوختههای علمی و تجربی آنها را بهکار گرفت، زیرا همه توان و انرژی خود را بهکار بستهاند تا به جنگ گرانی ارزاق عمومی با جیب خالی بروند، در حالی که افکارشان همچنان مملو از علم و کمال است! لپ کلام و خواسته به حق آنها درباره اجتماع در مقابل مجلس شورای اسلامی یا دیگر ارگانها و نهادهای دولتی همین است که در این سطور نگاشته شده و خواسته به حق آنهاست تا بتوانند باز هم همانند گذشته سری در میان سرها درآورند و ضیافتی برای عروسها و دامادها و نوادگان برپا سازند.
* روزنامهنگار پیشکسوت