انقلاب و تعمیق بینش سیاسی
نگاهی به تاریخ کشورها نشان میدهد تعداد اندکی از ملتها در طول تحولات خود دارای «انقلاب» به معنای دقیق کلمه بودهاند. نفس وقوع انقلاب موجب ارتقای بینش سیاسی مردم از طریق افزایش درگیری عینی با پدیدههای سیاسی مختلف، افزایش مطالعه مکتوبات و افزایش تضارب آرا میشود، بنابراین به روشنی میتوان دریافت وقوع انقلاب در یک کشور رابطه مستقیمی با افزایش توان تحلیل سیاسی عمومی دارد.
مؤلفه دیگری که میتواند یک ملت انقلابی را دارای عمق بینش کند، در ماهیت آن انقلاب نهفته است. به عنوان مثال وقوع انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه با شعار «نان، صلح، زمین» با زمینههای سوسیالیستی به وجود آمد. اساس همه تحولات از فرهنگ تا سیاست بر مبنای اقتصاد شکل گرفت. در انقلاب فرانسه نیز زمینههای اقتصادی و شورش علیه اشرافیت از سوی اقشار متوسط و پایین به وضوح قابل رؤیت است. در واقع هر چند برخی از تأثیر اندیشههای روسو بر وقوع انقلاب در فرانسه سخن میگویند، اما دوران دو سده تاریخ فرانسه میان امپراطوری و انقلاب نشاندهنده حرکت انقلاب در سطح و نه در عمق اندیشه است، بنابراین انقلابهای بزرگ در جهان نیز با وجود افزایش سطح آگاهی سیاسی مردم در سطح مشخصی از مفاهیم و معانی متوقف بودهاند، زیرا این عمق دالهای مرکزی گفتمان یک انقلاب است که به میزان نزدیکی آن به ارزشها، به انقلاب غنا میبخشد.
برخلاف انقلابهای مادر در جهان که دارای ماهیتی مادی و ماتریالیستی هستند، انقلاب در ایران پس از تجربه انقلاب مشروطه، ساختی عمیقاً دینی و فلسفی دارد.
از سویی به دلیل قرار گرفتن ایران در مرکز دشمنی تئوریک با غرب و تمرکز نبرد رسانهای دشمن برای تغییر باورهای ذهن ایرانیان، فارغ از جنس و سن، میتوان اذعان کرد به صورت طبیعی یک فرد ایرانی پس از مدتی بدون دریافت آموزش نظری، توانایی عملی برای مقابله با شایعه و شبهه را تا حد قابل قبولی پیدا میکند. تجربههای ایرانیان از نبردهای عینی و نظری با دشمن در طول ۴۰ سال گذشته بدل به تعمیق ادراک آنها از فهم روابط بینالملل شده و ایران را به یکی از سیاسیترین کشورهای جهان تبدیل کرده است، البته این وضعیت به صورت مشابه با اختلاف در سطح برای ملتهای دیگری نیز که هدف جنگ رسانهای ایالات متحده و متحدانش قرار گرفتهاند نیز وجود دارد. در این معنا ملتهای جبهه مقاومت مثل لبنان، سوریه و عراق و حتی افغانستان در تعمیق بینش سیاسی و فهم از روابط قدرت بسیار متفاوت از کشورهای حاشیه خلیجفارس خواهند بود.
از سوی دیگر به دلیل افزایش دامنه این نبرد و ورود آن به عرصههای عینی و مصداقی همچون روابط خارجی و دیپلماتیک، تجربههای پیروزی و شکستها و اعمال انواع عملیات حتی نظامی و غیر آن، ملت ایران تجربههای متفاوتی از زیست سیاسی را به دست آوردهاند که بیسابقه است. به بیان دیگر به واسطه قرار گرفتن جمهوری اسلامی ایران در مرکز آتش رسانهای و عملیات نرم جبهه غرب، دامنه و عمق جنگ در حوزه ادراکی و اندیشهای با سایر کشورهای جهان قابل مقایسه نیست. صدها شبکه خبری، فرهنگی (فیلم و موزیک) هزاران ساعت برنامه در روز برای تخریب ذهن مخاطب ایرانی پخش میکنند و یک ایرانی از بدو تولد تا مرگ به صورت مستمر مورد حملات رسانهای طرف مقابل قرار میگیرد. بدیهی است در چنین وضعیتی، فرد ایرانی ساکن در جمهوری اسلامی به «چریک رسانهای» بدل میشود که از دفاع مقدس، تحریم، فتنههای داخلی، مذاکرات سعدآباد و برجام عبور کرده و تجربیات او بیش از آنچه در مکتوبات و رسانههای دنیا تولید میشود، به کارش میآید و دیگر سختتر از هر ملت دیگری میشود او را اغوا کرد.