به گزارش خبرگزاری جوان از سنندج، هر چند خاطرات مردم این دیار پر از تیر و ترکش و صدای خمپاره است، اما امروز کردستان با دیروزهایش بسیار تفاوت دارد اینجا امنیت پایدار و مردمی حاکم است، امنیتی که حاصل خون شهیدان دیروز این خطه است که جویبار خون ریخته شده آنها بر زمین هنوز خیس خیس است!
اینجا کردستان است، قلب دفاع مقدس در روزهای اولیه پیروزی انقلاب تا آخرین روزهای جنگ، نه بهتر است بگویم اینجا قلب دفاع از انقلاب، از دیروز تا امروز است...
اینجا همه مسیح هستند، کردستان چمرانهای زیاد به خود دیده است، نمیتوان تنها این لقب را به یک فرد اختصاص داد، کردستان جادهای بیانتها به سوی شهادت است، آنجا که گوشه گوشهاش میزبان خون دلیرمردانی از انصار و مهاجر است.
سرزمین مجاهدتهای خاموش به حق زیباترین واژهای است که میتوان برای این دیار بکار برد، گلواژهای که برگرفته از بیانات حکیمانه رهبری فرزانه است!
اولین شهید کردستان
کردستان هم همچون دیگر نقاط ایران آن روزها حال و هوای دیگری داشت، روزهای قبل از انقلاب را میگویم همان روزهایی که در جای جای ایران اسلامی، مردم برای رسیدن به «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» برای لبیک گفتن به حسین زمانشان، سر از پای نمیشناختند.
در این نقطه مرزی کم نبودند آزادیخواهانی که در آن روزها از ظلم و ستم رژیم ستمشاهی به ستوه آمده و پا به پای پیر خمین به حرکت در آمدند و در سیل خروشان انقلاب به راه افتادند تا بنیان حکومت 2500 ساله را از بیخ و بن ریشهکن سازند.
شهید خیرالله مومنی نخستین شهید کردستان در راه انقلاب اسلامی است، شهیدی از خطه شهیدپرور سریشآباد، جایی که به قم کردستان مشهور است و آوای ایثار و از خودگذشتگی مردمانش در طول تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی همواره شنیدنی است!
شهید مومنی کارگری بیسواد بود که روشنایی کلام حسین زمان در دل و جانش تابیدن گرفت، شهیدی که تمام زندگیاش در یک کلمه «روحالله خمینی» خلاصه میشد.
خانه کوچکش در انتهای یکی از خیابانهای شهر سریشآباد همیشه بعد از بازگشت خیرالله از قم، مکانی میشد برای تجمع انقلابیهای سریشآباد، آنها که سواد داشتند، اعلامیههای امام را میخواندند و بعد شروع میکردند به نوشتن اعلامیهها تا بین مردم پخش شود.
شب دوم محرم سال 57 بود و مردم مهیای برگزاری عزاداری امام حسین(ع) و ماموران در صدد اهانت به مجلس عزای سرور و سالار شهیدان مسجد جامع شهر سریش آباد، آن روزها به رغم اینکه ماموران ستمشاهی هرگونه عزاداری برای سیدالشهدا (ع) را ممنوع کرده بودند، سرشار بود از جوشش خون حسین.
جمعیت حاضر در مسجد آماده قیام میشد تا به میدان شهر بیاید و شعارها علیه رژیم ستم شاهی سر داده شود که زمزه محاصره مسجد جامع از سوی ماموران شاه بلند شد، ماموران آمده بودند تا روحانی را دستگیر کنند.
مردم تا این را شنیدند، روحانی را برای خروج از مسجد و انتقال به مکانی امن همراهی کردند، که در این گیر و دار، صدای شلیک گلولهها در میدان شهر که اکنون مزین به نام شهداست، بلند شد و اولین گلوله بر قلب مجاهد شهید، خیرالله مومنی نشست.
جاده بیانتهای شهادت، از خیرالله مومنی تا ناصر دورویی ....
سالها از رنگینشدن کف مسجد سریشآباد به خون شهید مومنی میگذرد سالهایی که بعد از آن کردستان شهدای بزرگ زیادی به خود دیده، شهدایی که یا از پرورش یافتگان همین خطه خون رنگ بودند و یا اینکه شهدای مهاجری بودند که خون پاکشان برای دفاع از خاک مقدس ایران زمین در این نقطه مرزی به دست مزدوران و خودفروختگان ضدانقلاب و یا به دست دشمنان بعث ریخته شد، شهادت راه بیانتها در کردستان است!
سخت است بکار بردن لفظ آخرین شهید، برای ناصر دورویی پاسدار شهیدی که چهارم اردیبهشت ماه امسال در محور گشکی حوالی روستای هانیه در 60 کیلومتری شهر کامیاران در درگیری با اشرار مسلح ضدانقلاب به درجه رفیع شهادت رسید.
این حلقه رندی و عاشقی در کردستان گسستنی نیست این راه همچنان هموار است دیروز عرش زمین کردستان با خون خیرالله به عشق روحالله فرش شد و امروز همین عرش با خون شهید ناصر دورویی رنگین است...
.........
نیستی؛ اما نوباوگان وطن، هر روزشان را پلاک میخوانند و چفیه مینویسند. اینان، روایتگر حماسه تو هستند؛ آنگاه که با شمشیر صدایت، عربده بادهای هرزهگرد را به دریدن برخاستی و هجوم بیوقفه شب و حضور دامنهدار کویر را ایستادگی کردی.
تو ماندی تا قلههای میهن، با آفتاب سربلندی، به صبح سلام بگویند. تو رفتی، تا خیابانهای شهر را گامهای نامردمی آلوده نکند. اگر در هوای پاکیزه استقلال نفس میکشیم، اگر ایستادهایم و روشنی را ادامه میدهیم، یعنی دریافتهایم بزرگیات را؛ یعنی هنوز بر پلکان دلهامان نشستهای و چشمان شمعدانیها را لبخند میزنی....
انتهای پیام/2330/71