اينكه سرمربي تيم ملي اسب خود را هر طور كه ميخواهد ميتازاند نيز به همين علت است. حالا و در آستانه جام جهاني بحث رفتن كرش آن هم بعد از اين مسابقات دوباره داغ شده است، به حدي كه خيليها ميگويند ايران حتي براي جام ملتهاي آسيا بايد به دنبال سرمربي جديد باشد.
اين يك اتفاق طبيعي در فوتبال دنياست. كارلوس كرش به ايران نيامد تا سرمربي مادامالعمر تيم ملي كشور باشد. جدايي او از تيم ملي امري اجتنابناپذير است؛ امروز نشد، فردا اين اتفاق رخ خواهد داد درست مثل تمام دنيا، اما اينجا و در ايران اوضاع با رفتن يك نفر به هم ميريزد، چرا؟ چون فوتبال پنج ستاره كشورمان با داشتن دنيايي ادعا از درون پوچ و تهي است، سوءمديريت دارد و فساد از در و ديوارش بالا ميرود. چنين فوتبالي طبيعي است كه كاملاً اتفاقي و از روي خوششانسي به گزينهاي چون كارلوس كرش برسد و حالا بعيد است كه بتواند جانشيني مناسب براي او پيدا كند. به فوتبال دنيا نگاه كنيد؛ بزرگترين و تأثيرگذارترين مردان نيمكتها ميروند، بدون آنكه اتفاق خاصي رخ دهد. نمونه بارز آن يوپ هاينكس مربي بايرنمونيخ است، مردي كه براي باوارياييها تاريخسازي ميكند، اما به راحتي ميرود. جانشين او هم از مدتها قبل مشخص ميشود. بنابراين يكي ميرود و ديگري ميآيد، چون ساختار درست تعريف شده و سرمربي در اين ساختار يك مهر قابل تعويض است. خودش هم ميداند، نه اعتراضي ميكند و نه حرفهاي پشت پردهاي دارد كه بعد از بركناري بخواهد رو كند.
اينجا اما در فوتبال ايران اينگونه نيست، نه ساختاري وجود دارد و نه مديريتي درست ديده ميشود. آنچه هست فقط ادعاست!
كارلوس كرش مربي با كارنامه و در زمره مربيان تراز اول فوتبال دنياست، كسي هم نميتواند منكر توانمنديهاي فني او شود. فوتبال ايران بابت حضور کرش طي سالهاي اخير برترين تيم آسيا نام گرفته است. او حالا ميخواهد برود، اما سؤال اينجاست كه فوتبال بيدر و پيكر ايران توانايي جذب يك سرمربي در قد و قواره كرش را دارد؟ فوتبالي كه در انتخاب سرمربي تيم اميد خود ناتوان است و در نهايت گزينه شكست خوردهاي چون كرانچار را انتخاب ميكند، آيا اصلاً توانايي باز كردن باب گفتوگو با بزرگمردان نيمكت فوتبال دنيا را دارد؟!
فدراسيون فوتبال ايران ثابت كرده كه اين توانايي را ندارد پس بايد نگران بود، نگران اينكه سرنوشت تيم ملي بعد از كرش چه خواهد شد. اصلاً همين حالا خبر برسد كه مرد پرتغالي چهار سال ديگر قراردادش را تمديد كرده، بعد از آن چهار سال چه خواهد شد؟ آيا ساختار فوتبال ايران اصلاح ميشود؟
فوتبال ايران از روي حادثه و شانس هفت سال است كه با يك مربي در كلاس جهاني كار ميكند، مردي كه بهرغم تمام حاشيههايش مربيای با دانش فني بالاست. جدايي كرش از فوتبال ايران نبايد با افت تيم ملي همراه باشد. كرش از آفريقاي جنوبي هم جدا شد، از پرتغال و منچستريونايتد هم رفت، اما آيا جدايي او تأثيري بر روند حركتي اين تيمها داشت؟!
جدايي كرش از فوتبال ايران برخلاف اين تيمها كاملاً آسيبزننده است، چون با قاطعيت و از همين حالا ميتوان گفت كه اين فوتبال توانايي جذب دوباره يك سرمربي بزرگ و در كلاس جهاني براي تيم ملياش را كه حالا در سطح جهاني است، ندارد. فوتبال دنيا رشد ميكند، چون خود را درگير و اسير يك تفكر نميكند. رشد ميكند، چون از تفكرات برتر به موقع و در پروسههاي زماني مختلف استفاده ميكند، اما فوتبال ما درجا ميزند، چون اسير سوءمديريت است. كارلوس كرش روزي از فوتبال ما خواهد رفت، شايد بعد از جام جهاني و شايد چهار سال بعد. كرش مردي است با توانمنديهاي فني بالا، اينكه شعار دهيم كه بايد از اين توانمنديها استفاده كنيم فقط حرف است، چراكه اگر قرار به استفاده بود در اين هفت سال استفاده ميكرديم. بنابراين صلاح فوتبال ايران در حال حاضر حفظ كرش است، مردي كه كلاس جهاني دارد و فوتبال ايران در كنار او صاحب كلاس جهاني است، اما اين عنوان با جدايي كرش كه سرانجام رخ خواهد داد از دست ميرود، مگر آنكه اين فوتبال تغييري زيربنايي داشته باشد و به جاي اينكه از يك مربي اعتبار كسب كند، خود به مربيان اعتبار دهد. البته اين يك رؤياي دست نيافتني براي فوتبالي است كه حتي در عقد ابتداييترين قراردادهايش هم با دورويي، دروغ و پنهانكاري كارش را پيش ميبرد.