جمله «ما نبايد دور خودمان ديوار بكشيم» را بارها از زبان سياستمداران غربگرا شنيدهايم؛ همانها كه همواره كليد مشكلات كشور را در پايتختهاي غربي جستهاند و البته هيچگاه نيافتهاند؛ حضراتي كه نگاهشان براي حل مشكلات به بيرون كشور است، روند پيشرفت را از بيرون به درون ميبينند و براي بيرون اصالت قائلند و نقطه محوري و مبنايي توسعه را در داخل جستوجو نميكنند. براي اثبات نظر خود حاضرند از كربلا هم درس مذاكره بگيرند. سطح توانمندي جوان ايراني را در بهترين حالت به توليد آبگوشت بزپاش محدود ميدانند. وزارتخانه نفت از نظرشان مهمترين بخش كشور است و توليد صرفاً به همين بخش خلاصه ميشود. صادرات غيرنفتي برايشان واژهاي بيمعناست و انقلاب را صرفاً با بوي نفت ميفهمند و چسبيده به آن حاضرند پايش بمانند.
پايش كه وسط كشيده شود از فردوسي و خيام و حافظ و مولوي دهها بيت شعر در چنته دارند و مدام در هر محفلي به آن ابيات متوسل ميشوند و به آن افتخار ميكنند اما افتخاراتشان به تاريخ محدود ميشود و به امر حاضر تعلق نميگيرد. فرهنگ ايراني آنجايش خوب است كه حضرات غربي تأييدش كرده باشند. بنيآدم اعضاي يك پيكرند چون بر سردر سازمان ملل نقش بسته نه چون سعدي آن را سروده، مولوي چون در امريكا جزو پرفروشهاست خوب است، حافظ را هم گوته مورد ستايش قرار داده و بايد ارج نهاد. هيچ اثر هنري و فرهنگي به خودي خود ارزشي ندارد مگر خلافش را مراجع غربي تأييد كرده باشند، حتي كلام خدا را اگر مستشرقي تعريف و تمجيد كرده باشد ارزشمند ميشود. خواسته باشي ارزش چيزي را اثبات كني بايد به حرف يك آدم غربي استناد كني وگرنه پذيرفته نيست.
اين معيار ارزشگذاري فرهنگي به همه هنرها اعم از معاصر و باستاني تعميمپذير است. جشنوارههاي غربي به تدريج به ما ميآموزند كه چه مؤلفههايي را در سبك، تكنيك و محتوا رعايت كنيم تا اثرمان هنريتر شود. اينكه چگونه فيلم ايراني بسازيم كه در غرب جايزه بگيرد فرمولي است كه غربيها يادمان ميدهند براي همين هم است كه هيچ كس در ايران از علي حاتمي و آثارش تقليد نميكند چون جشنوارههاي غربي استانداردهاي آن را تأييد نكردهاند. چرخه توليد فيلم ايراني را هم همان جشنوارهها تعيين ميكنند، حتي به ما ياد ميدهند اگر خواستيم درباره جنگ فيلم بسازيم الگوي آنها را نصبالعين كنيم و به اين كاري نداشته باشيم كه ما مظلومانه دفاع كرديم و آنها خبيثانه كشتار كردند. اگر براي اسكار هم دست ما را باز گذاشته باشند كه چه فيلمي معرفي كنيم بدون اينكه خودمان بفهميم با اين استدلال كه فلان فيلم پخش كننده خارجي دارد مثل آدم كوكي هماني را انتخاب ميكنيم كه به ما ديكته كردهاند. در چنين مدلي عدهاي هم پيدا ميشوند كه اثر هنري را در ايران ميسازند براي بيننده خارجي و اصلاً مهم نيست مخاطب ايراني آن را ببيند يا نه، مهم اين است كه داخل ايران ساخته شود و به بيرون برود. اسمش را هم ميگذارند توليد داخلي، يعني توليد ملي را اينجوري ميفهمند و به جز آبگوشت بزباش شعار حمايت از توليد ملي را اينجا هم خوب تفسير به رأي ميكنند.
اگر خانواده فقير فيلم بچههاي آسمان عزت دارند و فيلمساز اين عزتمندي را به اعتقادات و فرهنگ ايراني ارجاع ميدهد، الگوي غربي توصيه به فقر همراه با نكبت ميكند كه در آن مادر خانواده به اندازه گربه منزل هم منزلت ندارد. در مدلي كه نگاهش به بيرون است اساساً معيار سنجش منزلت و هر معنا و مفهوم ديگري را غربيها تعيين ميكنند. حالا در اين مدل شما بخواهيد فيلمي بسازيد كه داخل كشور فروش كند، اين مدل گزينهاي جز يك كمدي آبگوشتي بيسروته مقابلتان نميگذارد، چون نقشه پيشرفت را از ابتدا سروته به دست اين حضرات دادهاند. مدل مورد اشاره را به اختصار ميتوان اينگونه تعريف كرد: «ما ايرانيها توان توليد چيزي را نداريم مگر آن چيزي كه غربيها ماكت آن را برايمان از پيش ترسيم كرده باشند.» گرچه انقلاب اسلامي تا حدود زيادي اين نگاه غرب زده را با چالش جدي مواجه كرد اما غربگرايي همچنان دست از سر ما برنداشته است. روزي كه خودمان ديكته بنويسيم و خودمان غلطهايش را بگيريم و خودمان نمره بدهيم و نگاهمان به بيرون صرفاً براي رقابت و ارائه داشتههايمان باشد نه صرفاً براي جايزه گرفتن ميتوان اميدوار بود كه نقشه پيشرفت را درست دستمان گرفتهايم. تحقق اين مهم با تغيير نگرش هايي رقم ميخورد كه توانمنديهاي جوان ايراني را به رسميت بشناسد. اين آگاهي اهميت زيادي دارد كه فرهنگ در اين پروسه نقشي محوري خواهد داشت. بايد بدانيم ديواري كه دور خودمان كشيده ايم همان ديوار بلند غربگرايي است.